#توجه_و_خواندن_حدیث_کسا
#و_حضور_حضرت_صاحبالزمان❗️
🌹آیت الله محمّدتقی بهجت:
✍شخصی نقل کرد که: نسخهاي از #حدیث_کسا را پیدا کرده است که از شرایطش روشن کردن عود در مجلس است، هرکس آنرا #بخواند، #حضـرت_حجت (علیه السلام) و #انوار_خمسهی #طیبه در آن مجلس #حاضر میشوند!
💠🍃و الآن یک سال است که آن شخص وفات کرده است. آیا ما نباید در #توجه به #خدا، به سفیر و #ولی او #متوسل شویم؟!
📔منبع: در محضر بهجت
⇝✿🕯•°🥀✵❀✵🥀°•🕯✿⇜
🍃بِسْـمِ اللهِ الرَّحْـمنِ الـرَّحیـمِ🍃
🏴 سلام بر امامی که در عزای پدر بزرگوارش سیاه پوش است، طلوع غم انگیز هشتمین روز از ماه ربیع الاول که مصادف است با شهادت حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام
ان شاءالله همراه باشد با ذکر شریف صلوات
🍃اَللهُمَّ صَلِ عَلی مُحَمَّد وَ آل مُحَـمَّد
وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🍃
🏴در سالگرد این غم عظیم با عرض تسلیت به پیشگاه فرزند گرانقدرشان حضرت مهدی عجل الله فرجهم و همه پیروان این امام همام مطلب امروز را به همین مناسبت تقدیم خواهد شد.
🔰زندگی سیزدهمین معصوم ما بیش از ۲۹ بهار به خود ندید که آن هم به سه دوره تقسیم میگردد.
⬅️ دوره سیزده ساله اول
که در مدینه پشت سر گذاشته شد.
⬅️ دوره دوم که ۱۰ سال به طول کشید که آن حضرت زندگی سختی را در سامرا پشت سر گذاشتند.
⬅️ دوره سوم که شش ساله امامت آن حضرت است که سه سال آن نیز در زندان سپری شد و در همه این دورانها خلفای جور عباسی نیز از مراوده پیروان با ایشان ممانعت مینمودند.
☑️ در دوران این امام بِرغم تمام محدودیتها، توسط ایشان تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی، جنبش علمی خاصی را تجدید کردند
و در رشتههای فلسفه و کلام نیز گامهای بلندی برداشته شد و اذهان پیروان را نیز جهت پذیرش غیبت فرزند بزرگوارشان حضرت حجة ابن الحسن العسکری عجل الله فرجهم آماده نمودند.
💠🔹در کلامی گهربار
امام عسکری علیهالسلام میفرمایند:
◽️ مؤمن برای مؤمن، برکت
و بر کافر، اتمام حجت است.
🏴بـارالهـا
بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و علیهم السلام درود فرست و در دنیا زیارت با معرفت و در آخرت شفاعت این امام معصوم را نصیب ما بگردان.
🥀🕯هشتـم ربیـعالاول🕯🥀
سالـروز شهـادت جانگـداز
یازدهمیـن سپهـر فـروزان
آسمـان امامـت و ولایـت
حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام
را به ساحت مقـدس فرزند گرانقدرش
صاحب منصب ولایـت و امامـت
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
همچنین نایـب بر حقشـان
و عمـوم شیعیان و محبین آن حضـرت
و به شمـا اعضـای ارجمنـد
تسلیت عـرض مینمائیم.
🖤اَللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ الْفَــرَج🖤
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب
این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار ؟
می گفت : الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!
این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
✖️''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است !
به این میگن جوانمرد
عجیب ولی واقعی
#حدیث
🔳امام حسن عسگری علیه السلام می فرماید :
💠كسى كه دوستش را در خلوت نصیحت كند او را آراســته اسـت، و كسى كه آشكارا او را نصیحت كند عیب هاى او را بر مـلا كرده است.
📘بحارالانوار ۷۸: ۳۷۴
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
▪️دو داستان از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
🎤حجت الاسلام حسینی #قمی
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ آیا من با این همه گناه، میتونم
یار امام زمان علیه السلام باشم؟!
🎥حجت الاسلام #عالی
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج❤
💕ارتباط باخدا💕☝
🍃🌹 🍃 🌼 سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت۴) ◾️چند نفر جنازهام را از تابوت بیرون آورده و چنان با س
🌸💫
🍃 🌼 سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۵)
◾️عجب پروندهای! کوچکترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود.
در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر میدیدم...
💠در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوههای عالم بر گردنم آویختهاند.
💥چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش.
گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟
گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن میآیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود.
🍀رومان این را گفت و رفت..
✅هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صداهای عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید. صدا نزدیک و نزدیک تر میشد و ترس و وحشت من بیشتر...
🔘 تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتی به نهایت رسید که دیدم هر یک از آنها آهنی بزرگ در دست دارند که هیچکس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند.
☑️در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا میشنیدند، میمردند.
✨ لحظهای بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟
⚜ از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمیآمدند.
⚡️ سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم.
💥درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده میدانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایستهترین انسانها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید.
💠و این بار آنها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند. چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند،
🌺دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال(الله)، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولادش، کتابم قرآن، قبلهام کعبه میباشد...
🔷نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر میرسیدند از پایین پایم دری به سوی جهنم🔥 گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمیدادی جایگاهت اینجا بود،
💐 سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند.
با وزش نسیم بهشتی قبرم پر نور و لحدم وسیع شد. حالا مقداری راحت شدم.🍀
🍂از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم.
سرور و شادمانیم ار اینکه در اولین امتحان الهی سربلند بیرون آمدم، چندی نپایید و رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد.
❄️ با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ با آنها رابطه و انس فراوان داشتم. اما اینک دستم از همه آنها کوتاه است.
♦️سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم. چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید، عطر بیشتر و بیشتر میشد.
✨در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و ...
✍ادامه دارد..