eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
8.3هزار ویدیو
301 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خاطره شهید من و اقا محمد رفتیم بازار واسه خرید من دوتا شال خریدم یڪیش شال سبز بود یه روز محمد به من
‍ ‍ ‍ قهربودیم😞 درحال نمازخوندن بود📿 نمازش که تموم شد؛ هنوز پشت به اون نشسته بودم کتاب شعرش رو برداشت📖 و با یه لحن دلنشین☺️ شروع کرد به خوندن😍 ولے من باز باهاش قهربودم!!😒☹️ کتابو گذاشت کنار🙄 بهم نگاه کرد و گفت: "غزل تمام؛ نمازش تمام؛ دنیـا مـات؛ سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!🙄 بازهم بهش نگاه نکردم☹️ اینبارپرسید : عاشقمے؟؟؟🙄 سکوت کردم؛ گفت : عاشقم گر نیستے😓 لطفی بکن نفرت بورز😬 بےتفاوت بودنت😕 هرلحظه آبم مےکند😞 دوباره با لبخند پرسید:😊 عاشقمــــے مگه نه؟؟!!!🤔 🙄 گفتم:نـــــه!!!😑 گفت: لبت نه گوید و پیداست مے گوید دلت آری🙄😋😅 که این سان دشمنے یعنے که خیـلے دوستـم دارے"😍😅😉 زدم زیرخنده😅 و روبروش نشستم؛😊 دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه... ☺️ بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم خداروشکرکه هستے😍😌💞 به روایت همسر‌ ❤️❤️ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر آمد خبری در راه است... بازم دارن شهید میارن شهید گمنام سلام ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌷مهدی شناسی ۱۳۹🌷 🔷اسامی امام زمان عجل الله فرجه🔷 🌹قیامت🌹 ◀️قسمت دوم ◀️اميرالمومنين(علیه السلام) م
🌷مهدی شناسی ۱۴۰🌷 🔷اسامی و القاب امام‌ زمان عج الله فرجه🔷 🌹جابر🌹 💠يکی ديگر از القاب شريفه امام عصر علیه السلام «جابر» است. جابر به معنای جبران کننده و شکسته بند است. 💠شايد بدون اغراق بتوان گفت نام «جابر» مرهم هر دل زخم ديده و هر چشم گرفتار هجرانی است. زيرا دوره غيبت حضرت حجت دردناک‌ترين تاريخ زندگی بشر است، زمان فرج هر دل زخم خورده‌ای مرهم می‌يابد و هر قلب پژمرده‌ای خرسند می‌شود، هر نفس منقبضی انبساط می‌يابد و هر بيمار محزونی شفا می‌يابد. همه و همه با جلوه نام جابر بقية الله صورت می‌گيرد. 💠کلمه جابر از نظر نحوی اسم فاعل است و از آن اراده حال و آينده می‌شود. از آن روست که بر خويش متذکر شويم وجود مقدس حضرت در هر حال جبران کننده نواقص و کمبودهای هر خواهانی است. 💠 عنايات لحظه به لحظه حضرت، از جانب ما توجه لحظه به لحظه می‌طلبد. اما چون انسان نوعا قدرناشناس است از الطاف آن به آنِ حضرت نسبت به خويش غافل است. 💠نام جابر حضرت را با نگاهی ديگر بررسی می‌کنيم. اگر در دنيای ظاهری به دنبال مصاديق ظاهری نام جابر حضرت باشيم شايد خالی از لطف نباشد که چنين بگوييم: اگر شما برای کسی هديه‌ای ببريد و يا کار خيری در حق او انجام دهيد آن شخص خود را موظف به جبران محبت شما می‌داند و در فکر فرصت مناسبی است تا لطف شما را جبران کند. با همين توضيح به نام جابر حضرت نگاه می‌کنيم، وجود مقدس بقية الله در پی جبران الطاف کسانی است که ارتباط با ايشان را بر ساير ارتباطهايشان ترجيح می‌دهند و لحظه‌ای خلوت با ايشان را بر حضور در ميان کَثَرات عالم برگزيده‌اند و چشم اميد به دستان پربرکت او دوخته‌اند. 💠 حضرت در مقابلِ جبران تصميم گيريهای آنها فيض خود را علی الدّوام بر زندگيشان جاری می‌کند. 💠لازم به ذکر است هر کس بايد در نظر داشته باشد اگر خيری از او صادر می‌شود، همه از برکت آن اصل و ريشه خيرات است. هر يک از خيرات مانند گلی است که از باغی چيده شود و به باغبان همان باغ هديه گردد. زحمت کاشت، آبياری و پرورش اين گل را خود باغبان متحمل شده است. اما در هر مرحله که گلی هديه می‌گيرد، تشکری جداگانه می کند. 💠 حضرت، جلوه نام جابر خدای سبحان است.در مقابل هر گل خيری که به وجود مقدس ايشان هديه می‌شود برکاتی خاص به سوی افراد باز می‌گردانند. 💠مرحوم نهاوندی در توضيح نام جابر حضرت مطلب ديگری را بيان می‌کنند و ايشان می‌گويند جلوه نام جابر بسيار اميد بخش است. زيرا مردم زمان غيبت به حدی مغموم می‌گردند که گويا تمام اعضا و جوارحشان بابت طولانی شدن ايام غيبت در هم شکسته شده است و انسان چنان ناتوان می‌گردد که هيچ کدام از اعضا و جوارحش توانايی انجام وظيفه مربوط به خود را ندارند. چشمی که هر روز به اميد ديدن يار گشوده می‌شود از ديدار معشوق محروم است و زبانی که برای تشکر از امام زمان به او عطا شده است از شکرگويی حضوری ناتوان است و دست و پايی که برای انجام خيرات در اختيار او گذارده شد، توان انجام وظايف حقيقی خود را از دست داده‌اند از همين رو شيعه مغموم و غمديده است و حضرت در زمان ظهور با جلوه نام جابر خويش تمام اين کمبودها را عيان و آشکار و جبران می‌کنند. ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
چادر لباس رزم استــ رزم با نَفْـسْ... رزم با بے حیـایے... رزم با بــے حجـابے... لباس رزم ڪه عاشقا
‌‌•-🕊⃝⃡♡-• ڪاش‌سۅغـاتےزُوّاࢪ بَقـیع‌مُہرے ازتُربَٺ‌مـــــ♡ـــــادَرمےشُد... |حوالی 🖤ـفاطمیه🥀 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
یڪ‌روایت‌عاشقانہ . . همسرشون مےگُفتند:↓ بعضے از روزهاے جمعہ تلفنِ همراهش خاموش بود📲 وقتے دلیلش ر
