eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
304 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺چادری آرایشـ💄 کرده! —— حجاب.... واجب❗ چادر.... مستحب❗ آرایش.... حرام❗ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
‏-بفرمآیید میوه 🍇🍓🍌🍒 +ممنون (سکوت) 😶😶😶 -هوا چہ یهو سرد شد 🌬🌬🌬 +بلہ واقعاً اعلام کرده بودن (سکوت) 😶😶😶 -جاده چطور بود؟ 🤔🤔🤔 +خوب بود 😄😄😄 -من شنیدم برفہ 🌨🌨🌨 +نہ خوب بود (سکوت) 😶😶😶 -بفرمآیید میوه +ممنون خرچ خرچ خرچ (خواستگارے) 🙈😁🙈 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
یڪ‌روایت‌عاشقانہ💍 هر چے از پشت درِ آشپزخونہ خواهش کردم ، فایده نداشت☹️ درو بسته بود و مےگفت : چیزے
یڪ‌روایت‌عاشقانہ💍 وقتے مےاومد خونہ دیگه نمے ذاشت من کار کنم زهرا رو مےذاشت رو پاهاش و با دست بہ پسرمون غذا میداد مےگفتم : یکے از بچہ ها رو بده بہ من🙃 با مهربونے مےگفت : نہ شما از صبح تا حالا بہ اندازه کافے زحمت کشیدے مهمون هم کہ میامد پذیرایے با خودش بود دوستاش بہ شوخے مےگفتن : مهندس کہ نباید تو خونه کار کنہ! مےگفت: من کہ از حضرت‌علے{ع} بالاتر نیستم مگہ بہ حضرت‌زهرا{س} کمك نمے کردند؟!💙 شهآب ص⁷⁴ به روایت همسر شهید اللهم ارزقنا همسر از اینابرای همه🙈🙈🤲🤲😍😍 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌷مهدی شناسی ۱۲۸🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹مَهدی🌹 🌱امام باقر(علیه السلام)مي‌فرمايند:« ... ق
🌷مهدی شناسی ۱۲۹🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹معروف🌹 🍃امام زمان عج الله فرجه "معروف" است و معروفيت او بمثابه ی نور كاملي است كه همه عالم را روشنايي بخشيده است؛ منتها حجاب جهل و معصيت ما باعث شده آن معروفترين را ادراك نكنيم. 🍃باورمان اينست كه بيش از اينكه ما خواهان معرفت حضرت باشيم ، حضرت خواهان معرفي خودشان هستند و زمانيكه ما خواستار معرفتيم ، اين طلب به ميل ما نيست بلكه به مقصود ومطلوب امام زمان بها داده ايم . 🍃به همين جهت باورمان اينست كه هر گامي كه درجهت معرفت برميداريم كمكهاي خاصي نصيب ما ميشود و البته هر چقدر در زمينه معرفت تلاش كنيم هرگز و هرگز حق شناخت نصيب ما نميشود و ميزان شناخت ما نسبت به حضرت مثل قطره به اقيانوس است . 🍃هرچقدر شناخت ما نسبت به امام بيشتر و كاملتر باشد رنگ و بوي زندگي متفاوت تر ميگردد. 🍃اساسا حقيقت زندگي وقتي است كه نسبت به امام شناختِ هر چند اجمالي پيدا كنيم ، بقيه زندگي سايه است و حقیقت ندارد.
امیرالمؤمنین علیه السلام: المُداراةُ أحمَدُ الخِلالِ مدارا كردن، پسنديده ترين خصلت است... غررالحكم حدیث1313 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
امیرالمؤمنین علیه السلام: المُداراةُ أحمَدُ الخِلالِ مدارا كردن، پسنديده ترين خصلت است... غررالحكم
یه جایی متن زیر رو از آقای دیدم خیلی برام جالب بود که آدم رو به خودش میاره که بیشتر حواسمون به آدم های اطرافمون باشه که با مدارای بیشتر باهاشون رفتار کنیم! کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصه‌هاشون له می‌شن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشون رو می‌کردن... مثلا نوشته بود: این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد، این خانم سالهاست بغل نشده، این آقا را دارند می‌گذارند خانه ‌ی سالمندان، این خانم مادرش مریضی صعب ‌العلاج دارد، این آقا قول داده تابستان برای پسرش دوچرخه بخرد ولی پول ندارد، این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده، این آقا خیلی حالش بد است... این آدم شکستنی ‌ست... و و و ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استاد رائفی پور اگه فکر گنـاه سراغمون اومد...♨️ چه کنیم ⁉️ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
میگن وقتایی که بنده میخواد یه گناه بزرگ انجام بده خدا به فرشتگان یا همون کرام الڪاتبین میگه ف
بیـــــــᏪ***ــــــو بهشتـГ یعــــــــنی من گناه نکنم، و👈ـتو 😊ــلبخندГبزنی خُــ**❤️**ـــدا...
در خیالم بس کـه ره پیموده ام تا کـربلا گُـم شدم هم در یـسار و در یمینت یا حـسین السلام‌علیک‌یااباعبدﷲ‌الحُـسین ✋✋ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
قسمت چهل و سوم داستان دنباله دار : زینب علی برگشتم بیمارستان … وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بود … چشم های سرخ و صورت های پف کرده…مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد … شقیقه هام شروع کرد به گز گز کردن … با هر قدم، ضربانم کندتر می شد … – بردی علی جان؟ … دخترت رو بردی؟ …هر قدم که به اتاق زینب نزدیک تر می شدم … التهاب همه بیشتر می شد … حس می کردم روی یه پل معلق راه میرم… زمین زیر پام، بالا و پایین می شد … می رفت و برمی گشت … مثل گهواره بچگی های زینب …به در اتاق که رسیدم بغض ها ترکید … مثل مادری رو به موت … ثانیه ها برای من متوقف شد … رفتم توی اتاق …زینب نشسته بود … داشت با خوشحالی با نغمه حرف می زد … تا چشمش بهم افتاد از جا بلند شد و از روی تخت، پرید توی بغلم … بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم … هنوز باورم نمی شد … فقط محکم بغلش کردم … اونقدر محکم که ضربان قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم … دیگه چشم هام رو باور نمی کردم …نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد … – حدود دو ساعت بعد از رفتنت … یهو پاشد نشست … حالش خوب شده بود …دیگه قدرت نگه داشتنش رو نداشتم … نشوندمش روی تخت…- مامان … هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا … هیچ کی باور نمی کنه … بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود … اومد بالای سرم … من رو بوسید و روی سرم دست کشید … بعد هم بهم گفت … به مادرت بگو … چشم هانیه جان … اینکه شکایت نمی خواد … ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن … مسئولیتش تا آخر با من … اما زینب فقط چهره اش شبیه منه … اون مثل تو می مونه … محکم و صبور … برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم … بابا ازم قول گرفت اگر دختر خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم … وقتش که بشه خودش میاد دنبالم …زینب با ذوق و خوشحالی از اومدن پدرش تعریف می کرد … دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن … اما من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم … حرف های علی توی سرم می پیچید … وجود خسته ام، کاملا سرد و بی حس شده بود … دیگه هیچی نفهمیدم … افتادم روی زمین … بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @Refighe_Shahidam313