_ آیا فحاشی به انسان هاے معمولی
یا علـما و بزرگان ؛ حق اللّه است ،
یا حقالنّاس ؟!
_ آیتالله بهجت :
" هـر دو "
|🥀|
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل_آوینی...
میگفت
خواهرانم اگرنمیتونن به
جبهه مقاومت در خط مقدم کمک کنن
درخانه هایشان،
به رسانه مقاومت کمک کنن ...
#شهید_بسیجی #احمدمُهَنه
#هفته_بسیج
#بسیج
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
. . اولین تولد بعد از عقدمان بود، برایم خیلے جالب بود بدانم ایمان مےخواهد براے من چه ڪار ڪند؛ ²²
#یڪروایتعاشقانہ💍
گاهے پیش مےآمد
کہ پیش خودم فکر مےکردم
کاش شرایط
طورے چیده نمےشد کہ :
محمدحسین بخواهد برود🙃
اما بہ محض این کہ این فکر
بہ سرم مےآمد
بہ خودم مےگفتم :
خب اینکہ خودخواهے است
از اول هـم قرار بود
براے کارهایش پایہ باشے
قرار نبود کہ ترمز باشے!!
با این حرفها خودم را آرام مےکردم
بهم مےگفت :
همسرت کہ حسینے باشد
تو را زهیر مےکند💚🥰
روایتے_از_همسرِ↓
شهید محمدحسین محمدخانے
#مذهبیها_عاشقترند
#یک_روایت_عاشقانه
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
اسیر شده بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ
می خوام بفرستمش برا بابام
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم
🤣🤣🤣🤣
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود
😅😂😅
#بسیج
#طنز_جبهه
#هفته_بسیج
آیین سیاه پوشان ضریح مطهر حضرت معصومه(س)
در آستانه سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه(س) آیین سیاه پوشان ضریح مطهر آن حضرت برگزار شد..
#وفات_حضرت_معصومه
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌷مهدی شناسی ۱۱۸🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹غریم🌹 ◀️قسمت چهارم آيا ميدانيد حق طلبكار در رسال
🌷مهدی شناسی ۱۱۹🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌱در قسمتي از دعاي هر روز ماه رجب عرض ميكنيم:
🌹"يا من لاينعت بتمثيل ولا يمثل بنظير..."🌹
اي خدايي كه براي توهيچ صفتي ومثالي نميتوانيم بياوريم.
🌱اين ويژگي در وجود مقدس حضرت وليعصر هم متجلي است. مثلا ما امام را به نور يا مفتاح يا در و باب مثال ميزنيم اما باز حقيقتا امام بالاتر ازمثالهاي ماست و ما براي تقريب به ذهن ميگوييم.
🌱براي امام نظيري نميتوان آورد.حتي نميتوانيم بگوييم اميرالمومنين نظير پيامبراست. يا امام كاظم مثل امام صادق است. گرچه درخلقت نوري "كلهم نور واحد" هستند، اما مثلي در كار نيست.
🌹ولا يغلب بظهير🌹
🌱اي خدايي كه هرگز مغلوب نميشود
و هميشه غالب است.
🌱امام زمان بعنوان كاملترين مظهر اسماء و صفات الهي نيز هرگز
مغلوب نميشود. يعني هر چقدر ما معصيت كنيم باز رحمت او غلبه دارد و ما را به سوي خود فرا ميخواند يا به هرميزاني خير رساني كنيم باز خير امام به ما غالب و بیشتر است.
#مهدی_شناسی
#قسمت_119
#اسامی_امام
#لا_یغلب_بظهیر
#لا_یمثل_بنظیر
نظر اجمالی بر حیات حضرت معصومه (سلام الله علیها)
نام شريف آن بزرگوار فاطمه پدرش حضرت موسي بن جعفر (ع) و مادرش نجمه خاتون است و حضرت امام رضا (ع) برادر بزرگوارش هستند.آن حضرت اوّل ذي القعده سال 173هـ . ق در مدينه منوّره به دنيا آمد. و در سنّ28 سالگي در روز دهم يا دوازدهم ربيع الثاني سال 201هـ . ق در شهر قم از دنيا رفت سپس به سوي قبرستان " بابلان" تشييع شدند و همان جا مدفون گشتند.
