عباس بابایی در سال 1329 در شهرستان قزوین متولد شد و پس از گذراندن مدارج اولیه تحصیل در این شهر در فروردین ماه سال 1348 به نیروی ارتش پیوست و در اواخر سال 1351 با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری خلبانی نیروی هوایی فارغالتحصیل گردید. وی با دخترداییاش «ملیحه حکمت» 4 شهریور ۱۳۵۴ ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نامهای «محمد» و «حسین» شد. سرلشگر عباس بابائی به هنگام شهادت 37 سال داشت و از خود سه فرزند به یادگار گذاشته است...
ساعت به وقتِ
وصیت شهدا
در باب حجاب...
✌️🕊🧕
حجاب ،
حجاب را خیلی زیاد رعایت کن...
#شهید_عباس_بابایی
#حجاب
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
28.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥خانمهای محجبه،
کمحجاب و حتی بیحجاب فرقی نمیکند و یا حتی آقایون این فیلم را اصلاً از دست ندهید...
✌️ حتماً ببینید؛ نشردهید
😊 بسیار زیباست
پوششم را از مادر مهربان دارم...
#حجاب
#مادرمهربان
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا #امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
جلوه محبت مادر مهربان (س) در سیره شهدا
شهیدعبدالحسین برونسی
شب عملیات،
نزدیک خاکریز عراقی ها برخورد کرده بودند به میدان مین،هرچه می گشتند معبرش را پیدا نمی کردند. حاج عبد الحسین برونسی سر درگم بود و چهل پنجاه متر آن طرف تر یک گردان نیرو منتظر دستورش.
میگفت: متوسل شدم به حضرت زهرا سلام الله علیها.
دلم شکست گریه ام گرفت نمی دانم چند دقیقه گذشت بی اختیار دستور حمله را صادر کردم.محمدرضا فداکار می گفت: آن شب حتی یک مین هم عمل نکرد. چند روز بعد، سه نفر از بچه ها رفتند طرف همان میدان مین. پای یکی از آنها بر اثر انفجار مین قطع شد. میدان پر بود از مینهای ضدنفر. کلاه خود را که پرتاب می کردیم، مین ها یک به یک منفجر میشدند...
راوی: همرزم شهید
کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی...
#مادرمهربان «س»
شهدا مادری اند 🍂💔
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
[ کاری کن ای شهید بعضی وقت ها نمیدانم؛ در گرد و غبار این دنیا چه کنم.🤍🕊 مرا جدا کن از زمین، دستم را
رفیق شهیدم ابراهیم هادی:
|•#سلامبرابراهیم•|
شهرك المهدي
چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند!
تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي ساده اي
بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده
بودند جبهه.
از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از
ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيشنماز شما، هر
كاري كرد شما هم انجام بديد.
من هم كنار شــما ميايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد
بگيريد.
ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خندهاش را بگيرد. چند
دقيقه بعد ادامه داد:
در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را
خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!
خيلــي خندهام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما درســجده، وقتي امام
ُمهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد.
امامجماعت بلند شد
پيش نماز به ســمت چپ خم شــد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه
آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند!
اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!😂😂
از پيامبراکرمصلیاللهعلیهواله ســؤال شــد: »کداميــک از مؤمنين ايماني کاملتــر دارند؟
فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند
سردار محمد کوثري) فرمانده اسبق لشكر حضرت رسولصلیاللهعلیهواله )ضمن بيان
خاطراتي از ابراهيم تعريف ميكرد:
در روزهاي اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادي، حقوق
شما آماده است هر وقت صالح ميداني بيا و بگير.
در جواب خيلي آهسته گفت: شما کي ميري تهران!؟
گفتم: آخر هفته.
بعدگفت: سه تا آدرس رو مينويسم، تهران رفتي حقوقم رو در اين خونه ها
بده!
من هم اين کار را انجام دادم. بعدها فهميدم هر سه، از خانوادههاي مستحق
و آبرودار بودند.
از جبهه برميگشــتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم
نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم
و بچه
هايم از من پول ميخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟
#اینحکایتادامهدارد
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سربآز آقآ #امام_زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
روزمون رویا کلام امام سجاد شروع کنیم وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ ب
هر روز با صحیفه سجادیه
فراز دوم
۲) اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي.
و نیّتم را به بهترین نیّت ها و عملم را به بهترین عمل ها منتهی ساز. خدایا! نیّتم را به لطفت کامل گردان و یقینم را به رحمتت در گردونۀ صحّت و سلامت قرار ده و فسادم را به قدرتت اصلاح کن.
#صحیفه_سجادیه
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ
ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﯿﭻ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ...
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ
ﻧﯿﺴﺘﻢ …
#خدا
#مخاطب_خاص
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
سلام اهالی
شبهای زمستونی تون گرم
الهی دلتون شاد
تنتون سالم
خیییییییییلی خوش اومدید به سنگر خودتون
ممنون که همراه همیشگی ما بوده و هستین
🍂❄️🌨⛄️💨✌️✨🌙💫🌟
لطفا برای خوب بودن و خوب موندن حالِ دلِ خودتون
و حالِ دلِ خیلی از عزیزان
که دل ناآروم و بیقرار دارن
دعا کنید
دعا کنید آرامش نصیب قلب همه مون بشه
بخصوص عزیزان ملتمسین به دعا...
یه حمد بخونیم
واسه بهتر شدن حال دلمون ...
