رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
طوریباشکہاگہازمهدێ(عج)دربارٺپرسیدن آقاباافتخاربگہشیعہماسٺ،نہباشرمندگے...! #تلنگر #امام_
چشم👁
مثلِ گوگلـ🌎 نیس که
بعدِ 🔍ـجستجو سریع سابقشو پاکـ✏️ کنیم...!
مواظبشون باشیم!!!
+آره حاجی چِشـ
میبینه
دلمیخواد...
#خدا
#نفس
#تلنگر
🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🥀☘❤️☘🥀•✾••┈
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله می فرماید : نماز پرچم اسلام و علامت و نشانه مسلمانان بودن
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله :
دعا
کلید رحمت...
وضو
کلید نماز
و
نماز
کلید بهشت است...
اذان به وقت همدان
13:17
#التماس_دعای_فرج
#التماس_دعا ...
#نماز
🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🥀☘❤️☘🥀•✾••┈
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
تویی که چشمت را پابرهنه میفرستی دنبال ناموس مردم… و دخترک ساده دل را به نام عشق، پای منقل هوس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در قرآن هم حجاب مردان اومده و هم حجاب بانوان...
بعضیا میخوان صورت مسئله رو پاک کنن...
❌میگن خدا
اول به مردان گفته چشماتونو پایین بندازید...
مردا چشماشونو ببندن و نگاه نکنن...
یعنی ما وظیفه ای نداریم!!
❌یا بعضی مردها میگن؛ خانم ها باید پوشش کامل داشته باشن تا ما نگاه نکنیم...
✅اما قرآن میگه؛
هم مردها اول چشماشونو حفظ کنن...
آیه ی بعدی پوشش کامل بانوان رو میگه...
هر کدوم از مردها و خانم ها باید وظیفه ی خودشون رو انجام بدن...
#حجاب_مردان_در_قرآن
#حجاب_زنان_در_قرآن
#آیه_۳۰_و_۳۱_سوره_نور
#آیه_۳۰_سوره_نور
#آیه_۳۱_سوره_نور
#حجاب
🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🥀☘❤️☘🥀•✾••┈
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
عرض شود خدمتتان …! شاید بهترین عروسی و بهترین تالار و بهتریڹ لباس و بهترین جهیزیه و بهترین خونه
زهمه دست کشیدم
که تو باشی همه ام...
باتوبودن
ز همه
دست کشیدن دارد...
😍😍✌️😍😍
#مذهبیها_عاشقترند
#عاشقانه_مذهبی
#دلبرانه
🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🥀☘❤️☘🥀•✾••┈
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
چشم👁 مثلِ گوگلـ🌎 نیس که بعدِ 🔍ـجستجو سریع سابقشو پاکـ✏️ کنیم...! مواظبشون باشیم!!! +آره حاجی چِ
✨آیت الله حق شناس (ره):
روایتی هست که می فرماید:
هر کس
یک کار حرام را ترک بکند،
همان وقت
پروردگار به قلب او حکمت را القا می کند
و چنین کسی زاهد واقعی است...
💠ترک حرام زهد واقعی است...
#زهد
#تلنگر
#ترک_گناه
🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🥀☘❤️☘🥀•✾••┈
شهیدسپهبدعلیصیادشیرازی💛
#پرواز
#جهادگران_گمنام
📚موضوع مرتبط:
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#شهید_ترور
#پوستر
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#01_21
#jihad
#martyr
قهــرمان کیست؟
شهیدسپهبدعلیصیادشیرازی💛
#پرواز
#جهادگران_گمنام
📚موضوع مرتبط:
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#شهید_ترور
#پوستر
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#01_21
#jihad
#martyr
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#نسل_سوخته براساس داستان واقعی به قلم #شهید_مدافع_حرم #سید_طاها_ایمانی #رمان_واقعی #رمان #قسمت
#نسل_سوخته براساس داستان واقعی به قلم #شهید_مدافع_حرم #سید_طاها_ایمانی
#رمان_واقعی
#رمان
#قسمت_89
#قسمت_90
#قسمت_91
#قسمت_92
❀❀ رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁❄️☃❄️❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#نسل_سوخته براساس داستان واقعی به قلم #شهید_مدافع_حرم #سید_طاها_ایمانی #رمان_واقعی #رمان #قسمت
#قسمت_هشتاد_و_نهم_رمان_نسل_ سوخته: کرکر مردی
( ک با اعراب ضمه )
حالم خیلی خراب بود ...
- اشتباهی دستت گرفت، پاره شد؟ ... خودت می تونی چیزی رو که میگی باور کنی؟ ... اونجایی که چسبونده بودم ... محاله اشتباهی دست بخوره پاره بشه ... اونم پوستری که رویه ی پلاستیکی داره ...
تو که بلدی قاب درست کنی ... قاب می گرفتی، می زدیش به دیوار ... که دست کسی بهش نگیره ...