سفر خراسان از مدینه
در سال 201 هـ . ق ، همراه عدّه اي از برادران خود براي ديدار برادر و تجديد عهد با امام زمان خويش راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي در آنجا عده اي از مخالفين اهل بيت با مأموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت به نبرد و جنگ پرداختند كه عدّه اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز به شهادت رسيدند.
علل و اسباب شهادت
روشن است که علل مرگ می تواند گوناگون باشد اما نزد خداوند راه شهادت بهترین وپسندیده ترین راه است و معلوم است که برای شهادت لازم نیست که از شمشیر کشته بشود بلکه حصول شهادت راه های گوناگون دارد مثل:
۱. غم و حزن بسيار
۲. مظالم حکومت
۳. مسموم شدن حضرت معصومه (سلام الله علیها)
برای اطلاع بیشتر از وفات یا شهادت حضرت لینک زیر رو لمس کنید...
👇👇👇👇
https://btid.org/fa/news/103561
#وفات_حضرت_معصومه
#کریمه_اهل_بیت
سلام رفقای شهدا
وقتتون بخیر
وفات(شهادت) خانم حضرت معصومه رو به ساحت مقدس امام عصر و شما تسلیت عرض میکنم...
یکی از کاربران خواستن ختم صلواتی تقدیم به امام زمان کنیم و ثوابش برسه به شهید همت
ان شاءالله به نیت 5تن 5000🌺ـهدیه ختم هست
✌️🌺✌️
شروع کننده ختم خودم هستم 313🌺
لطفا تعداد صلوات هاتونو بفرمایید
بسم الله
313🌹
1100🌹
200🌹
1000🌹
100🌹
100🌹
200🌹
100🌹
500🌹
500🌺
313🌺
514🌺
60🍁
1000🍁
100🍁
100🍁
جمـع کل6100💐
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_بدون_تو_هرگز #بدون_تو_هرگز #رمان زندگينامه شهيد سيد علی حسينی طلبه شهید به قلمـ✍ #شهید_سید_طا
#رمان_بدون_تو_هرگز
#بدون_تو_هرگز
#رمان
زندگينامه شهيد سيد علی حسينی
طلبه شهید
به قلمـ✍
#شهید_سید_طاها_حسینی
#قسمت_17
#قسمت_18
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍂🍃🌺🍂🍃✨ـ
🌺🍂🍃ـ
🍂ـ
@Refighe_Shahidam313
✨
🍂
🌺🍂🍃
🍂🍃🌺🍂🍃✨
🌌 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۷
"ثبات قدم"
🔹مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ...
🔸نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...😰
🔸چند لحظه بعد، علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ...
🌷 سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ...
- تب که نداری؟
ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟😥
بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ...
خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ...
🔸 در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ...
- علی ...
- جان علی؟ ...
- می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ 😢
لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ...
- پس چرا؟
چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟😓
- یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کفو هم باشن تا خوشبخت بشن ...
🌷 من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کفو من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...☺️
سکوت عمیقی کرد ...
- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ...
تو دل پاکی داشتی و داری ...
مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی...
🔸 و گرنه فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی ها حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ...
مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...
🔸راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ...
اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها...
🔹 اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و من...
@Refighe_Shahidam313
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۸
💢 علی مشکوک میزنه!
🔸 من برگشتم دبیرستان ...
زمانی که من نبودم، علی از زینب نگهداری می کرد.
حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
🔹سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم😋🍟🥙🥗🥘
🍳 من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود!
دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد 🍟
🔸واقعا سخت می گذشت خصوصا به علی ... اما به روم نمی آورد ...
🔹طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا میذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... 😌 گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...
🔹زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم!!!😒
🔹 حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه! هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ...
مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...
🔹یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم...
حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
🔸شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم!!
🔹یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ 😊
🔹چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...😒
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین...
#ادامه_دارد...
@Refighe_Shahidam313