eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
10.4هزار ویدیو
327 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴در دوران ظهوریم، ورق برگشته است❗️ (ره) : آیا از دوره رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دیده‌اید که مرجع تقلیدی بشود فرمانده کل قوا❓ این از علامات است که نایب امام زمان بشود فرمانده کل قوا. ❌این ‌یعنی فرمانده کل قواست. مگر کارشان به جنگ و لشکرکشی و اردوکشی بود❓ به‌هیچ‌وجه. اصلاً در این عالم‌ها نبودند. درسی می‌داند، درسی می‌خواندند، مسجد و محراب و موعظه‌ای داشتند. مردم، مگر اهل اسلحه بودند❓ مگر این خانواده‌ها اصلاً می‌دانستند اسلحه یعنی چه؟ شاید تا چند نسل‌شان می‌آمدند و می‌رفتند و قنداقه تفنگ به دست‌شان لمس هم نمی‌شد. این‌هایی که کار به و دیانت داشتند اصلاً سال‌به‌سال روی اسلحه را نمی‌دیدند و آن‌هایی که دست‌شان به اسلحه آشنا بود اصلاً کاری به دین نداشتد.. ✅ این ورق که برمی‌گردد معنایش این است که یک خبرهایی است، یک برنامه‌هایی است. شما ببینید شاگرد بزاز می‌شود یک فرمانده عملیات در . شاگرد می‌شود فرمانده یک گردان. بچه یک می‌شود فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این اتفاقات بوی آن بزرگوار را می‌دهد که دارد ورق برمی‌گردد.✌️💗 🤲💚 💔
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
"شهید ناشنوایی که با امام زمان ارتباط داشت" #شهید_عبدالمطلب_اکبری🌿
🍃هرچه می گفت دوستانش حرف دلش را نمیفهمیدند. با انگشت کنار مزار پسرعموی شهیدش شکل سنگ قبری کشید و روی آن نوشت ... 🍃همه خندیدند و برو بابا نثارش کردند. خنده آنها دلش را با دستش نامش راکه به اسم شهید زینت داده بود پاک کرد و سرش را پایین انداخت. درد و دل کرد با کسی که سالیان سال و یاورش بود😞 🍃فردای آن روز عبدالمطلب عازم شد اما کسی باور نمیکرد اویی که از زبان قاصر است و از شنیدن صدا محروم بتواند در میان صدای توپ و خمپاره از خدا بخواهد. 🍃ده روز بعد پیکر غرق به خون عبدالمطلب برروی دست های مردم شد.‌ بعد از مراسم دوستانش فهمیدند منزل جدید رفیقشان همان جاییست که او با زبان بی زبانی نشانشان داد و کسی باور نکرد😓 🍃بعدها که اش را خواندند نوشته بود: "یک عمر هر چه گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر کسی را نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو میشی.." 🍃دلم دنیای عبدالمطلب را می خواهد... آقاجان، وزن بر زبان کوچک اما خطاکارم سنگینی می کند آنقدر سنگین که برای فرجت دعا نکرده ام. گوش هایم آلوده است و مدتی است صدای دعای عهد را نشنیده است. آقاجان در انبوه آدمهای اطرافم تنهایم...می شود دست را بگیری؟؟😔 "شهید ناشنوایی که با امام زمان ارتباط داشت"
بگویید دیگر روضه حضرت قاسم(ع) ... حضرت قاسم ۱۳ساله بود که امام حسین (ع) به او اذن داد. من هم ۱۳ ساله هستم ولی اجازه نمی دهند به بروم... در خواست از وقت و اذن جهاد گرفتن او 🏴
