📣📣📣
توجه توجه
سلام علیکم
همسنگریان عزیز
عصرتون به خوشمزگی 🍒ـمیوه های 🌱ـتابستونی 😋😋😋
از امشب یه رمان
از نوع 👌ـواقعیش قراره تو کانال پست کنم
البته به شرط حیات هرشبـ با یک قسمت از #رمان_واقعی ✨ خدمت شما عزیزان هستیم.
تمـــام داســــتان #واقعے هست اما اســـامی مستعار.👌
مثل همیشه ما رو همراهے ڪنید 🍃
🌺 ممنون که هستین 🌺
🦋🐣🦋🐣🦋🐣🦋
👇👇👇👇
#رمان_واقعی
#به_سوی_او
🌹 #قسمت_چهارم
🔰مسئول ثبت نام گفت شمارو ثبت نمیکنم.
مسئول ثبت نام یه آقا بود.
😡-چراااا
جناب اخوی
+خواهرمن چه خبرته پایگاه گذاشتی سرت آخه؟؟😐
-ببین جناب برادر یا مارو ثبت نام میکنی یا این پایگاه را رو سرت خراب میکنم...
-یعنی چی خواهرم مودب باشید
-ببین جناب برادر خود دانی باید ما رو ثبت نام کنی.
+ای بابا عجب گیری کردیم
👤شوهر فاطمه سادات وارد پایگاه شد گفت : آقای کتابی ثبت نامشون کنید همشون رو بامسئولیت من ثبت نام کن.
🔸بعد رو به من گفت : خانم معروفی ۷ فروردین ساعت ۵ صبح پیش امامزاده صالح باشید.
😏با لحن 😏ـمسخره ای گفتم: ۵ صبح مگه چه خبره میخوایم بریم کله پاچه ای اصلا امامزاده صالح کدوم دره ایه؟
🔸اون آقای مسئول ثبت نام که فهمیدم فامیلش کتابیه با عصبانیت پاشد گفت :
😡خانم محترم بفهم چی میگین؛ الله اکبر
سید محسن (شوهرفاطمه) : علی جان آرام برادر من. خانم معروفی آدرس را خانم حسینی بهتون میدن ۷ فروردین منتظرتون هستیم. یاعلی
😁-ههه ههه یاعلی
😔😔اون روز تو پایگاه کسانی و جایی را مسخره کردم که یکسال بعد مامن آرامشم بودن...
ادامه دارد...
📣تمام روایت #واقعی هستند فقط اسامی مستعار👌
با ما همراه باشید
کانال رفیق شهیدم
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت هشتم
👤آقای محمدی راوی اتوبوسمون با خواهرش اومده بود. تو اتوبوس که داشتیم میرفتیم معراج مداحی بابای مفقود الاثر بابای زخمی گذاشتن دیدم میخواست خواهرشو آروم کنه اما نمیتونست.
🍃🌸رسیدیم معراج
😕وای خدایا این خل و چلا چرا دست بردار نیستن، من دیگه اعصابم نمیکشه. پاشدم دست دوستمو گرفتم گفتم بریم بیرون اعصاب این امل بازیا را ندارم. یک دفعه پسره محمدی جلوم سبز شد
+خانم معروفی کجا تشریف میبرید؟
-من اعصابم به این امل بازی ها نمیکشه 😡
+خواهر من ببین تو این دو روزه هر توهینی خواستی کردی اما حق نداری به شهدا توهین کنید.
😁-شهید!!!! چهارتا استخوان که معلوم نیست مال کی و مال چیه؟
😡+تو رو به امام زمان بفهمید چی میگ
-برو بابا
😔تا اومد جواب منو بده یکی از دخترا با وحشت صداش کرد :
آقای محمدی، آقای محمدی؛ زینب غش کرد
+یا امام حسین، خانم قنبری تو رو خدا بلندش کنین با چندتا خواهرا بیاریدش بیرون
بچه ها دورش حلقه زدن آب میپاشیدن رو صورتش.
😔😔وقتی به هوش اومد متوجه شدم زینب متولد ۶۷ هست سه ماه بعد از تولدش پدرش مفقودالاثر میشه.
عجب آدمایی بودن رفتند و مردن بدون فکر کردن به زن و بچشون. ‼️
ادامه دارد...
