eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.5هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
10.5هزار ویدیو
327 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محمد خانی🌹 موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
-بسم‌رب‌قائم‌آل‌محمد🌱 اۍ آنکھ‌ طبیب‌ودردهاۍِ مایـے این‌ درد زِ حد رفت‌ چھ‌ می‌فرمایۍ ‌꧇) | السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان | -💙اللّهم‌عجل‌الولیک‌الفرج💙- 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📚موضوع مرتبط:
🍀شهیدمصطفی گفت: «مامان سعی کن دل بکنی و ببخشی تا دل نکنی به معرفت نمی‌رسی، از دنیا و تعلقاتش بگذر. برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که امام حسین ندای "هل من ناصر" را داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، شهید و رستگار شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آن‌ها ماند، تا دنیا باقیست، لعنت می‌شوند.»🍀 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط:
💐عاشق شهید بابایی بود مادر شهید موسوی با اشاره به اینکه فرزندش هر سال از دانش‌آموزان ممتاز مدرسه بود می‌گوید: «اصلاً اهل بیرون رفتن و گردش و تفریح نبود تا وقتی که عاشق تفکرات شهید بابایی شد و مرتب در اینترنت اطلاعات و خاطرات مربوط به شهید بابایی را پیدا می‌کرد و می‌خواند و فیلم‌های مربوط به او را می‌دید؛ دیپلمش را که گرفت در دانشگاه دولتی واحد بیرجند در رشته فیزیک اتمی قبول شد، اما نرفت و سال بعد در رشته فیزیک دانشگاه دولتی دامغان و در رشته مکانیک دانشگاه آزاد قبول شد و ترجیح داد در رشته مکانیک که دوست داشت ادامه تحصیل دهد، پس از آنکه در دانشگاه آزاد واحد تهران غرب ثبت‌نام کرد، می‌خواست بعد از برگشت از سوریه ادامه تحصیل دهد که دیگر برنگشت. 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط:
"*خوش رو باشیم همچون آقا مصطفی " 🔸پسر فوق العاده خندان و خوش رویی بود تا جایی که وقتی در سوریه یکی از ماشین‌های "هامر" تروریست‌ها به غنیمت گرفته می‌شود، سوار آن می‌شود و در حال خنده عکس انداخته و می‌خواسته به دشمنان بفهماند به آن‌ها غلبه کرده‌اند🔸 📚موضوع مرتبط: 📅تاریخ مرتبط:
شهید امینی 🌹🌿در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. 🔶در سال دوم دبیرستان ۱۳۵۶ در پی اعتصابی که در دبیرستان رخ داد، او را محرک اصلی شناختند و با تمهیدات مختلف از جمله کم کردن نمره انضباط و اخطار کتبی متعدد به خانواده وی و در نهایت با اینکه او در طول دوران تحصیل خود شاگرد ممتاز بود وی را در چند نمره درسی تجدید کردند.... ولی او همچنان با فعالیت در زمینه رشد و آگاهی دانش آموزان هم دوره‌ی خود و ایراد مقاله هایی در زمینه‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی مورد نظر وتعقیب مأموران رژیم واقع می شد. 🔶ایشان از کلاس اول (رشته ریاضی -فیزیک) در دبیرستان سعدی اصفهان مبارزه مخفیانه خود را با رژیم پهلوی آغاز کرد. 🔶همزمان با علنی شدن قیام مردم علیه رژیم ، بویژه پس از واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ ،وی و دوستانش اولین تشکیلات و تظاهرات علنی را در خیابان‌های شهر پی ریزی کردند و بارها با مأموران ساواک درگیر شدند در یکی از شبها پس از قرائت خطبه ای از نهج البلاغه و مقاله ای درباره حجاب در مسجد بیت العباس ، مورد بازخواست شدید ساواک قرار گرفت . 🌹🔶ایشان جوانی بسیار مؤدب و متواضع ، ساده و بی تکلف بود و در ایثار و گذشت در حق دوستان، هوش و استعداد و تلاش بی وقفه در ایجاد تشکیلات و انسجام بین دوستان سر آمد بود. ☘ 🔶🔸وی در شب عید قربان به دست مزدوران رژیم پهلوی، در مسجد شهیدان🌹 به شهادت 🌹 . 📚موضوع_مرتبط: 📅تاریخ مرتبط: تاریخ
شهید حسین امینی🌺☘ نام پدر : ابوالقاسم تاریخ تولد :۱۳۳۸ محل تولد : اصفهان تاریخ شهادت : ۱۹آبان۵۷ محل شهادت : گچساران زیارتگاه : گلزار شهدای گچساران 📚موضوع_مرتبط: 📅تاریخ مرتبط: تاریخ
🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿 در بخشی از کتاب🔻 پسران من🔻 از زبان مادر شهید، می‌خوانیم: «سربازی‌اش که تمام شد، گفتم: وهاب یه کاری پیدا کن تا برات زن بگیرم! 🧕🏻 خندید و گفت: کار هم پیدا می‌کنم، زن هم می‌گیرم! او بعد از شهادت محمدولی، مهربان‌تر شده بود💛🍃. سعی می‌کرد بیشتر از قبل در کارها کمکم کند. چند دختر خوب برایش درنظر گرفته بودم. یکی از آن‌ها همسایه‌مان بود، یک کوچه بالاتر. دختر خوبی هم بود؛ اما عبدالوهاب قبول نکرد برای خواستگاری برویم. گفت: هنوز وقتش نیست! ⏳ یک مغازه اجاره کرد. مکانیک ماهری بود. حتی می‌توانست ماشین‌های سنگین را هم تعمیر کند. برای تمیز کردن مغازه، سه روز تمام به سختی کار کرد. دست‌هایش تاول زده بود. خواهرش هم آن موقع در زنجان پیش ما بود. به دست‌هایش نگاه می‌کرد و گریه می‌کرد 😭که چرا دست برادر من باید به این روز افتاده باشد. عبدالوهاب هم به شوخی دانه دانه تاول‌های دستش را به او نشان می‌داد و می‌گفت: این هم هست، ببین! خیلی درد دارد. 😣بعد خودش می‌نشست و به گریه کلثوم می‌خندید.😄 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
از زبان مادر شهید 🌺عبدالوهاب جعفری: یک‌بار من داشتم تلویزیون تماشا می‌کردم. برنامه‌اش درباره رزمنده‌ها بود. رزمنده‌ها وقتی از مقابل دوربین رد می‌شدند، انگشتشان را به نشانه پیروزی بالا می‌بردند. همه‌شان شبیه هم بودند. ما یک تلویزیون سیاه و سفید ۱۴ اینچ داشتیم. من با دقت به چهره‌هایشان نگاه می‌کردم. از عبدالوهاب پرسیدم: اینجا کجاست؟ عبدالوهاب چشم دوخت به صفحه تلویزیون و شروع کرد به توضیح دادن درباره خاکریز و انواع اسلحه و مهمات به من و برادرهایش. آن‌ها هم با دقت گوش می‌دادند. چند روز بعد آمد و گفت: مغازه را پس دادم! خیلی خوشحال بود. انگار روی پایش بند نباشد. از وقتی محمدولی شهید شده بود، این‌قدر خوشحال ندیده بودمش. 🌱 رفت انباری و ساک کوچکش را آورد و گذاشت کنار گنجه لباس‌ها. پرسیدم: چرا مغازه را پس دادی؟! چرا ساک جمع می‌کنی؟ قرار جایی بری؟ فکر کردم می‌خواهد به مشهد برود. خیلی وقت بود می‌گفت: هوس زیارت حرم امام رضا (ع) را کرده‌ام. می‌گفتم: خب برو، می‌گفت: نه، می‌خواهم با شما بروم. همگی با هم! بدون اینکه نگاهم کند، گفت: آره ننه. اگه خدا بخواد، فردا میرم جبهه!»🌼 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
🔸🔶🔸کتاب "پسران من" بر اساس زندگی شهیدان عبدالوهاب و محمد ولی جعفری به قلم فاطمه شکوری در ۱۶۳ صفحه چاپ شده است. این کتاب با شمارگان یک هزار جلد، قطع رقعی یکم بهار سال ۹۷ روانه بازار شد. فهرست مطالب کتاب "پسران من" شامل مقدمه، مقدمه ناشر، به روایت اصغر گل‌پیکری، به روایت آقای عباسی، به روایت علی اوسط بیگدلی، به روایت محمد نصیری وطن، به روایت رضا عباسی، به روایت حسین علاپور و تصاویر و اسناد می‌شود.🌿🌱 در مقدمه این کتاب می‌خوانیم؛ 🔸🔶خانه‌ی ‌شهید عبدالوهاب جعفری را می‌شناسید؟ نگاه پیرمرد به دسته گلی بود که در دست داشتیم.💐 سوالم را دوباره پرسیدم. خندید و گفت باید دو تا دسته گل می‌خریدی!💐💐 با تعجب نگاهش کردم. از روی چارپایه‌ی چوبی که جلوی در مغازه گذاشته بود، بلند شد؛ به طرفم آمد و گفت: برادرش محمدولی هم شهید شده! 🥀بعد دست لرزانش را بالا آورد و به یک کوچه اشاره کرد و گفت: آن کوچه را می‌بینی؟ بن بست اول نه بن بست دوم، در آبی...! تشکر کردم. پیرمرد چند قدم همراهم آمد و پرسید: چیزی شده؟ قبل ا اینکه حرفی بزنم ادامه داد: آخه کسی سراغ‌شون رو نمی‌گیره. خیلی غریبن....! حرف پیرمرد در سرم چرخید. کسی سراغشون رو نمی‌گیره....!😔 سرم را تکان دادم و به راه افتادم. ولی با حرف پیرمرد انگار وارفته باشم؛ قدم‌هایم کند شد. سی سال از جنگ گذشته بود. نمی‌دانم کدام یک در غربت بودیم. من یا مادری که داشتم به دیدارش میرفتم ؟! 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
شهید عبدالوهاب جعفری🌹🌿 نام پدر :  محسن تاریخ تولد :  1341/4/2 محل تولد :  زنجان تاریخ شهادت :  1366/8/20 محل شهادت :  شلمچه میزان تحصیلات :  ابتدايي وضعیت تاهل :  مجرد دوم تیر ۱۳۴۱‏، در روستای قیزجه از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش محسن، خواربار فروش بود و مادرش عالیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. تعمیرکار خودرو بود و از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیستم آبان ۱۳۶۶، با سِمت آرپی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. 🥀 پیکر او را در مزار بالای شهرستان زنجان به خاک سپردند. برادرش محمد ولی 🌹نیز به شهادت رسیده ‏است. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
farahmandAUD-20210812-WA0021.mp3
زمان: حجم: 1.22M
دعای‌ عهد 🦋 با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدی تازھ‌ کنیم^^؟ 📚موضوع مرتبط: 💚