هدایت شده از شنبه²
به گروه پوشاک نوجوان مکنون خیلی خوش آمدید😍🌹
کانالی ازلباس های محجبه زیبااااا نوجوان از ۲سال تا ۱۵
عبا ، لباس بیرونی ، لباس محرمی ، چادرر نماز زیبا .......
امکان مرجوع وتعویض 😍
ارسال به سراسر کشور🌸
لینک کانال @Maknoo
هدایت شده از شنبه²
با هق هق گفتم: امیر😢
امیر_جون امیر ❤️
ریحانه_امیر من نارنگی میخوام 😋
امیر نگاه خسته اش رو به من داد و گفت: به خاطر نارنگی گریه میکردی؟ خب میگفتی میخریدم برات؛ 😅
ریحانه_میخوام خب
امیر_چشم گلم گریه نکن نی نی مون هم مثل خودت لوس میشه هاااااااا 😁
جیغ کشیدم و گفتم: امییییییییر
امیر_جان امیر
ریحانه_من لوسم؟؟
امیر_اره خانمم خودم لوست کردم خودمم بلدم چطوری نازت رو بخرم 😉
حالاهم به نی نی مون بگو گریه نکنه برم براش نارنگی بخرم. 😇
البته من که نفهمیدم نی نی مون نارنگی میخواد یا مامانش
دختره به خاطر نارنگی گریه میکنه😁😅
شروع پارت گذاری فصل دوم🔥
https://eitaa.com/joinchat/2618294454Cd48ef39987
درآمار1kپرداختایتادارنبرایصدنفر
بهمبلغ۱۰۰۰۰۰۰﷼😋🤭🌸
https://eitaa.com/joinchat/1916993744C51c60a6f33
5دیقهدیگهپاکمیشه💔😐
همهدخترایخاصاینجاعضون🖐🏽😍
https://eitaa.com/joinchat/2137784510Ce5c210a137
اگهعضونشیخاصنیستی🖐🏽☹💔
هر شب یک آیه
✨إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
✨خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند
✨اى كسانى كه ايمان آورده ايد
✨بر او درود فرستيد و به فرمانش
✨بخوبى گردن نهيد۰۰
✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
📚سوره مبارکه الأحزاب✍آیه ۵۶
درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی"
اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی.
کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده.
درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است که حالش بد شده است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم ...
آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم. پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
بزرگى با شاگردش از باغى میگذشت
چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت : گمان میکنم
این کفشهای کارگرى است که
در این باغ کار میکند،
بیایید با پنهان کردن کفشها عکس العمل
کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم
و کمى شاد شویم. استاد گفت :
چرا براى خندیدن خودمان
او را ناراحت کنیم..؟
بیا کارى که میگویم انجام بده
و عکس العملش را ببین..
مقدارى پول درون آن کفش قرار بده..
شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول،
مخفى شدند..
کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود
مراجعه کرد و همین که
پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى
درون کفش شد و بعد از وارسى
پول ها را دید با گریه فریاد زد
خدایا شکرت..
خدایی که هیچ وقت بندگانت را
فراموش نمیکنى..!
میدانى که همسر مریض
و فرزندان گرسنه دارم و در فکر بودم که
امروز با دست خالى و با چه رویی
به نزد آنها باز گردم
و همین طور اشک میریخت...
استاد به شاگردش گفت :
همیشه سعى کن براى خوشحالیت
ببخشى نه بستانی...🌸🍃
🔰 چهار عامل سقوط و انحطاط یک جامعه از نظر قرآن
🔸آنچنان که از قرآن مجید استنباط کردهام چهار عامل است که عامل فنای اقوام است و نقطه مقابل آنها عامل بقا. حال ممکن است عامل دیگری هم باشد و من از قرآن درک نکرده باشم:
👈 ۱. ظلم و بیعدالتی
👈 ۲. فساد اخلاق
👈 ۳. تفرق و چند دستگی
👈 ۴. ترک امر به معروف و نهی از منکر
📔#حکایتی_زیبا_و_آموزنده
مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد .
ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی
رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد .
افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز
امتحان کرد اما به جایی نرسید .
خسته و نا امید راه دریا را در پیش
گرفت کنار ساحل کودکی را دید که
مشغول پر کردن سطل آب کوچکی
از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز
می شد اما کودک همچنان آب می ریخت
مرد پرسید : چه می کنی؟
کودک جواب داد : به دوستم قول
دادم همه آب دریا را در این سطل
بریزم و برایش ببرم
تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند
و اشتباهش را به او بگوید
اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود
به کودک گفت : من و تو
در واقع یک اشتباه را مرتکب شده ایم
مولانا می گوید :
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید آن خداست