تاریخ تولد: 30 /6/ 1349 تاریخ شهادت: 22 /8/ 1364 محل شهادت: حسن در خانواده‌ای رشد پیدا کرد. یک خواهر و پنج برادر داشت. پدر خانواده از کارگران البرز شرقی بود که رزق حلال اهل خانواده‌اش را با زحمت و کار در تونل و استخراج ذغال سنگ تأمین می‌کرد. پدرشهید علاوه بر خودش، فرزندانش را هم به حضور در مبارزات انقلاب تشویق و ترغیب می‌کرد. حسن هم از همین طریق وارد جریان انقلاب شد. حسن بعد از اتمام مقطع راهنمایی وارد هنرستان شد که جنگ تحمیلی آغاز شد. حسن ابتدا وارد شد و در تمام فعالیت‌های بسیجی شرکت می‌کرد تا مقدمات حضورش در را فراهم کند. پدرش که راهی جبهه شد، حسن هم به تبعیت از او بعد از سپری کردن دوران آموزشی به جبهه رفت. اشتیاق او به جبهه آنقدر زیاد بود که سن کمش هم نتوانست مانعی ایجاد کند. راه‌های مختلفی را در پیش گرفت تا مسئولان اعزام را مجاب کند به او اجازه دهند به جبهه برود. در نهایت رضایت مسئولان و خانواده را جلب کرد و در حالی که تا اول هنرستان بیشتر نخوانده بود، راهی جبهه شد... جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید_محمد_کسائیان شهید 18 ساله تاریخ تولد: 1 / 4 / 1348 تاریخ شهادت: 29 / 4 / 1366 محل شهادت: #جزی
شهید 19 ساله تاریخ تولد: 20 / 12 / 1346 تاریخ شهادت: 12 / 12 / 1365 محل شهادت: عملیات: در 20 اسفند سال 1346 میان خانواده ای با ایمان و متدین در روستای شهرستان متولد شد. و در دامن پر مهر مادرش سیده رحیمه محمودی و سید حسین تقوی پرورش یافت. دوران تحصیل را تا مقطع متوسطه در مدرسه شهید سنگده و دبیرستان با موفقیت پشت سر گذاشت و یکی از دانش اموزان خوب در تحصیل و اخلاق بود. سید علی در فعالیتهای و و ان دوران و برگزاری مناسبتهای مدرسه و محل سکونت نقش موثر و حضور پررنگ داشت. سید علی در عضویت لشکر 25 کربلا به اسلام خدمت میکرد که در های ( - ) و ( - و شلمچه) شرکت داشت و سرانجام در 12 اسفند 1365 در عملیات تکمیلی کربلای 5 منطقه شلمچه در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در گلزار روستای سنگده ساری به خاک سپرده شد... جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ ❀❀ رفیق شهیدم 🕊 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهیده_سهام_خیام شهیده 12 ساله تاریخ تولد: 5 / 11 / 1347 تاریخ شهادت: 4 / 7 / 1359 محل شهادت: #هویز
شهید 12 ساله تاریخ تولد: 2 / 5 / 1349 تاریخ شهادت: 23 / 5 / 1361 محل شهادت: عملیات: ظفر دوم 1349 در خانواده در روستای از توابع شهرستان به دنیا آمد. او در حالی که دانش‌آموز کلاس اول راهنمایی بود، داوطلبانه به عضویت درامد. لباس‌های بسیجی اندازه قامت ظفر نبود و به اصرار لباس‌های برادر را به خواهرش می‌داد تا برای او اندازه کند. او اشتیاق بسیاری برای دیدار امام (ره) داشت تا اینکه به همراه پدرش راهی شد و در آنجا پس از سه روز به همراه کاروانی از تهران در حالی که 11 سال سن بیشتر نداشت موفق به دیدار امام شد. سال 1360 پدرش عازم شد. اصرارهای مکرر ظفر، در زمان مرخصی پدرش، باعث شد ظفر عازم جبهه شود... سرانجام با کاروان عازم شد در هنگام حرکت، مسئول کاروان به دلیل اینکه سنش کم بود مانع رفتن او شد ولی ظفر با این بهانه که سن واقعی‌اش از سن شناسنامه‌ای بیشتر است، توانست با کاروان اعزامی بروجن راهی جبهه گردد. سرانجام در سال 1361 نخستین بار از طریق تیپ 14 (ع) به خط مقدم اعزام شد و در عملیاتهای فتح و رمضان به همراه پدر و تنها بردارش حضور پیدا کرد. ظفر و برادرش در عملیات رمضان مفقود شدند و پس از 10 سال، پیکر ظفر به همراه برادرش در کانالی در منطقه عملیاتی رمضان پیدا شد درحالیکه در آغوش یکدیگر به رسیده بودند. پیکر این شهیدان به لردگان انتقال یافت.. جهت تعجیل در فرج وشادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید #ظفر_خالدی شهید 12 ساله تاریخ تولد: 2 / 5 / 1349 تاریخ شهادت: 23 / 5 / 1361 محل شهادت: #شلمچه
