eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.5هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
10.4هزار ویدیو
327 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
چند باری برای رفتن تلاش کرد اما اسمش درنیامد و از این اتفاق بسیار غصه دار بود. بین او و پسر دیگرم اختلاف بود هر دو عزم رفتن کرده بودند و هر کدام تلاش می کرد تا دیگری را قانع کند که او برود. حمید می گفت تو دو فرزند داری من جای تو می روم.. یک روز که با فرزانه عروسم به منزل ما آمد به ما گفت فردا به سوریه خواهد رفت… آن لحظه نمی دانستم چه کنم فقط با عروسم به آشپزخانه رفتیم و با هم گریه کردیم. وقتی بیرون آمدم و پسرم رد اشک را در صورت من و همسرش دید اشک هایم را پاک کرد؛ لبخند زد و صورتم را بوسید و گفت: مادر دلم می لرزد کاری نکنید که ایمانم دچار لغزش و سستی شود.پس ناراحت نباش مادر مهربانم.. من و همسرش هم در نهایت راضی شدیم و او را به خود اهل بیت سپردیم… وصیتنامه من برای نسل جوان حال و آینده کافی است… شب قبل از رفتنش دست و پا و سرش را شب رفتن حنا گذاشت و به مانند همیشه لبخند می زد زندگی عاشق و معشوق را در زندگی فرزندم مشاهده کردم از چگونگی زندگی با همسرش پرسیدم که چنین پاسخ شنیدم: دو سال قبل با دختر داییش ازدواج کرد. این دو چنان همدیگر را دوست داشتند و به هم احترام می گذاشتند که من نظیرش را و زندگی به زیبایی زندگی آنها ندیده بودم. هیچگاه به هم اخم نمی کردند. همسرش می گفت وقتی کارهای منزل را انجام می دادم یه من می گفت این وظیفه تو نیست کار کنی؛ فرزانه جان حلالم کن.. همسرش همیشه از احترام و عشق عمیق حمید به زندگیش می گفت و از همراهی و تلاش پسرم برای ساختن یک زندگی آرام 🍁🌷✌️🌷🍁 @Refighe_Shahidam313 🍁🌷✌️🌷🍁
مصاحبہ‌مادرشهیــــــد {😍}•√ آیا پیامےدارید؟! 🗣❤️ بله پیامے،براےعاشقان شهدا و عشاق راه امام حسین علیه السلام دارم و از آنها مےخواهم ڪه روے نفسشان ڪار ڪنند و بصیرت خود را تقویت ڪنند و حافظ خون شهدا باشند😔❣😔 و هرآنچه دارند در راه اسلام تقدیم ڪنند تعلیمات دین اسلام عمل ڪنند و دل اقا امام زمان را با ڪارهایشان درد نیاورند و همیشه از،ممهدین و اثر گذاران راه مهدوےباشند و در پے شاد ڪردن دل اقا امام الزمان [عج] 😍🌸🍃→√ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 خیلی آسونه ولی اونقدر دلهای ما 🖤ـسیاه شده که راه یافتن اینا به دلمون سخت شده... آی شهدا دستای ما محتاج دستای شماس اگه دستامونو نگیرید میمیریم 💔💔💔 +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313
عکسی از مادر یک شهید که شد : 🔹شاهین در در مفقود شد، ۱۱ سال از فرزندم خبری نداشتم و هر لحظه منتظر بازگشتش بودم تا جایی که هرگاه کسی درب خانه را می‌زد به گمان بازگشت شاهین به سمت درب می‌دویدم و هر بار بیش از قبل ناامید می‌شدم. 🔹هرگاه کاروانی از به می‌آمد به امید اینکه خبری از فرزندم بگیرم به استقبال شهدا می‌رفتم. یک روز زمستانی هنگامی که هم شدید می‌بارید متوجه شدم کاروانی از شهدا به تهران آمده فوراً به سمت آن رفتم. در همین حال عکسی از من در کنار ماشین حمل شهدا گرفته شد که این عکس در و خارجی بازتاب زیادی داشت. 🔹شاهین ۱۲ اسفند‌ ۶۲ در جزیره مجنون به رسید و پیکرش هم در باتلاق‌های این جزیره ماند، اما بلاخره پس از ۱۱ سال به من خبر دادند که پیکر فرزندت بازگشته؛ وقتی برای دریافت پیکر شاهین رفتم تنها چند کیلو استخوان تحویلم دادند و آن روز به یاد روز تولدش افتادم که تنها ۳ کیلو داشت و آن روز هم ۳ کیلو از استخوان‌هایش را تحویلم دادند. 🕊🥀 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 -┄┅═✼ 🍂🍃🍂 ✼═┅┄-
سعید به روایت از من شش فرزند دارم كه پسرم سعيد متولد سال 70 و آخرين فرزندم بود. از كودكي خيلي بچه آرام، صبور با محبت و قانعي بود. بسيار با بود و نمازش را اول وقت مي‌خواند. هميشه با وضو بود. به من و پدرش بسيار احترام مي‌گذاشت با اينكه آخرين فرزندم بود ولي از همه فرزندانم بزرگتر بود. يعني كارهايي مي‌كرد كه از سنش بیشتر بود ماجرای شفا یافتن شهید مادر شهید مسلمی بیان داشت: نزدیک بود، تصمیم داشتم برای پخت نان به روستا برگردم، با خود گفتم اگر خدا بخواهد سعیدم خوب می‌شود، در مسیر بازگشت از تهران به (ع) رفته، سپس بعد از زیارت به روستا برگشتم، شب خواب دو بانویی را دیدم که صورتشان پوشیده بود، سعید را در آغوشم دادند و گفتند بفرما حاجیه‌خانم این هم پسرت، بعد از آن سعید کاملاً بهبودیافته و هیچ دارویی مصرف نکرد. @Refighe_Shahidam313
