eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
467 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
محافظ درهای حرم حضرت زینب(سلام اللہ علیها) همسر شهید مدافع حرم ؛ امین کریمی میگوید: دو شب قبل از اینکه امین حرفی از سفر به سوریه بزند، خوابی دیده بودم که نگرانی من را نسبت به مأموریت دو چندان کرده بود . خواب دیدم یک صدایی که چهره‌ای از آن به خاطر ندارم، نامه‌ای برایم آورد که در آن دقیقاً نوشته شده بود: جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) منصوب شده است . و پایین آن امضا شده بود . راوی: همسر شهید 🌷شهید امین کریمی چنبلو🌷   یاد شهدا با صلوات🌷 تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۶۵ تاریخ شهادت : ۳۰ مهر ۱۳۹۴.حلب سوریه 🥀مزار شهید : علی اکبر چیذر •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
گر كربلا نبود، زمین عزتی نداشت دیر و كنشت و صومعه هم، حرمتی نداشت روزی كه آدم از غم ارباب گریه كرد دیگر به باغهای جنان رغبتی نداشت نور جمال حضرت آقا اگر نبود عرش خدای عزوجل زینتی نداشت دارم یقین به عرش دعایم نمی رسید سجاده ی نماز اگر تربتی نداشت بدعت تمام دین خدا را گرفته بود در كربلا حسین اگر نهضتی نداشت ما را برای نوكریت آفریده اند دنیا بدون سینه زدن لذتی نداشت بی شک عذاب دامن مان را گرفته بود این شهر پُر گناه اگر هیئتی نداشت صد مرده را نگاه شما زنده می كند عیسی بدون اذن شما قدرتی نداشت : رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد این چه لطفی ست به هر بی سروپایی برسد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
تا چشم کار می کند جای تان خالی ست ... شهید حسین معزغلامی🌷 شهید مهدی نعیمایی🌷 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
🪴 سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند. من خاک پای شهدا هستم. شهدایی که برای دفاع از اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند. خدا کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست. در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید. تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود. 🥀 🥺 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
من و کمیل که جانبازم بود (یه چشمش تخلیه شده بود) تو مقر بودیم که سید مجتبی اومد و سر یه موضوع کاملا کاری باهم بحثمون شد. با اینکه هر کدوم حداقل 10-12 سال ازش بزرگتر بودیم ولی خب ایشون فرمانده ما بود (هم دوره های خاصی دیده بود هم شاگرد ممتاز بود و هم منطقه رو میشناخت) و بهرحال تشخیص با ایشون بود و حرفشم منطقی و از روی اشراف به آرایش مسلحین. بحث بالا گرفت و تا نماز مغرب طول کشید. موقع نماز مثل همیشه با اصرار ما جلو واستاد و بهش اقامه کردیم و بحث تموم شد. سر شام دید من یکم کسلم و انگار بهم برخورده. اومد نشست پیشم. یه لقمه گرفت و منو بوسید و گفت تا شما نخوری من نمیخورم بعد میگن تکخورین. خندم گرفت. دید که خندیدم و مطمئن شد از دلم دراومده شروع کرد به خوردن. کجای دنیا یه همچین فرماندهایی پیدا میشن؟! اینکه میگن برای عبور از سیم خاردارای دشمن باید اول از سیم خارداری نفست عبور کنی خدا شاهده که همینه. تو وجود سید مجتبی یک ذره منیت و هوای نفس نبود و در کمال خضوع و تواضع با همه برخورد می کرد. شهید مدافع حرم 🌷حسین معز غلامی‏🌷 ولادت: ۱۳۷۳/۱/۶ شهادت: ۱۳۹۶/۱/۴ سوریه حماة •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
