eitaa logo
💕ارتباط باخدا💕☝
1.2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
6.1هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
  ✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨ ❖◈هر روز یک صفـحـ📖ـه◈❖       ✵✿ بـا کـلام حــق ✿✵         〖 صـفـحـه 6⃣8⃣  〗 🌸اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 📖اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
⇝✿•📖•❀°✵﷽✵°❀•📖•✿⇜ 💠🔹هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه از ابتـدای قـــرآن ❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋ ✨وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا ۚ صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ{۱۲۷} و هرگاه سوره‌اى نازل شود بعضى از آنان (منافقان) به بعضى ديگر نگاه كنند و پرسند: آيا كسى شما را مى‌بيند؟ پس مخفيانه از حضور پيامبر خارج مى‌شوند، خداوند دلهاى آنان را از حق برگردانده است زيرا آنان مردم نفهمى هستند(۱۲۷) ❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋ ⬅️ منافقان از تذکرهاى آيات قرآن هيچ تأثرى نمى‌پذيرند مثل لامپ سوخته‌اى كه هر چه به برق متصّل كنند روشن نمى‌شود ◽️⇦ نکتـــه‌ها ↯ ⓵ منافقان از افشاى ماهيّت پليد خود دلهره و اضطراب دارند و بدنبال پنهان‌كارى هستند «نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‌ بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ» ⓶ منافقان از نزول آيات الهى اكراه دارند «نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‌ بَعْضٍ» ⓷ منافقان از جلسات قرآن مى‌گريزند «أُنْزِلَتْ سُورَةٌ ... انْصَرَفُوا» دورى از قرآن نشانه نفاق و بيماردلى است ⓸ قهر الهى به جهت روحیه هدايت گريز انسان است «انْصَرَفُوا، صَرَفَ الله» ⓹ دليل اعراض از قرآن نداشتن درک و فهم صحيح است «قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ» ↲تفسیر نور
4.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظر عالم ربانی آیه الله فاطمی نیا در مورد ...
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠عیادت ام سلمه از حضرت زهرا سلام الله علیها 🔘 حجت الاسلام و المسلمین میرشفیعی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌به هیچ چیز و هیچ کس دل نبند همه رفتنی اند!!!!! 🌱نشر_صـღـدقه_جاریه_است🍃
🌸شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود،،(۷ابراهیم) 🌸خدایا شکرت که همه جا با من هستی، 🌸شکرت که همیشه گرمای حضورت در قلبم حضور دارد، همیشه بهت ایمان دارم و تو تنها هدایت گر زندگی من هستی. 🌸خدایا شکرت که عاشقانه خالصانه دوستت دارم. 🌸خدایا شکرت که این همه نعمت، سلامتی، پدر، مادر و کسانی که دوستشون دارم را به من هدیه دادی. 🌸عاشقتم خدا....... 🌸نشر_صـღـدقه_جاریه_است🍃