به روایت خواهر شهید به همه ائمه ارادت داشت اما بیشتر از همه به (س) امام رضا (ع) و امام حسین (ع) علاقه داشت به خاطر همین و زیاد می‌خواند... روی نگین انگشترش (س) حک کرده بود تا داعش با دیدن آن حرص بخورد و اینگونه ارادتش را به حضرت زهرا (س) نشان بدهد... ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
فراز اول وصیت نامه خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی‌بن ابی‌طالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند. ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ _دلها
قسمت هفتاد و سوم داستان دنباله دار : بخشنده باش زمان به سرعت برق و باد سپری شد … لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم … نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم … نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم … هواپیما که بلند شد … مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم … حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد … ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود … حالتش با من عادی شده بود …حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم … هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید … اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد … نه فقط با من … با همه عوض می شد … مثل همیشه دقیق … اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود … ادب … احترام … ظرافت کلام و برخورد … هر روز با روز قبل فرق داشت … یه مدت که گذشت … حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد…دیگه به شخصی زل نمی زد … در حالی که هنوز جسور و محکم بود … اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد … رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن …بحدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود … که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود … در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم … شیفتم تموم شد … لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد … – سلام خانم حسینی … امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ … می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم … وقتی رسیدم … از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید … نشست … سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … – خانم حسینی … می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم … اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم…و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم … این بار مکث کوتاه تری کرد … – البته امیدوارم … اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید …مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید … قسمت هفتاد و چهارم داستان دنباله دار : متاسفم حرفش که تموم شد … هنوز توی شوک بودم … 2 سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود … فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود … لحظات سختی بود … واقعا نمی دونستم باید چی بگم …برعکس قبل … این بار، موضوع ازدواج بود … نفسم از ته چاه در می اومد … به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم … – دکتر دایسون … من در گذشته … به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد … و به عنوان یک شخصیت قابل احترام … برای شما احترام قائل بودم … در حال حاضر هم … عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم … نفسم بند اومد … – اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون … فقط می تونم بگم … متاسفم … چهره اش گرفته شد … سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد … – اگر این مشکل … فقط مسلمان نبودن منه … من تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم … این رو هم باید اضافه کنم …تصمیم من و اسلام آوردنم … کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره … شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید …چه من رو انتخاب کنید … چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه… من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم … و حتی اگر خلاف احساس من، باشه … هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم … با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد … تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم … مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم … هرگز فکرش رو هم نمی کردم… یان دایسون … یک روز مسلمان بشه … بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄ @Refighe_Shahidam313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر جان طلبد حبیب عشاق نه منع روا بود نه تأخیر❤️ 💠 سعدی ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
نیایش شبانه خدایــ♥️ـــا وقتی همه چيز را به تو مي سپارم نورِ بي كرانِ تو در من جريان مي یابد! و دعايم؛به بهترين شيوه ی ممكن متجلی می شود پس هم اكنون خود را در آغوش مهربانی‌هایت رها مي كنم؛ تا تمام آشفتگی ها،و سردرگمي هايم در حضور امن و گرمِ تو به آرامی ذوب شوند و از ميان بروند . . . ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