مامان اومد جلو ...
خجالت بکش سعید ... این عوض عذرخواهی کردنته ... پوسترش رو پاره کردی ... متلک هم می اندازی؟ ...
کار بدی نکردم که عذرخواهی کنم ... می خواست اونجا نچسبونه ...
هر لحظه که می گذشت ضربان قلبم شدید تر می شد ...
خیلی پر رویی ... بی اجازه رفتی سر کمدم ... بعد هم زدی پوسترم رو پاره کردی ...حالا هم هر چی، هیچی بهت نمیگم و می خوام حرمتت رو نگهدارم بازم ...
مثلا حرمت نگه ندار، ببینم می خوای چه غلطی بکنی؟ ... آره ... از عمد پاره کردم ... دلم خواست پاره کردم ... دوباره هم بچسبونی پاره اش می کنم ...
و دو دستی زد تخت سینه ام و هلم داد ...
بگو جربزه ندارم از حقم دفاع کنم ... گریه کن، بپر بغل مامانت ...
از شدت عصبانیت، رگ گردنم می پرید ... یقه اش رو گرفتم و کوبیدمش به دیوار ... و نگهش داشتم ...
هر بار اذیت کردی و وسایلم رو داغون کردی ... هیچی بهت نگفتم ... فکر نکن اگه کاری به کارت ندارم و نمیزنم لهت کنم ... واسه اینه که زورت رو ندارم ... یا از تو نصف آدم می ترسم ...
بدجور ترسیده بود ... سعی کرد هلم بده ... لباسش رو از توی مشتم بکشه بیرون ... اما عین میخ، چسبیده بود به دیوار ... هنوز از شدت خشم می لرزیدم ... تا لباسش رو ول کردم ... اومد خودش رو کنترل کنه اما بدتر روی سرامیک ... فرش زیر پاش سر خورد ...
برو هر وقت پشت لبت سبز شد ... کرکر مردی بخون ...
یه قدم رفتم عقب ... مامان ساکت و منتظر ... و الهام با ترس، دست مامان رو گرفته بود ... چشمم که به الهام افتاد، از دیدن این حالتش خجالت کشیدم ...
هنوز ملتهب بودم ... سعید، رنگ پریده ساکت و توی لاک دفاعی ...
همه توی شوک ... هیچ کدوم شون ... چنین حالتی رو به من ندیده بودن ...
جو خونه در حال آرام شدن بود ... که پدر از در وارد شد ...
.
#قسمت_نود_رمان_نسل_سوخته:
در برابر چشم
پدر کلید انداخت و در رو باز کرد ... کلید به دست ... در باز ... متعجب خشکش زد ... و همه با همون شوک برگشتن سمتش ...
اینجا چه خبره؟ ...
با گفتن این جمله ... سعید یهو به خودش اومد و دوید سمتش ...
اشتباهی دستم خورد پوسترش پاره شد ... حالا عصبانی شده ... می خواد من رو بزنه ...
برق از سرم پرید ...
نه به خدا ... شاهدن ... من دست روش ...
کیفش رو انداخت و با همه زور ... خوابوند توی گوشم ...
مرتیکه آشغال ... آدم شدی واسه من؟ ... توی خونه من، زورت رو به رخ می کشی؟ ... پوسترت؟ ... مگه با پول خودت خریدی که مال تو باشه که دست رو بقیه بلند می کنی؟ ...
و رفت سمت اتاق ... دنبالش دویدم تو ... چنگ انداخت و پوستر رو از روی کمد کند ... و در کمدم رو باز کرد ...
بازم خریدی؟ ... یا همین یکیه؟ ...
رفتم جلوش رو بگیرم ...
بابا ... غلط کردم ... به خدا غلط کردم ...
پرتم کرد عقب ... رفت سمت تخت ... بقیه اش زیر تخت بود... دستش رو می کشیدم ... التماس می کردم ...
- تو رو خدا ببخشید ... غلط کردم ... دیگه از این غلط ها نمی کنم ...
مادرم هم به صدا در اومد ...
- حمید ولش کن ... مهران کاری نکرده ... تو رو خدا ... از پول تو جیبیش خریده ... پوستر شهداست ... این کار رو نکن ...
و پدرم با همه توانش ... پوسترها رو گرفته بود توی دستش و می کشید ... که پاره شون کنه ... اما لایه پلاستیکی نمی گذاشت ...
جلوی چشم های گریان و ملتمس من ... چهار تکه شون کرد ... گاز رو روشن کرد و انداخت روی شعله های گاز ...
پاهام شل شد ... محکم افتادم زمین ... و پوستر شهدا جلوی چشمم می سوخت ...
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
رمان های عاشقانه مذهبی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅══••✼❣🍃🌺🍃❣✼••══┅┄
@Refighe_Shahidam313