*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••*
#رمان حسین پسر غلامحسین📖
زندگینامه و خاطرات شهید محمد حسین یوسف الهی:
🔸به روایت سردار سرافراز سپاه
شهید حاج قاسم سلیمانی
#قسمت_سی_و_یکم 🦋
《نگهبان میله》
محمدحسین، تا زمانی که خودش داخل مقر بود،حتما در اوقات مختلف می آمد و به نگهبان میله سر میزد.
اگر کسی خلافی مرتکب می شد، با او برخورد بدی نمی کرد؛
بلکه با رفتار محبت آمیزش موجب می شد که آن فرد متوجه خطایش بشود و هم از کرده خود شرمنده وپشیمان🙂.
او اگر نیرویی را تنبیه می کرد،این تنبیه با هر جای دیگر فرق داشت.
یک شب #اکبر_شجره نگهبان بود، اما بنده خدا به خاطر خستگی زیاد
همان جا کنار میله خوابش برده بود.
محمدحسین وقتی که از راه می رسد، اکبر را در خواب می بیند..؛ دیگر بیدارش نمی کند،
خودش می نشیند و تا صبح #نگهبانی می دهد.
نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار می شود و محمدحسین را در جای خودش می بیند، خیلی خجالت می کشد. محمدحسین هم برای تنبیه اکبر، شب او را سر پست نمی گذارد.
خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانی اش، اورا از انجام کار محروم کنند!!
برای بچه های #اطلاعات ،شاید یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود، مثلا اگر کسی را توی معبر نمی فرستادند، انگار بزرگ ترین توهین را به او کرده بودند و اینها همه به خاطر جوّی بود که محمدحسین در واحد به وجود آورده بود.
💠گرچه تعلیمات مردم واجب است
#تزکیه قبل از تعلم واجب است!
#تربیت یعنی که خود را ساختن
بعد از آن ، بر دیگران پرداختن !
*•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
جمعه ها دلگیر نیست
شاید دلمان پیش کسی هست که نیست..
#جمعه_های_دلتنگی
🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو 💖💖💖
دعای روز سوم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.
خدایا، در این ماه به من تیزهوشی و بیداری روزی کن و از بی خردی و اشتباه دورم ساز و از هر خیری که در این ماه نازل می کنی، برایم بهره ای قرار ده و به حق جودت، ا ی بخشنده ترین بخشندگان.
💖🦋💖🦋💖🦋💖🦋
💎 *پاداش روزهٔ روز سوم ماه مبارک رمضان*
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
*«وَ أَعْطَاکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الثَّالِثِ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَی أَبْدَانِکُمْ قُبَّةً فِي الْفِرْدَوْسِ مِنْ دُرَّةٍ بَیْضَاءَ، فِي أَعْلَاهَا اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ بَیْتٍ مِنَ النُّورِ، وَ فِي أَسْفَلِهَا اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ بَیْتٍ فِي کُلِّ بَیْتٍ أَلْفُ سَرِیرٍ، عَلَی کُلِّ سَرِیرٍ حَوْرَاءُ یَدْخُلُ عَلَیْکُمْ کُلَّ یَوْمٍ أَلْفُ مَلَکٍ مَعَ کُلِّ مَلَکٍ هَدِیَّةٌ.»*
«و خداوند بلندمرتبه و بزرگ در ازای روزهٔ روز سوم ماه رمضان به تعداد هر تار مویی که بر بدنتان هست، قبهای در بهشت فردوس از دُر سفید عطا میکند که در بالای آن دوازده هزار خانه از نور و در پایین آن دوازده هزار خانه که در هر خانهای هزار تخت و بر هر تختی حوریهای قرار دارد، و داخل میشود بر شما هر روز هزار فرشته که در دست هرکدام هدیهای است.»
➖➖➖➖➖➖
بحارالأنوار ، ج۹۳، ص۳۵۳، باب (۴۶): وجوب صوم شهر رمضان، ح۲۳.
*أَللّٰهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّـكَ ٱلْفَـرَجَ*
🌹پیامبر رحمت(ص)🌹
دعای #مادر از موانع اجابت دعا می گذرد.💖🙏
🍃مشکات الانوار:۲۷۲
📿🔹🍃🌸🍃🔹📿
#ماه_بندگی🌙
•
• • • 🌙
ماه رمضان يا ڪھ محرم ، نڪند فرق ،
سوم روزِ آن متعلق بھ رقيھست...!