✅اسم های موجود در این مجموعه مستعار است.اما روایت #واقعی هست
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
با ما همراه باشید
👇👇👇
رفیق شهیدم
#رمان_واقعے
#به_سوی_او
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_دهم
😔فقط جیغ میزدم گریه میکردم.
😭😭
با همون لباس رفتم پایین و با گریه میگفتم : تو رو خدا من ببرید شلمچه
از صدای جیغ و داد من تمامی آقایون اومدن بیرون. آقای محمدی و حسینی هم بینشون بود
محمدی: خانم معروفی بازم میخواید #شهدا را مسخره کنید؟
- آقای محمدی تو رو خدا، تورو به همون #امام_زمان منو ببرید شلمچه.
+شلمچه دیگه تو برنامه ما نیست.
از شدت گریه و بی تابی هام سرم داشت گیج میرفت، بالاخره دلشون سوخت منو همراه با یه خانم و دوتا آقا بردن شلمچه. همونجا به شهدا قول دادم جوری باشم که اونا میخواند
🍃اونروز که کلا حالم بد بود.
فردا صبحش ۱۵ نفرمون تو حال خودمون بودیم.
روز دوم ما را بردن #طلائیه خودشون میگفتن یه #حاج_ابراهیم_همت نامی اینجا شهید شدن.
💫یاد خوابم افتادم...
حاج ابراهیم، خدایا آینده من چی خواهدشد...
ادامه دارد...
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
✅اسامی بجز #شهیدهمت مستعار هست و روایت تمام #واقعی هست
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#به_سوی_او
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_یازدهم
بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵ نفر ساکت بودیم.
فقط اسم #فتح_المبین تو ذهنم مونده.
🍃تو راه برگشت میان #لرستان و #همدان یه جا برای ناهار نگه داشتن؛
رفتم یه قواره #چادر_مشکی خریدم.
هر چقدر به #تهران نزدیک میشیدیم حس کلافگی من هم بیشتر میشد.
😞😞😞
😔وای خدایا یه هفته است میام مدرسه،
دارم #جنون پیدا میکنم نمیدونم چه مرگمه.
🥺🥺🥺
👌منتظرم این #دیپلم کوفتی بگیرم بعد برم #دبی خدا کنه از دست این حس مزخرف خلاصی پیدا کنم...
آخیش بالاخره تموم شد. فردا میرم دبی.
👜✈️راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد راحت بشم.
#ادامه_دارد...
✅تمام اسامی بجز #شهید #ابراهیم_همت مستعار هست و کل داستان #واقعی
#رمان #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#به_سوی_او
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_دوازدهم
تو #دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم خودمو بازم با گناه سرگرم کردم.
🍃یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم. 😔😔
برگشتم #ایران رفتم خونه مجردیم، بازم گناه.
😔جدیدا وقتی #گناه میکردم بعدش یه چیزی مثل یه #فیلم تار از ذهنم رد میشد و #عذاب_وجدان داشتم.
😱😱😱
یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد، متنش این بود :
🕊بازگشت دو پرستوی #گمنام از منطقه #شلمچه به تهران.
فردا #دانشگاه_علوم_پزشکی ساعت ۱۵
برگشتم خونه همه رو از خونم بیرون کردم.
📡 #ماهواره و #دیش_ماهواره رو پرت کردم تو حیاط.
📱ـتلفن همراه، #لب_تاپ تلفن خونه همه رو خرد کردم.
😭ـگریه میکردم
سه هفته از گذشت زمان در روز یک وعده غذا میخوردم، شبیه مرده قبرستان شده بودم تا اینکه...
#ادامه_دارد...
✅تمام اسامی جز #شهیدابراهیم_همت مستعار هست وکل روایات #واقعی هست #رمان
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#به_سوی_او
#بہسوےاو ✨
🌹 #قسمت_شانزدهم
میخواستم برم پایگاه،
اما آدرسش یادم نبود.
دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس #پایگاه گرفتم رفتم.
😔تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم این پسره کتابی اونجا نباشه؛
حقیقتا ازش خجالت میکشیدم.
👌بالاخره بعد از دوساعت رسیدم پایگاه.
هیچ ذکری بلد نبودم زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن
⚠️وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود، با بالاترین درجه استرس سلام کردم.
👤بنده خدا همینجوری مشغول بود جواب داد :
سلام علیکم خواهرم بفرمایید در خدمتم
-ببخشید با آقای حسینی کار داشتم
😶سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند.
زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم گفت باید بریم پیش آقای میرزایی، راوی اتوبوسمون بود.
😞آقای حسینی و ....
بقیه اصلا به روم نمیاوردن من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم...
🍃🌸باید میرفتیم مزار شهدا.
من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار.
یه آقای حدود ۵۱-۵۲ از دور دیدم
یعنی خود آقای میرزایی بود اصلا قیافشو یادم نبود.
👌تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی زودتر از اینا منتظرت بودم بقیه دوستات زودتر اومدن
- خودمو گول میزدم نمیخواستم وجود #شهدا را باور کنم.
آقای میرزایی: اما شهدا...
ادامه دارد...
✅تمام اسامی مستعارهست جز #شهید_محمد_ابراهیم_همت و #حنانه و روایات تمام #واقعی می باشد
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت هجدهم
بالاخره صبح شد
و به سمت شلمچه راه افتادیم.
قلبم داشت از جا کنده میشد انگار شهدا منو میدیدن.
👞کفشامو در آوردم و پا برهنه روی خاک شلمچه راه میرفتم...
💔😭ـاشکام با هم مسابقه داشتن، روی خاک شلمچه نشستم و زانوهامو بغل کردم
🍃❤️شهدا من شرمندتونم
حنانه نبودم😔
مست و غرق گناه بودم قول میدم زینبی بشم و بمونم✋🏼
👌تمام اون سه چهار روز همش گریه میکردم و با شهدا حرف میزدم.
سفر تمام شد و من برگشتم #تهران البته با #چادر ! وای مصیبت شروع شد، با #چادر که وارد خونه شدم...
بابا: اون چیه سرت مثل کلاغ سیاه شدی
یهو تو همین حین تیام وارد پذیرایی شد.
تیام : اون چیه سرت شبیه این زنای پشت کوهی شدی😕
فقط سکوت کردم، یک هفته بود منو خانواده ام مثل هم خوابگاهیا بودیم.
فرداشب قراره یه مهمونی تو خونمون برگزار بشه البته مهمونی که غرق گناهه، پدرم بهم هشدار داد مثل همیشه تو جشن حاضر بشم...
⏱خیلی سریعتر از همیشه ۲۴ساعت گذشت، وارد پذیرایی شدم که...
#ادامه_دارد...
💠تمام اسامی جز #حنانه و #شهید_ابراهیم_همت مستعارهست وتمام روایت #واقعی می باشد...
#رمان_واقعی #به_سوی_او
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_بیستم
👤زینب : حنانه میای بریم مشهد؟
-آره عزیزم؛ زینب...
+جانم
-میگم میشه #قم هم بریم؟
+إه من فکر میکردم تو زیاد ائمه را نمیشناسی
-دقیقا درست فکر کردی
⚠️+خوب پس تو چطور میدونی قم زیارتگاه خاصی داره؟
-دیشب خوابشو دیدم
+ای جانم عزیزم
-کی میریم؟
+پس فردا ۶ صبح
-زینب میای خونه من قبل سفرمون از امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) بگی
+آره حتما عزیزم
🌹زینب که اومد براش شربت بردم اونم شروع کرد به توضیح دادن
+حنانه جون #امام_رضا (ع) را تحت فشار قرار دادن و ایشونم برای حفظ جان #خاندان و بالاخص #اسلام از #مدینه #تبعید میشن #مشهد ایران و تو غربت با سم مسموم میشن.
😔😔
از اونجا که تو این خاندان محبت خواهر و برادری ریشه دارد حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر به ایران میان که بیمار میشن و در قم دفن میشن.
😔حنانه خفقان عصر امام موسی کاظم (ع) خیلی شدید بوده به طوری که کمتر فرزندان دختر امام ازدواج کرده بودن.
روز #ولادت_فاطمه_معصومه (س) روز دختره. حنانه...
-جانم
+میگم بیا عضو #پایگاه_بسیج بشو
-یعنی امثال منم میتونن عضو بشن
+وا تو چته مگه، همه میتونن عضو بشن.
💠فردای اونروز زینب منو برد پایگاه عضو کرد.
بعد اون سفر #شلمچه و تغییر عقایدم خیلی تنها شده بودم؛
خانوادم، دوستام تنهام گذاشتن.