یجانوشتہ‌بود سھـم‌من‌تنھا،ازجنگ‌ ‹پدرے›بودڪھ‌هیچ‌وقت‌در جلسہ‌ےاولیامربیان‌شرکت‌نکرد:(💔 کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
نازنین: ☘بسم الله الرحمن الرحیم☘ ⚜🌸روزانه یک صفحه از قرآن ⚜🌸هدیه به محضر مقدس چهارده معصوم ⚜🌸 محضر مبارک حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ⚜🌸 محضر مبارک حضرت زینب سلام الله علیها و روح پاک👇 🌱شهدای جنگهای احد، بدر، خندق، صفین، نهروان، جمل 🌱شهدای کربلا 🌱شهدای جنگ تحمیلی ایران 🌱شهدای انقلاب 🌱شهدای هسته ای ایران 🌱شهدای مدافع حرم 🌱شهدای منا 🌱شهدای مدافع امنیت 🌱شهدای مدافع سلامت 🌱شهدای مرزداران غیور 🌱 شهدای گمنام https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🔻فرازی از وصیت شهید مدافع حرم بر روی سنگ مزارش : سربازی رهـبری . . . سربازی امام زمان(عج) را در پی دارد این راه عشـق من بـود و عشـق جگـر می خواهد ... ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
تولدت مبارک مدافع انقلاب روح‌الله شهید سید روح‌الله عجمیان، متولد ۲۰ بهمن سال ۱۳۷۴ در کوهدشت لرستان و از بسیجیان حوزه ۴۱۷ شهدای کمالشهر کرج بود که سابقه عضویت ۱۲ ساله در بسیج را داشت. وی در یک خانواده پرجمعیت در شهر کوهدشت استان لرستان دیده به جهان گشود. هفت خواهر و برادر هستند که خود فرزند آخر خانواده است، به همه احترام می‌گذاشت و فرد بسیار معتقد به مبانی اسلام و اهل بیت(ع) بود. در رشته ورزشی کاراته فعالیت می‌کرد و دارای کمربند مشکی دان 1 در رشته فنی نینجا رنجر بود. برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) و اعزام به سوریه نیز نام‌نویسی کرده بود ولی اعزام نشد. پنجشنبه ۱۲ آبان سال ۱۴۰۱ ساعت ۱۰ صبح سید روح الله عجمیان که کارگر گچ‌کار است آماده رفتن به محل کار می‌شود. لحظاتی پیش از رفتن دوستانش در بسیج خبر می‌دهند اغتشاشگران می‌خواهند در کمالشهر کرج بلوا ایجاد کنند و فضا برای مردم عادی ملتهب می‌شود و کار به ناامنی کشیده خواهد شد. روح‌الله سریع به همراه دیگر دوستانش به این منطقه می‌روند تا با مدیریت فضا از ایجاد ترافیک و درگیری جلوگیری می‌کنند. https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
ساعت به حوالی ۱۲ ظهر نزدیک می‌شود... عده‌ای از اغتشاشگران سید روح الله را زیر نظر گرفته و در نقطه‌ای از خیابان محاصره می‌کنند. او ۲۷ سال داشت و ورزشکار رزمی بود اما در مقابل جمعیتی چند نفره از زن و مرد که حدی برای قساوت برای خود قائل نیستند عملاً کاری از او ساخته نیست.  