🍂❄️🌨⛄️💨✌️✨🌙💫🌟
#حمد
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ی دلخوشی ام آخر شبها اینست!!!
دوسه خط باتو سخن گفتن وآرام شدن!!!
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#فاطمیه #امام_زمان زهرای مرضیه دید الان بار سوم رو بگه شمشیر اومده پایین و علی علیهالسلام... چی گف
#نفوذ
#دشمن_شناسی
-راست میگیا
این به اون بگو اون به این بگو...
یهو جو تو مسجد پیچید عه...
به ابوبکر رسید چیکار باید بکنه؟!
ما باید بریم از زهرای مرضیه رضایت بگیریم قضیه حل بشه
اومدن سراغ علی، علی علیهالسلام که قرار بود فراموش بشه تا بُکشنش شد طرف مذاکره...
+علی
-بله؟!
+ما میخوایم بیایم عیادت زهرا ازش معذرتخواهی کنیم
-من باید به زهرا بگم اجازه بده
حضرت فرمودن نمیخواد بیان یه چند روز معطلشون کرد، تو مدینه یهو شایعه شد علی نمیذاره...
حضرت فرمود بیاین...
ابوبکر و عُمَر میخوان بیان دیدن دختر پیغمبر خب زنه، با یه گروهی از زنهای مدینه اومدن
نشستن ...
دختر رسول خدا حالت چطور؟!
حضرت یه آهی کشید...
گفت حالم چطوره؟!
از دنیای شما بیزارم دارم میرم ...
گفت و گفت...
یهو گفت: ابوبکر شنیدی پدرم گفت فاطمه خدا به رضای تو راضی میشه و به غضب تو غضب میکنه؟!
گفت: آره شنیدم
گفت: عُمر تو هم شنیدی؟!
آره شنیدم
فرمود: ابوبکر شنیدی پیغمبر گفت :
فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی
گفت: آره شنیدم
فرمودن عُمر تو چی؟!
گفت: آره شنیدم...
میبینید از این دوتا اقرار گرفت...
فرمود: خدایا شاهد باش من از این دوتا راضی نیستم...
این پارچه رو کشید رو صورتش دیگه حرف نزد
هرچی گفتن یا بنت رسولالله
یا غرة عین رسولالله ....
نخیر...
علیابنابیطالب فرمود پاشید برید فاطمه رو به بیهوشیه
پاشدن اومدن ...
اون زنها هم اومدن بیرون،
زنها موردسؤال قرار گرفتن
چه خبر؟!
فاطمه از دست اینا راضی نیست...!!
اوضاع بدتر شد چه کنیم این جو رو بشکونیم...؟!
حالا دیگه زهرای مرضیه رو به اخرتِ...
اون جلسه که اومدن فهمیدن، می.دونید زهرای مرضيه سلامالله کلاً جسمش ضعیف بود، خب کمرش که شکست ...
سینه هم که سوراخ شده بود...
دست هم شکسته بود...
مداوا هم نمیشد...
این شروع کرد ضعیف شد، این ضعیف شدن یک مطلبی داره که علیابنابیطالب مثلاً موقع غسل کمک کار نداشت موقعی که زهرا رو میخواست تو قبر بذاره کمککار نداشت..
علی علیهالسلام کمک کار نمیخواست...😔
#فاطمیه
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#نفوذ #دشمن_شناسی -راست میگیا این به اون بگو اون به این بگو... یهو جو تو مسجد پیچید عه... به ابوب
#فاطمیه
#امام_زمان
چرا ؟!
زهرای مرضیه ازش چیزی نمونده بود اصلاً...😔
روایت درمورد زهرا سلامالله چی میگه؟!
از زهرا یه شبحی مونده بود...
خب زهرای مرضیه داره میره،
اینا فهمیدن...
گفتن چیکار میکنیم تو تشییع جنازهاش میایم میزنیم تو سروکلهی خودمون ...
آقا دختر پیغمبر چه و چه ...
یه گنبد و بارگاه درست میکنیم بعد میریم عزاداری بعد میگیم همهچی تمام شد
زهرای مرضیه اینو از دست اینا گرفت
اون شب آخر فرمود علی جان بیا بشین وصیتنامه نوشتم نه اینکه بگه وصیت کنما و بنویس گفت نوشتم...
چی نوشتی؟!
یا علی منو شبانه غسلم کن...
شبانه کفن کن...
شبانه دفن کن...
و قبرمو به کسی نشون نده...💔
چشم...😔
البته اجرای این برای علی خیلی سخت بود
چرا؟!
حضرت زهرا سلامالله چندتا بچه داشت؟!
چهارتا حالا دوتاش امام بودن، اما دوتا دخترن زینب و امکلثوم وقتی حضرت زهرا از دنیا میره زینب کبری پنج سالشه، ام کلثوم چهار سالش،
اونوقت اینا بچههایی بودن که زهرای مرضیه اصلاً به کسی اجازه نمیداد کار اینا رو انجام بده
همه کارا رو خودش انجام میداد
وقتی که مادری با تمام وجود درخدمت بچه باشه، بچه همهی علاقهاش میره سراغ مادر...
تنها زمانیکه زهرای مرضیه به این بچهها خدمترسانی نکرد کی بود؟! موقعی بود که تو خونه افتاد
چرا؟! خب یه دستش شکسته بود دیگه
کمر و ...
حضرت نمیتونست تکون بخوره و این یکی دستشو اصلاً تکون نمیداد...
حالا براتون میگم چرا تکون نمیداد دستشو...