رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.
هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)
#خاطره
#دهه_فجر
❀❀ رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁❄️☃❄️❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
به توکل نام اعظمت بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیم 🌹 #معرفی_شهید🌹 امروز با معرفی برادران شهید
سلام و عرض ادب و احترام خدمت عزیزان
امروز با معرفی شهید ابراهیم هادی رفیق شهید عزیزم که سالروز شهاتشون هست و معرف حضور همه هست خدمت شما عزیزان بودیم
ان شاءالله که دستگیری شهید عزیز در این دنیا و شفاعتشون در آخرت نصیبمون بشه
😍😍😍
لطفا در نشر معرفی شهدا کوشا باشید
چرا که زنده نگه داشتن یادشهدا کمتر از شهادت نیست
جهت انتقاد پیشنهاد پذیذای عزیزان هستم
ممنون که با ما همراه هستین
#دهه_فجر
#انقلاب_اسلامي
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
مهمان شام۴۰.m4a
4.8M
کتاب : مهمان شام .. خاطرات شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی 🌹
راوی : 🌹
قسمت : چهلم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaemogadas1
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/GZeookBrGMTEkraRvVXLXl
فجر_ سلیمانی_گرامی_باد
انقلاب این بار با #فجر_سلیمانی انفجار نورش ، برق از چشمان آمریکا
خواهد پراند و مثل بهمن بر سر ستمگران فرود خواهد امد
یا صاحب الزمان! جوانان برای خرسندی ات جان در دایره ي شهادت گذاشتند و مردان مان موی در ساحت انتظار،
سپید کردند و پیران مان بی تاب لحظه ي دیدارت از سرای دنیا کوچیدند؛
وسردارعزیزما مانند ابولفضل دست وسرداد ودراین فجر_سلیمانی. جایش خالیست.
#دهه_فجر
❀❀ رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁❄️☃❄️❁══┅┄
🔴یادش بخیر زمان شاه❗
✅ #یادش_بخیر اون زمان #لوله_کشی_گاز نداشتیم و توی سرما و گرما باید توی صف نفت میموندیم❗ باوجود این همه ذخایر گازی❗
✅ #یادش_بخیر روستاها خیلیشون برق و جاده نداشتن، برق شهر هم نوبتی قطع می شد❗
✅ #یادش_بخیر سرکوچه مخزن آب بود مادرا اونجا لباس میشستن روستاها که آب شرب نداشت.
✅ #یادش_بخیر پزشک نداشتیم اونا هم که بودن اکثرا هندی و پاکستانی بودن، واسه کوچکترین بیماری باید میرفتی تهران❗ یا حتما پول داشتی تا بری خارج❗
✅ #یادش_بخیر توی کوچه یکی دوتا خانواده تلویزیون داشتن قبلترش که رادیو داشتن هم نشان لاکچری بودن بود.
✅ #یادش_بخیر توی محله مون چندتا خونواده فقط #تلفن داشتن هرکی کار داشت به خونه همسایه زنگ میزد❗
✅ #یادش_بخیر حموم نداشتیم یا روی شعله آب گرم میکردیم! آخه حموم واسه پولدارا بود ما باید میرفتیم حموم عمومی بعضی هاشونم خزینه های کاملاً بهداشتی داشت⁉️
✅ #یادش_بخیر ماشین کم بود، توی روز فقط یه مینی بوس از روستا بود به شهر. شهری ها هم خیلی ها ماشین نداشتن.
✅ #یادش_بخیر بیش از ۴۶ درصد جامعه حتی سواد خوندن و نوشتن نداشتن.
✅ #یادش_بخیر چون ماما و قابله و بیمارستان کم بود خیلی از بچه ها سر زا میمردن.
✅ #یادش_بخیر پایین شهر با حلب های روغن خونه میساختن، معروف بود به حلبی آباد...
✅ #یادش_بخیر رضاخان بزور زمینهای گیلان، مازندران، گلستان و خراسان رو گرفته بود.و همه رو از چنگ مردم درآورد
✅ #یادش_بخیر آمریکایی ها توی تهران بار و دیسکو داشتن و واسه عشق و حال دخترای ما رو میبردن.
✅ #یادش_بخیر توی کاباره به دخترا پول میدادن تا لخت برقصن تا از قِر کمرشون مردای آمریکایی کیف کنن، قمار کنن و عرق بخورن.
✅ #یادش_بخیر بحرین استان سیزدهم ایران رو با اون همه نفت و گاز به اجبار انگلیسا دادیم رفت❗
✅ #یادش_بخیر ساواک، شکنجه، اعدامها، زندانهایی که ساختیم، شکنجه گاه کمیته مشترک ضدخرابکاری...
✅ #یادش_بخیر کشتار ۱۵ خرداد، قتل عام پیشوا ورامین، رگبار میدان ژاله، کشتار زنجان و تبریز...
✅ #یادش_بخیر تو حکومت نظامی از ساعت ۵ عصر تا ۶ صبح فردا هیچ کس حق بیرون اومدن نداشت.
✅ #یادش_بخیر کارهای دربار و قاچاق مواد مخدر توسط اشرف و جنایت اسدالله علم و شعبان بی مخ و اشرف چهارچشم و پری بلنده.
✅ #یادش_بخیر انتخاباتها، که با زور ارتش از قبل تعیین میشیدن و سناتورهایی که شاه خودش انتخاب میکرد.
❌آره #یادش_بخیر یه روزی #شبکه_منوتو از اینا برامون میگه❗بشین تا بگه❗
42 سالگی انقلاب بر همگی ما مبارک
✌️✌️✌️🇮🇷🇮🇷🇮🇷✌️✌️✌️