ساعت یک و نیم ظهر... دقایقی در اتوبان تهران، کرج بین روح الله و اغتشاشاگران می‌گذرد که اگر فیلمی از آن پخش نمی‌شد قابل باور نبود که همه آن وقایع واقعاً رخ داده است. به این بخش ماجرا که می‌رسیم گویی قرار است روضه‌ای خوانده شود؛ در فیلم دیده می‌شود پیکر روح الله از زیر یک کامیون توسط اغتشاش گران روی زمین کشیده می‌شود. لباسی بر تن او نمانده. یکی پای روح الله را کشیده و پیکر غرق به خونش را روی زمین می‌کشد در حالی که زیر پیراهن او در بدنش تکه تکه شده. دیگری چاقو به دست سعی می‌کند از بقیه جا نماند و چند بار تیزی را بر بدن جوان بسیجی فرو می‌برد. یکی دیگر وقتی دست خود را خالی می‌بیند شروع می‌کند به پیکر نیمه جان روح الله لگد بزند تا هر طور شده او نیز افتخاری برای خود کسب کند. ماجرا از آنچه نوشته شد بسیار دردناک‌تر و تأسف‌بارتر است. ساعت دو و نیم بعد از ظهر است... بالاخره با کمک دیگر دوستان روح‌الله جماعتی که قساوت‌شان به حیوانات درنده طعنه می‌زند پراکنده می‌شوند. یکی از دوستانش آنچه را که دیده اینطور روایت می‌کند: «دست‌هایش را مثل صلیب بازکرده بودند، و نیمه برهنه روی آسفالت رها بود. صدایش کردم، جوابی نشنیدم اما هنوز شهید نشده بود. آمبولانس رسید. راننده گفت با این شلوار نظامی نمی‌توانیم مجروح را به جایی برسانیم. اگر اغتشاشگران بفهمند که مجروح نظامی است، سد راهمان می‌شوند و شاید هم به او آسیب بیشتری برسانند.‌ به هر زحمتی بود شلوار نظامی را بیرون آوردیم. راننده راست می‌گفت؛ در طول مسیر اغتشاشگران بارها به آمبولانس سنگ زدند، جلویمان را گرفتند و داخل آمبولانس را بررسی کردند تا نکند مجروح، نظامی باشد. در مسیر بیمارستان بودیم که روح الله شهید شد.» وقتی خبر آنچه بر پسر گذشته را به مادر می‌دهند می‌گوید: «روح‌الله برای خدا شهید شد. ما رهبر و انقلاب را تنها نخواهیم گذاشت.» پدرش نیز در دادگاه وقتی عاملان شهادت روح‌الله آن روز با جزئیات تعریف می‌کنند می‌گوید: «بنده از دادگاه مجازات قطعی این افراد را درخواست می‌کنم و می‌خواهم این افراد در محل شهادت پسرم مجازات شوند.  باید بگویند چرا چنین کار‌هایی را انجام داده‌اند.» پیکر روح‌الله در حالی روی دست مردم تشییع شد که شرکت‌کنندگان می‌گفتند تنها دفعه‌ای است که در این مراسمات حاضر می‌شویم و اشک می‌ریزیم بدون اینکه هنوز روضه‌خوان چیزی خوانده باشد. سرانجام پیکر این سرباز مکتب روح‌الله همانجایی دفن می‌شود که خودش وصیت کرده بود. پدرش می‌گوید: «روح‌الله با دوستانش به مزار شهدای مدافع حرم در حرم امام زاده محمد می‌رود و می‌گوید مرا کنار این‌ها دفن کنید. دوستانش می‌خندند و می‌گویند حالا شهادت کجا بود؟ می‌خواهی بروی سوریه؟ او دیگر حرفی نمی‌زند. چهار روز بعد پیکرش همان جایی که گفته بود به خاک سپرده شد.» صحبت سید شهیدان اهل قلم را مرور می‌کنم که چقدر به روح‌الله عجمیان می‌خورد: «اینان مجاهدانی هستند که خداوند مأموریت تغییر دادن انسان و جهان را بر گرده صبورشان نهاده است. آنها حزب الله هستند، هم‌آنان که قرن‌ها کره زمین قدوم مبارکشان را انتظار می‌کشید که بیایند و گره از کار فروبسته انسان بگشایند، و اکنون اینان آمده‌اند و نصرت خدا را نیز به همراه دارند. رمز پیروزی چیست؟ دشمن رمز پیروزی ما را نمی‌داند و از همین است که هنوز شکست کامل خویش را باور ندارد و می‌پندارد که توان ایستادن در برابر رزمندگان اسلام را داراست.»   