الان واقعا به دوستای امثال زینب احتیاج داشتم.
🌙شب چمدانم بستم البته خیلی ذوق داشتم آخه من همش یا #ترکیه و #دبی بودم یا تو ایران #کیش و #شمال.
#ادامه_دارد...
💠تمام اسامی بجز #حنانه و #شهیدهمت مستعار میباشد و تمام روایت #واقعی #رمان_واقعی #به_سوی_او هست.
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_بیست_ودوم
🍃❤️اون چندروز منو زینب همش میرفتیم حرم. فقط یه بار زینب بازار رفت برای خرید زغفران و انگشتر، اما من نرفتم.
👌اون چندروز مشهدمون سریع گذشت، وقتی برگشتیم رفتم اسممو کلاس رزمی کاراته ثبت نام کردم.
😔نماز خوندن شده بود غمم، واقعا بلد نبودم نماز بخونم. دستام تو هم قلاب کرده بودم
💔خدایا من باید چیکارکنم تا نماز بخونم؟ خودت کمکم کن...
🌟تو همون حالت گریه، خوابم برد. خواب دیدم تو شلمچه ام یه جمع از برادران بسیجی اونجا بودن؛ یه آقای بهم نزدیک شد و گفت : سلام خواهرم تو حسینیه نماز جماعت هست شما هم بیا.
-آخه من نماز خوندن بلد نیستم
+شما بیا یاد میگیری
-ببخشید حاج آقا شما کی هستی؟
❤️+من محمد ابراهیم همتم
به سمت حسینیه رفتیم حاج ابراهیم ایستاد، ذکرای نماز بلند گفت منم میخوندم.
😭تو خواب نماز خوندن یاد گرفتم، بعداز اتمام نماز #حاج_ابراهیم رو به سمتم کرد و گفت :
🌹خانم معروفی من برادرتم، همیشه تا زمانی که #چادر_مادرم_سرته من برادرتم.
هرجا کم آوردی بهم متوسل شو صدام کن حتما جوابتو میدم...
😭😭یهو از خواب پریدم. اذان صبح بود، رفتم وضو گرفتم قامت بستم برای نماز صبح.
بدون هیچ کم و کاستی تمام ذکرها یادم بود بدین ترتیب نماز خوندن توسط #حاج_ابراهیم_همت یاد گرفتم.
🍃چندماهی از ماجرای نماز میگذشت احساس میکردم چشمم تار میبینه از یه دکتر چشم وقت گرفتم فردا نوبت دکترمه...
#ادامه_دارد...
✅تمام اسامی بجز #حنانه و #شهیدهمت مستعار میباشد و تمام روایت #واقعی هست #نماز #رمان #رمان_واقعی #به_سوی_او
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_بیست_وچهار
وسطای #مسابقه امتیازها طوری بود که من برنده مسابقه بودم اومدم با پا بکوبم به کتف حریف که اون با نامردی با مشت کوبید به چشمم فقط فهمیدم چشمم جایی را نمیبینه...
😔وقتی به هوش اومدم دیدم یه سرم به دستمه و چشمم بسته شده.
زینب پیشم بود دکتر وارد اتاق شد.
⚠️دکتر: چه کردی با خودت خانم معروفی مگه نگفتم ضربه مساوی نابینایی
-دکتر بهش گفتم به چشمم ضربه نزن اما نامردی کرد
+دختر خوب گرد و خاک برات سمه
-اما من باید برم #جنوب
+تو چقدر لجبازی دختر برو بیا کور شدی دست من نیستا
🍃اسممو نوشتم ۱۵ روز دیگه میریم #راهیان_نور کور بشم به درک من باید برم جنوب...
#دامه_دارد...
✅تمام اسامی مستعارهست بجز #حنانه و #شهیدهمت وتمام روایات #واقعی می باشد
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_حسین #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#رمان_واقعی #رمان #به_سوی_او
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_بیست_وشش
❤️دلم میخواست در مورد مردی که کلا زندگیمو عوض کرده بدونم.
تو #گوگل در موردش سرچ کردم...
زندگی نامه #شهید_محمد_ابراهیم_همت
"به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در #شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد.
او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم #كربلای_معلّی و زیارت قبر #سالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش #كربلا #عطرعاشورایی را به این امانت الهی دمید.