. ✍  خوب‌است‌بدانید..... 🌸اگر به جای گفتن: 🐭 دیوار موش دارد و موش گوش دارد 👂 ✅  بگوییم: ✍  ملائکه در حال نوشتن هستند... 🗣  مٰا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (١٨)ق 💠نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای این‌که نگاه‌وحضور و دیدنِ مردم را ببینند ، ”حضور خدا“را در‌همه‌جاخواهند‌دید‌وحرمت‌حضور‌الهی را حفظ‌خواهند‌کرد.                    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌          ‌              ‌‌‌‌ ‌               👇👇👇👇 🌸  أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اَللّٰهَ يَرىٰ  14 علق 🍃🍂 👈يَسْتَخْفُونَ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ لاٰ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اَللّٰهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مٰا لاٰ يَرْضىٰ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ كٰانَ اَللّٰهُ بِمٰا يَعْمَلُونَ مُحِيطاً (١٠٨)نساء 🌱آنان خيانت خود را) از مردم پنهان مى كنند، ولى نمى توانند از خداوند پنهان دارند، در حالى كه او آنگاه كه شبانه، سخنان غير خداپسندانه مى گويند (و توطئه هاى پنهانى مى كنند) با آنان است وخداوند همواره به آنچه انجام مى دهند، احاطه دارد. 💥هوشیار‌و‌مراقب باشیم،چون‌خداوند از نزديك، ناظر بر اعمال ماست واحاطه کامل به رفتار و اعمال و گفتار و حرکات ما دارد ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم (ۗبخشی از ایه ۱۱ سوره مبارکه رعد)👇👇 👈🌱امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است ☘ماموریت تو در زندگی، تغییر جهان نیست; تو مامور تغییر خویشتنی و تمامی راه حل ها در درون توست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕ارتباط باخدا💕☝
پس از انتشار و استقبال بی نظیر از کتابهای: 🔺کف خیابون ۱ 🔺کف خیابون ۲ 🔺اردیبهشت (کف خیابون ۳) اکنون انتشار مستند داستانی 🇮🇷 به نام داستان 🇹🇷 قصه نفوذ 🇮🇷 تا اتاق خواب نوردخت پهلوی(عامل موساد و دختر رضا ربع پهلوی) در شب تولدش 😱 ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی 🕙 شب‌های پاییزی و پرالتهاب ۱۴۰۱
💕ارتباط باخدا💕☝
ارتباط باخدا ✨📖❤️: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت چهارم»»
ارتباط باخدا ✨📖❤️: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت پنجم»» یک هفته بعد-استامبول – میدان تقسیم بابک در محوطه سبز جلوی ایستگاه مترو در حال قدم زدن بود. از یکی از دکه ها نوشابه گرفت و به راهش ادامه داد. پس از چند قدم راه رفتن، روی یکی از نیمکت ها نشست و نوشابه اش را باز کرد و دو قلپ سر کشید و از دور، به جمع هایی که با خنده و قهقهه دور هم جمع شده بودند، با حسرت نگاه میکرد. پس از نیم ساعت، دکه دار(مردی پنجاه ساله) که در حال تعطیل کردن بود، چشمش به بابک خورد و در حالی که دریچه آهنی دکه اش را میبست، دو سه بار دیگر به بابک نگاه انداخت و وقتی کارش تموم شد به طرفش رفت و کنارش نشست. بابک متوجه حضور آن مرد شد و کمی جمع و جور نشست و لحظه ای به قیافه آن مرد نگاه کرد. دکه دار با زبان فارسی سلیس گفت: یک هفته است که هر شب میایی اینجا و یه شب چیبس و یه شب نوشابه و یه شب شیر پاکتی و یه شب دو تا نخ سیگار میخری و میشینی اینجا که چی؟ بابک: اشکالی داره؟ دکه دار: نگفتم اشکال داره. دلم برات میسوزه. بابک: جدّا؟ حالا اومدی باهات درددل کنم؟ دکه دار: چرا اینقدر داغونی؟ کُنج پیشونیت چی شده؟ تا اینو پرسید، بابک یادش اومد که دستشو از پشت بسته بودند و شکنجه گر3 با کابل به سر و صورتش میزد. اونم هر چی داد و بیداد و التماس میکرد، گوش نمیدادند و بی رحمانه تر میزدند. به خودش اومد و گفت: خوب میشه. یادم میره. دکه دار: مارکه؟ بابک: زخمم؟ دکه دار: نه داداش! تیشرتتو میگم. با این سوال هم یاد اون دختره افتاد که کمکش کرد از بیمارستان نجات پیدا کنه. دختره: جایی داری بری؟ صبحونه خوردی؟ بابک: مثلا باید قبل از فرار از بیمارستان، ازم پذیرایی میکردن و صبحونه بهم میدادن؟ دختره با قهقهه گفت: میتونی مهمونم بشی. اسمم الدوزه. اسم شما چیه؟ بابک: کوچیک شما بابک! الدوز: لباسات هم خیلی داغونه آقا بابک. یه فکری به حال لباسات بکن. بابک: راستی تو چرا اینقدر فارسی خوب حرف میزنی؟ الدوز: من دانشجوی رشته ادبیات فارسیم. بابک(با تعجب): اینجا؟ یا تهرون؟ الدوز: هیچ کدوم. آنکارا درس میخونم. نگفتی! صبحونه بخوریم؟ چند دقیقه بعد، الدوز کلید انداخت و با بابک وارد خونه شدند. تا وارد شدند، دختر بچه ای پنج شش ساله دوید به سمت الدوز. دختر بچه با زبان ترکی به طرف مامانش دوید و گفت: مامان! سلام. بهتری؟ الدوز جوابش داد: قربونت برم دخترم. بیا بغلم. آره . بهترم. گفتم که چیزیم نیست. دختر بچه با تعجب به بابک نگاه کرد و از مامانش پرسید: مامان این آقا کیه؟ چقدر کثیفه! الدوز: گفته بودم نباید اشتباهات کسی جلوی خودش جار زد. الما رو به بابک: سلام. ببخشید. بابک: سلام خانم. ماشالله. ماشالله. چه دختر نازی! الدوز به بابک گفت: معرفی میکنم. دخترم آقا بابک که نیاز به کمک ما داره و خیلی نمیمونه. آقا بابک دخترم. بابک: شما که گفتی شوهر نداری! الدوز: درسته. ندارم. دیگه بابک دنباله حرفشو نگرفت و چیزی نگفت و محو سلیقه و جذابیت خونه نقلی الدوز و الما شد. تابلوها و قالیچه های کوچیک و تصاویر و نقاشی های کودکانه الما که فضا را قشنگتر کرده بود. بابک اجازه گرفت که به حمام بره و یه دوش بگیره. رفت و بعد از یه ربع بیست دقیقه خوب خودشو شست و صورتشو تیغ زد و ابرو و موهاشو مرتب تر کرد. وقتی میخواست که خودشو خشک کنه، دید یه حوله تمیز و یه دست لباس کامل مردونه که رنگارنگ بود، اونجا گذاشته بودند تا بپوشه. بابک لباسها رو پوشید و موهاشو شونه زد و اومد بیرون. الما تا چشمش به بابک خورد خیلی تعجب کرد و گفت: وَوو ... تو با بابکی که یه ربع پیش رفت حمام فرق داری! الدوز که داشت تو آشپزخونه غذا درست میکرد، وقتی حرفای الما را شنید، با یه لیوان آب پرتقال اومد ببینه چه خبره که یهو با تیپ و قیافه و جذابیت بابک مواجه شد. دست و پاش گم کرد و حواسش نبود و لیوان از دستش افتاد و شکست. با صداهای مرد دکه دار، بابک به خودش اومد: کجایی؟ عمو ! بابک: آره ... مارکه ... شما چرا ایرانی حرف میزنی؟ دکه دار: از بس ایرونی به پستم خورده. اینجا ... این میدون ... پاتوق همممه ایرونی هایی هست که یا واسه گردشگری اومدن ... یا رشته تاریخ هستن و اومدن محل تقسیم آب دوران عثمانی دیروز و نماد جمهوریت امروز ترکیه ببینن ... یا فراری و تحت تعقیبن و میان اینجا گاهی قدم بزنن و حال و هوایی عوض کنن و چارتا ایرونی ببینن و دلشون وا بشه. تو کدومشی؟ بابک: من؟ اومدم گردشگری! دکه دار: آره جان عمّت! یه هفته است فقط میایی اینجا گردشگری؟ خو برو جای دیگه! بابک: اذیت میشی که منو اینجا میبینی؟ دکه دار: نه ... وقتی مثل من زندگیت تکراری شده باشه، دنبال یه چیزی میگردی که بهش گیر بدی. بابک در حالی که داشت از جاش بلند میشد گفت: آقا خوشحال گذشت. کاری باری؟ دکه دار: نه ... قربانت ... دکه من همین بغله ... کاری داشتی بهم بگو.