پای صحبت خانواده کوهدشت استان لرستان مادر شهید مهربان و دوست‌داشتنی است. رسم میهمان‌نوازی را به خوبی ادا می‌کند و پذیرای‌مان می‌شود. با کلی عذرخواهی سراغ رسانه‌ام را می‌گیرد و از حضورمان تشکر می‌کند و می‌گوید: «خودتان را به زحمت انداختید، ما که کاری برای انقلاب نکرده‌ایم، از شما که زندگی شهدا را منتشر می‌کنید، سپاسگزاریم.» روحیه مادر را که می‌بینم، شهادت روح‌الله را تبریک می‌گویم و از او می‌خواهم کمی از خودش بگوید: «من سیدصمن‌گل دهقان‌زاده، ۶۰ سال دارم و مادر شهید روح‌الله هستم. ما اهل کوهدشت استان لرستان هستیم و ۲۱ سالی می‌شود که به خاطر تأمین مایحتاج خانه از آنجا به کمالشهر استان البرز مهاجرت کرده‌ایم. من چهار پسر و سه دختر دارم و روح‌الله فرزند آخر خانه‌ام بود و در کوهدشت متولد شد. شهادت پسرم ماحصل رزق حلالی بود که پدرش با زحمت فراوان به خانه آورده است. او ۲۷ سال داشت که شهید شد.» روح‌الله به عشق حضرت روح‌الله! https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
پدر شهید خودش هم رد جانبازی بر تن دارد. ریه‌هایش کمی درگیر است، اما این سال‌ها اصلاً به روی خودش نیاورده و پیگیر پرونده جانبازی‌اش هم نشده. او بر این باور بود جسم‌مان و هر چه امانت الهی است در راه او باید هزینه شود. حالا می‌فهمم از این پدر است که پسری، چون روح‌الله قد می‌کشد. سیدصمن‌گل دهقان‌زاده، مادر شهید میان همکلامی‌مان می‌گوید: «شوهرم در زمان جنگ پشت تانک می‌نشست. در پدافند و پشت تیربار ضدهوایی بود. عکسی از آن روزهایش دارم، هر چه می‌گویم اجازه بده این عکس را قاب بگیرم و بزنم به دیوار قبول نمی‌کند. خنده امانش نمی‌دهد، مادر می‌گوید، او قهرمان من است، قهرمان خانه و زندگی من.» رد کفش‌های داعش‌صفت‌ها مادرانه‌هایش به معراج شهدا می‌رسد؛ به لحظات دیدار و وداع اهل خانه با پیکر چاک چاک شهیدش. می‌گوید: «رفتیم برای وداع. خواهرها، برادرها و بستگان‌مان آمدند... پیکر روح‌الله بر دستان چند سرباز به میان جمع آمد. خودم را رساندم به بالای سرش، مرثیه‌ای به زبان لری برای او و دلتنگی‌هایم خواندم. کنارش نشستم، دست کشیدم روی صورتش، گوشه‌هایی از چشم و پیشانی‌اش رد جراحت بود، خواهرش پرسید چرا صورت برادرم...؟! یکی آن طرف‌تر گفت رد پاشنه کفش‌های داعش‌صفت‌هاست... چه کشید حضرت زینب (س) وقتی پیکر برادرش را دید... صدای ضجه خواهرانش بود که هر چند لحظه من را به خودم می‌آورد و... پیکری که با استقبال مردمی، در امامزاده محمد کرج تدفین شد.» قول شهادت مادرانه‌هایش تمامی ندارد، اما میهمان‌ها می‌آیند و سراغ پدر و مادر شهید را بین گفت‌وگوهایم می‌گیرند، از همراهی‌شان تشکر می‌کنم و با همه اهل خانه خداحافظی می‌کنم. مادر کنارم می‌آید، میان راه می‌گوید، روح‌الله به قولی که به من داد عمل کرد، او یک روز به من گفت: مادر جان کاری می‌کنم که به من افتخار کنی، گفتم من به شما افتخار می‌کنم. گفت: نه می‌خواهم مادر شهید بشوی. روح‌الله قول داد و پای حرفش ماند. https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