🍃🌹محمد ابراهیم در سایه محبتهای پدر و مادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد.
در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.
🍃هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد.
😊او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.
پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید:
«هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاك میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.»
👌اشتیاق محمد ابراهیم به #قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند.
💘این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند..."
#ادامه_دارد...
✅تمام روایات #واقعی هست و اسامی بجز #شهیدهمت و #حنانه مستعار میباشد #رمان #رمان_واقعی #به_سوی_او
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_حسین #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ما_ملت_امام_حسینیم #من_حسینی_ام
@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_بیست_وهشتم
❣️دوران معلمی #شهید_محمد_ابراهیم_همت:
پس از پایان دوران سربازی
و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید.
در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت.
ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از !روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد.
👌به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی میكرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های #انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا كند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف #ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بیباك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی میگرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت نمیورزید.
🔰با گسترش تدریجی #انقلاب_اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به #شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با #حوزه_علمیه_قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت و آمد میكرد.
#ادامه_دارد
✅تمام اسامی مستعارهست بجز #حنانه و #شهیدهمت وتمام روایت #واقعی می باشد. #رمان #به_سوی_او #به_سوی_او
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_حسین #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Refighe_Shahidam313
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت چهل وچهارم
🔰کلاس صالحین که تموم شد مسئول پایگاه اومد تو حلقه گفت : خواهرای که عضو گردان هستن هفته بعد پنجشنبه برنامه داریم
لیلا : حنانه بریم ثبت نام؟
-حالا میریم
غافل از آینده که این دیدار دومین اتفاقی که زندگیمو عوض میکنه
+حنانه فردا اعلام نتایج حوزه است
بیا خونه ما
-إه لیلا همش من بیام خونتون خب توام یه بار بیا
+حنانه جان خانواده ات از تیپ من خوششون نمیاد نمیخوام اذیت بشن تو ناهار بیا.
-نه مزاحمت نمیشم
+پاشو جمع کن تعارف معارف رو ناهار بیا دیگه، مهدی خونه نیست منم تنهام
-خوب خجالت میکشم
+برو بابا منتظرتما
-باشه باشه نزن
لیلا : نزدم خخخخ
🍱سر میز شام به خانواده ام گفتم : فردا جواب آزمون حوزه علمیه میاد
🌹بابا : از دستت خل میشیم امل بازی هات داره شدیدتر میشه
😔من فقط سکوت کردم.
بعداز نماز صبح تا ساعت ۹ خوابیدم. بعد از صبحونه حاضر شدم رفتم خونه لیلا. رفتم بالا با چادر بودم.
+حنانه چادرتو دربیار من برم لب تاپ بیارم مهدی جان رفته سرکار
-مهدی جان 😁😁😁
لیلا رفت لپ تاپ آورد مشخصاتمونو وارد کردیم وای جیغ جیغ
😍هردو قبول شده بودیم. تا عصر پیش لیلا بودم خیلی خوش گذشت...
ادامه دارد...
💠تمام اسامی بجز حنانه و شهدا مستعار میباشد وتمام روایات #واقعی هست
#رمان #رمان_واقعی #به_سوی_او
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
@Refighe_Shahidam313
🔻۱۹ فروردین و آشفته بازار حکاکی انگشتر‼️
انگشتر #شرف_الشمس، خرافه یا واقعیت❓/ شرف قمر، شریفتر از شرف شمس/ نگین شرفالشمس واقعی در احادیث معتبر
1️⃣ از منظر روایی و تاریخ حدیث، حداقل تا ۷ قرن، از روایت منسوب به امیرالمومنین در باب شرفالشمس، در کتب حدیثی موجود شیعه، مطلبی وجود ندارد. و ابهام اصلی همین است تا قرنها، این روایت کجا بوده و ناگهان پیدا شده است؟ #اولین کتابی که به ذکر حدیثی در این باره پرداخته است، طبق نقل مدافعین حرز شرف شمس، کتاب مصباح مرحوم کفعمی در قرن هفتم است و #تا ۷۰۰ سال، در کتب حدیثی شیعه موجود، یافت نشد. حتی در کتاب حلیۀ المتقین علامه مجلسی که درباره تمام حکاکیها و نقوش نگینهای انگشتر به نقل از معصومین علیهمالسلام به شکل ماثور و با ذکر منبع از کتب معتبر حدیثی، ذکر شده است، مع الوصف هیچ اسمی از #شرف_الشمس نیست.
