...💚
💚....
سلام
تاریخ تولدتون رو وارد کنید
ببینین چی نشون میده👇😇
birth.carbalad.com
👈🏻خیلی جذابه
لذت ببرید و یکم از فکر #کرونا بیایید بیرون و به دوستان خوبتون ارسال فرمائید.😊
@shohadarahshanedamadarad🌷
#مثل_یک_مرد
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_ام
با خودم کلنجار می رفتم چرا من زودتر نفهمیدم! چقدر این دختر تودار است...
همین طور که مشغول کارهای خانه بودم فکرم پیش مرضیه بود...
به بچه ها قول داده بودم چون بابایشان نیست هر روز با هم بازی کنیم حالا سجاد و ساجده اصرار که فوتبال بازی کنیم آن هم در خانه ای به متراژ هشتاد متر!
چاره ای نبود قبول کردم خوبیش این بود من که شروع می کردم خودشان دیگر ماشینشان روشن می شد و مشغول می شدند وکاری به من نداشتند...
رفتم داخل اتاق مشغول دوختن ماسک شدم، سفیدی پارچه ها ناگهان مرا یاد غسالخانه انداخت...
از صمیم قلب دعا کردم کاش به خاطر این بیماری منحوس کسی جان ندهد! دعایی که هر روز صبح قبل از ورود به غسالخانه ذکر لبم بود!
اینکه الان امیررضا در چه حالیست و چطور روزشان شب می شود حس عجیبی در وجودم می دواند یعنی دفن یک جنازه آن هم کرونایی چه حس و حالی دارد چقدر سخت است!
آخر من هیچ گاه داخل قبر نرفته ام اما یکی از کارهایی که امیررضا با بچه هایشان باید انجام دهند علاوه بر غسل و کفن، دفن میت هم هست....
دست از دوخت و دوز بر میدارم میروم سراغ لپ تاپم نمی دانم چه چیزی مرا به این سمت می کشد شاید تقدیری که فقط نوع رفتنش برای هر فرد متفاوت است اما برای همه رقم می خورد!
شروع می کنم سرچ کردن ، میان گشت و گذارم در هیاهوی خاطرات نیروهای جهادی به خاطرات یک آقای طلبه ی غساله بر می خورم شروع به خواندن می کنم....
از غسل و کفن که می گوید یاد حال و هوای بچه های خودمان در چند روز پیش می افتم...
اما جلوتر می روم به کندن قبر که می رسد...
از آهک که می گوید...
از سرازیری قبر که نوشته...
داغی اشک را روی صورتم احساس میکنم!
یاد دوران نوجوانیم می افتم که یک بار با دوستانم هفته ی دفاع مقدس مشغول نمایشگاه زدن بودیم تابوتی را به صورت نمادین شهید آورده بودند خوب یادم است وقتی مدرسه تعطیل بود مشغول کار بودیم...
حس کنجکاوی دوران نوجوانی مرا وسوسه کرد درون تابوت بخوابم یکی از بچه ها هم گفت می خواهد عکس یادگاری بگیرد اما همین که درون تابوت دراز کشیدم با اینکه ارتفاعی نداشت احساس کردم نفسم بند می آید و چقدر از اینجا همه چیز رعب آور دیده می شود!
و سریع نیم خیز شدم که بلند شوم که دوستم عکس را گرفت هر گاه که آن تصویر را می بینم با خودم فکر می کنم قبر برای من چگونه خواهد بود!
یکدفعه یاد قسمتی از خاطرات کتاب حسین پسر غلامحسین می افتم! نمازشب هایش معروف بود نکته ی جالبش این بود همیشه آقا حسین قبری برای خودش می کند و درون قبر نماز شبش را می خواند و چه نماز شبی...
یعنی نماز شب درون قبر چه حسی دارد!
همانطور که صورتم خیس از اشک است ناگهان صدای شکستن شیشه به من شوک وارد می کند ...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
@shohadarahshanedamadarad🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🥀🍃
🌱#بِسمِ_رَبِّ_الشُهَدا_وَصِدیقین
_چقدر سخت است ؛
حال عاشقــے ڪھ نمے دانــد....
محبوبش نیز هواے او را دارد یا نھ ؟!
+آه..
#شهیدسیدمجتبــےعلمدار🌿✨
#اٌللّــهُمَّ_اٌلرزُقنــا_شَهادَتــــــ...
#استورے💔
🌱🥀...
@shohadarahshanedamadarad🌷
#شهیدانھ💔
...براے بهترین دوستان خود ، آرزوے ''شهادت'' ڪنید...
#شهیدسیدمجتبــےعلمدار🦋
🌸🍃@shohadarahshanedamadarad🌷
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
خوب است ما هم مثل باران حس بگیریم
هـر صبح سراغـی از گل نرگس بگیـریم ...
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست!!!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے 🌼 🍃
@shohadarahshanedamadarad🌷
🌸 #سوال بعضی مسلمان ها 🌸
❌ما دائم مشغول قرآن ، دعا ،
هیأت، زیارت، اعمال خیر و ... هستیم...
پس دیگه امر به معروف لازم نیس❌
پاسخ:👇👇👇
🍃 احسنت به شما بخاطر کار های خوب
ولی اینها همه مستحب است...
امر به معروف و نهی از منکر #واجب است...
تا #واجب روی زمین است
سراغ مستحب نروید...☝️
🍃امام علی(ع) میفرمایند:
تمام کارهای خوب #حتی جهاد در راه خدا به اندازه آب دهانی است در اقیانوسی عمیق در برابر امر به معروف و نهی از منکر
@shohadarahshanedamadarad🌷
🌷سردار شهید مهدی زین الدین🌷
نام: شمهدی زین الدین
نام پدر: عبدالرزاق
ولادت: 1338 (تهران)
شهادت: 1363/8/27
وضعیت تاهل: متاهل
نام جهادی: ندارند
اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)و فرمانده لشگر ۲۷ علی بن ابیطالب
نحوه شهادت:
در آبان سال 1363 مهدي زینالدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشكر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت میكنند. در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم.
موقعی كه عازم منطقه میشوند، رانندهشان را پیاده كرده و میگویند: خودمان میرویم. حتی در مقابل درخواست یكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، مهدی به او میگوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمیتوانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شركت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
سن شهادت: ۲۵ساله
علاقه: اهل بیت و بسیجی ها
قسمتی از وصیتنامه شهید:
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ كس نمیتواند پاسداری از اسلام كند در حالی كه ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد.
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
@shohadarahshanedamadarad🌷