1.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
story |استوری قلب مـآدر شهید اسرارے الهے دارد کہ برای هیچڪس رمز گشایے نمیشـود حتی براے فرزندش اگـر چنین نبود، لحظہ ی خداحافظے قدم هآے این پلهوان ها میلـرزید..🤍🌿
خانه شهدا بعد از شهادت احمدرضا رفتیم تهران (اوین درکه) وسایل احمدرضا را برگردانیم. خیلی برایم سنگین و دردناک بود. خانم میان سالی صاحب خانه این چند جوان بود. وقتی ما را دید از ما سؤال کرد که از کجا آمده ایم و چه نسبتی با شهدا داریم. همه اهل آن خانه به جز یکی شهید شده بودند. آنها را لقب داده بود. من خودم را معرفی کردم، «من مادر احمدرضا احدی هستم.» اشک، حلقه ی قاب چشمش شد و زلال و گرم روی گونه اش جا گرفت. همین طور که گریه می کرد ادامه داد، این خانه هنوز خالی است، برایم سخت است که اجاره بدهم کس دیگری در این خانه اقامت کند. این خانه متعلق به آدم های خوب است، سخت است کسان دیگری را به جای احمدرضا و دوستان شهیدش در این خانه اسکان بدهم. به هیچ کس اجازه ندادم ساکن این خانه شود. حال و هوای خوبی که این شهدا به این خانه دادند را  نمی خواهم کسی از بین ببرد. به نقل از @Refighe_Shahidam313
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید_عباس_آبیاری فرزند سوم خانواده، دارای 2 خواهر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خودش عباس دان ۳ ه
اینکه میخوام بگم نه شعر است نه وصف... فقط یک فریاد است... فریاد یک مادر... فرزندم، نورچشمم،پسرم،عزیزم،مادرم،یاورم،محبوبم،نوربصرم،امیدجانم،قرارم،جگرم،روح و روانم،شیرین زبانم،ای شهیدم... دوستم،تاب و توانم،یکی یکدانه ی من،عزیز دردانه ام،چراغ خانه من،جسمم،عسلم،قلبم،عشقم،عباسم... ای همه کسم... به چشمان قشنگت،به نگاهت،به ان قد رشیدت،به ان روح بلندت،به شکوهت،به وقارت،به مقامت،به جلالت،به پیامت،به ان روح عظیمت،به ان عزت نفست،به ان شکل قشنگت،به اسم ملیحت،به لبخند مدامت،به غرورت،به ان قلب رقیقت،به ان شانه پهنت،به سینه ستبرت،به ان شهد کلامت به ان راه درستت: "پسرم راهت ادامه دارد" ❀❀ رفیق شهیدم @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁❄️☃❄️❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
اینکه میخوام بگم نه شعر است نه وصف... فقط یک فریاد است... فریاد یک مادر... فرزندم، نورچشمم،پسرم،ع
دقت که کردم دیدم با رنگ آبی مهر خورده: به فیض شهادت نائل آمد... لبخند زدم. گفتم خیلی عاقبت قشنگی است.... از ته دل دوست داشتم عاقبتش شهادت باشد و برای شهادتش دعا می کردم. راهی که انتخاب کرده بود و حرف هایی که میزد هم این عاقبت را تائید می کرد. اصلا حیف بود جز با شهادت برود. اما فکرش را نمی کردم، خدا آنقدر زود مشتاق دیدنش شود. بیا عزیزم! بیا ببین فرزند عزیزم روی شناسنامه ات مهر خورده... ❀❀ رفیق شهیدم @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁❄️☃❄️❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#خصوصیات_اخلاقی ویژگی‌هایی که به یونس توفیق شهادت داد: همۀ اعمال و رفتار یونس، رنگ #صداقت و اخلاص
از زبان مسئولان به وعده‌ها عمل کنند درخواستی از مسئولان کشور داریم که اتفاقاً دغدغۀ شهید عزیز هم بود و همیشه از این مسئله دردمند بود و آن اینکه: مسئولان به مشکلات و نیاز‌های مردم نجیب رسیدگی کنند. به وعده‌هایی که می‌دهند سریع عمل کنند. دشمن از همین مشکلات و بیکاری و بی‌آبی جهت جذب عناصر سست‌پایه تلاش می‌کند. باید به این مردم شریف که در تمامی شرایط سخت پای انقلاب و نظام ایستادند خدمت کرد تا کورسوی امید دشمنان ما به ناامیدی کامل تبدیل شود. خوزستان به تعبیر حضرت امام دینش را به انقلاب ادا کرد و همچنان در این مسیر خواهد بود و اینگونه حوادث هم آن‌ها را در این راه مصمم‌تر می‌کند، همانگونه که در مراسم پر شکوه تشییع این شهیدان آن را با صدای رسا به جهانیان اعلام کردند.» * بخشی از گفتگوی روزنامۀ جوان با مادر شهید. ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️❤️💚❤️✌️❁═┅┄
🤎✨🤎 تا باز در آغوش بگیرد پسرش را یک دست عصا دست دگر هم کمرش را از داغ فراقش شده چشمان و دلش خون ای کاش خدا پاک کند چشم ترش را... 📎صبوری دل مادران شهدا صلوات ..🌷 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️❤️🥀❤️✌️❁═┅┄
مادر پول و طلاهاشو داد و از در ستاد پشتیبانی جنگ خارج شد مسوول مربوطه فریاد زد : مادر رسیدتون !!! مادر خندید و گفت : من برای دادن دوتا پسرم هم رسید نگرفتم … جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