#اݪسݪامعݪیڪیابنتاݪحسین♥️
#ماه_رمضان
@Ravie_1370🌷
*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••*
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت سردار سر افراز سپاه
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
🔹صفحه۷۶_۷۹
#قسمت_سی_و_دوم 🦋
((ارتفاع شترمیل))
قراربودبا #محمد_حسین و چند نفر دیگر از بچه های #اطلاعات به شناسایی منطقه کوهستانی🏔 غرب برویم.ماتاآن زمان در #جنوب کار کرده بودیم وبا مناطق #کوهستانی زیاد آشنایی نداشتیم.
درجنوب، منطقه طوری بود که نیاز به #بلدچی نبود وما معمولا باید سینه خیز به سمت #دشمن می رفتیم وخیلی هم آهسته صحبت می کردیم ،اما در کوهستان شرایط فرق می کرد.
دراین ماموریت دونفر از افراد بومی محل به نام های #شاهرخ و#اکبر_قیصر ،به عنوان بلدچی ماراهمراهی می کردند. آن ها بزرگ شده آنجا وبه تمام راه ها وارد و آشنا بودند. خصلت های عجیبی هم داشتند.
برخوردشان بد بود و همه بچه ها ناراحت بودند، توی راه که می رفتیم خیلی بلند بلند صحبت می کردند و اصولا ایمنی را رعایت نمی کردند وما باتوجه به تجربه ای که داشتیم ، معتقد بودیم باید احتیاط کنیم.
آهسته به محمدحسین گفتم :《نکندامشب این هامارالو بدهند و گیر دشمن بیفتیم؟》محمدحسین گفت :《نه! خیالت راحت باشد.》
گفتم:《ازکجااین قدرمطمئنی؟》
گفت:《اخلاقشان رامی دانم، اینها اصلا فرهنگشان این طور نیست، این کار را نمی کنند؛ با این حال برای احتیاط، چند نفر را به عنوان تامین اطراف گروه می فرستم.》
او #هندوزاده و #مهدی_شفازند را پشت سر فرستاد. من، #جواد_رزم حسینی و#اکبر_قیصر نیز جلو افتادیم. با اینکه مسافت زیادی آمده بودیم وخیلی زمان ⏰گذشته بود، اما هنوز به دشمن نرسیده بودیم .محمدحسین پرسید:《اکبر!پس دشمن کجاست؟》
اوباصدای بلند که ازصدمتری به گوش می رسید، جواب داد:《هنوز خیلی مانده .》 ما چیزی نگفتیم وبه راهمان ادامه دادیم، ولی خبری از دشمن نبود.
یکی، دومرتبه من سوال کردم .باز او همین جواب راداد.اصلا آن روز هرچه به او گفتیم ،بر عکس عمل می کرد. من فکر کردم حتما ریگی به کفش دارد ومی خواهد بلایی سرما بیاورد. محمدحسین گفت:《شما هیچی نگو.》
گفتم:《برای چی؟》
گفت:《برای اینکه اینها عشایرند،خصلت های خاص خودشان را دارند. وقتی این قدر با احتیاط می رویم، فکر می کنند می ترسیم، آن وقت بدتر لج می کنند.》
گفتم :《 باشد!من دیگر حرفی نمی زنم.》
همچنان به راهمان ادامه دادیم تا به #ارتفاع_شترمیل رسیدیم. اکبر مارا برد پشت ارتفاع و گفت:《این هم عراقی ها.》 سپس در گوشه ای نشست و منتظر شد.
دوباره به همان ترتیب برگشتیم ، صحیح و سالم. شاهرخ واکبر قیصر، همان طور که محمدحسین گفته بود، خطری ایجاد نکردند. واقعا برای من جالب بود که محمدحسین این قدر روی #عشایر شناخت داشت وخیلی هم با آرامش برخورد می کرد. به نظرم هرچه بود وبه هوش و استعداد فوق العاده اش مربوط می شد.
💠فراز وشیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد؟
((اورکت))
بعداز نماز می خواستم حسین آقا را ببینم و درباره موقعیت منطقه و یک سری مسائل مربوط به #اطلاعات و #عملیات باهم صحبت کنیم دنبالش فرستادم و داخل سنگر فرماندهی منتظرش ماندم،آمد پیشم اورکتش روی دوشش بود وجوراب پاش نبود، من نگاه کردم به او شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم
خندید! این خنده در ذهنم باقی ماند. گفت: می دانم چرا نگاه کردی ازاین اورکتم روی دوشمه وجوراب پام نیست؟
گفت: من داشتم نماز میخواندم وبا همین حال .گفتند:شما کارم دارید. آمدم جورابم پام کنم، اورکتم تنم کنم به خودم گفتم حسین پسر غلام حسین تو پیش خدا اینطوری رفتی پیش فرمانده ات اینگونه می روی؟
*•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*
@Ravie_1370🌷