2️⃣ چگونه است انگشترهایی با فضیلت بیشتر و با احادیث معتبر از صدر اسلام تاکنون #همچون: عقیق سرخ یمانی، فیروزه، حدید صینی و ... بهحاشیه میروند و به ناگاه در عصر معاصر، نگینی مبهم و مورد تردید درصدر اخبار قرار میگیرد؟
3️⃣ بهفرض که اثبات شد که چنین چیزی در کتاب حدیثی شیعه نقل شده است و صحیح باشد. برخی از محققین علم نجوم، معتقدند: شرف الشمس به وقتی میگویند که شمس در 19 درجه برج حمل قرار بگیرد. و منظور از 19درجه قرارگیری شمس در برج حمل است نه اینکه منظور روز 19 فروردین باشد.
4️⃣ضمن اینکه آنقدر در نحوه و ترسیم و طرز نوشتن شرف الشمس #اختلاف_نظر وجود دارد، که امروزه هرکسی برای خودش یک تصویری را خلق کرده است و در بازار به فروش میرسد بهگونهای که گاهی بسیار با هم تفاوت دارند.
5️⃣ بعد از گذشتن و عبور از هفت خان رستم اما و اگر در اصالت شرف شمس، نوبت به رعایت #آداب_حکاکی و سه شرط مهم آن یعنی: «بخور مناسب، اذکار و ادعیه حین حکاکی» نیز میرسد. و امروزه، کمتر فروشندهای به این عمل طاقتفرسا و زمانبر، اقدام خواهد نمود؛ اعمال و آدابی که از چشم خریدار انگشتر شرفالشمس بهدلیل بیاطلاعی، پنهان میماند.
6️⃣نتیجه اینکه: انگشتر شرف الشمس به اثبات نرسیده و ابهام دارد. و در فرض صحت، از علوم غریبه است و انتساب آن به اهلبیت، دلیل قطعی وجود ندارد و باید آداب و شرایط بسیار سختی همچون انجام بخور، دعا و ... در حکاکی آن رعایت شود. مضافبر اینکه آنقدر در نحوه و ترسیم و طرز نوشتن انگشتر شرف الشمس، اختلاف نظر وجود دارد، که امروزه هرکسی برای خود، تصویری از شرف الشمس را خلق کرده و در بازار به فروش میرساند بهگونه ای بسیار با هم تفاوت دارند. بنابراین، پول و سرمایه زندگیتان را مشغول این نگینهای بازاری و روز ۱۹ فرودین نکنید.
7️⃣ انگشتر عقیق زرد یمانی، شرفالشمس #واقعی در احادیث ماثور معصومین: حکاکی و نقش نگین عقیق یمنی: در روی نگین، در سه سطر به ترتیب «مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَدا» «أَسْتَغْفِرُ اللَّه» و در پشت نگین «مُحَمَّدٌ نَبِيُّ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّه»؛ حکاکی و نقش این آیات و اذکار فوق در عقیق زرد، موجب ایمنی از مرگ بد (که نمونه آن در جادهها در هنگام مسافرتهای نوروزی رخ میدهد) و ایمنی از دزد و نیز سلامتی جسم در مسافرت، ایمنی از فقر شدید، کثرت مال و فرزند میشود. مضافبر اینکه، چنین انگشتر عقیق حاوی اذکار فوق، از آداب و شرایط برداشتن و خوردن تربت امام حسین نیز ذکر گردیده است (البته در میان نگینها، نگین عقیق و از میان انواع رنگهای عقیق، عقیق سرخ و در میان انواع عقیق سرخ، عقیق سرخ یمنی، از همه بیشتر مورد سفارش اهل بیت است). البته اگر کماکان اصرار بر انجام در روز 19 فروردین بود، مطابق حدیث منقول از امام رضا که برج حمل، شرف شمس است را برای زمان حکاکی ادعیه نگین فوق انتخاب کنید. اینگونه هم به حدیث بسیار معتبر فوق عمل شده است و هم در روز شرفشمس ادعایی، البته بدون قصد ورود و به امید ثواب رجاء این انگشتر حکاکی شده است.
🔗 متن کامل این مقاله را بخوانید: 👇
http://rajanews.com/node/268705