شهید 18 ساله تاریخ تولد: 15 / 10 / 1347 تاریخ شهادت: 4 / 10 / 1365 محل شهادت: عملیات: حمیدرضا پانزدهم دی ۱۳۴۷، در شهرستان به دنیا آمد. پدرش سید ، بود و مادرش نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی در حضور یافت. طی عملیات کربلای 4 در چهارم دی 1365، در جزیره عراق به رسید. پیکرش 11 سال در منطقه برجا ماند و بالاخره سال 1376 پس از تفحص در شهدای شهرستان به خاک سپرده شد. جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ ❀❀ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید_سید_حمیدرضا_سیاهپوش شهید 18 ساله تاریخ تولد: 15 / 10 / 1347 تاریخ شهادت: 4 / 10 / 1365 محل شه
شهید 15 ساله تاریخ تولد: 1 / 10 / 1347 تاریخ شهادت: 7 / 12 / 1362 محل شهادت: عملیات: حسن یکم دی 1347 در شهر به دنیا آمد. پدرش اسدالله، کارگری می‌کرد و مادرش سکینه نام داشت. حسن زمانیکه دانش‌آموز اول در رشته بود، از سوی در حضور یافت. هفتم 1362، در جزیره مجنون طی عملیات خیبر به رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال 1375 پس از در شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ ❀❀ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید_حسن_محمد_رحیمی_ها شهید 15 ساله تاریخ تولد: 1 / 10 / 1347 تاریخ شهادت: 7 / 12 / 1362 محل شهادت
شهید 16 ساله تاریخ تولد: 1347 تاریخ شهادت: 16 / 7 / 1363 محل شهادت: نوروز در شهرستان متولد شد. اولین بار که به رفت 13 سال بیشتر نداشت. وقتی از او پرسیدند چرا می‌خواهی به جبهه بروی، گفته بود: «ما باید به جبهه برویم و از خود دفاع کنیم، زیرا وظیفه‌ هر ایرانی است که نباید بگذارد جبهه‌ها خالی بمانند.» و در جواب اینکه تو با این سن و سال کمی که به جبهه می‌روی کشته می‌شوی؛ گفت: «من که از و بهتر نیستم...» می‌گفتند داشت پس از پایان جنگ اگر از جبهه بازگشت به تحصیلات خود ادامه دهد تا شود. مهمترین بخش وصیتنامه‌اش هم ارتباط با علاقه‌اش به معلمی داشت. در این فراز وصیتش نوشته است: «روی سخنم با نوجوانان و جوانان است که در هر حال همه اوقات خود را به نگذرانند. خصوصاً این دانش آموزان درس خواندن را همراه با پیش ببرید، چراکه درس خواندن بدون به درد نمی‌خورد باید که از بنده گناهکار درس بگیرید.» سرانجام نوروز در 16 1363 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش، زمانی که هنوز کمتر از 16 سال سن داشت، به درجه‌ رفیع شهادت نائل آمد. مزار این شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد با تشکر از حسین کیایی نیا... جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️🍁🥀🍁✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو ( #سمیه_کردستان ) #شهید 17 ساله تاریخ تولد: 4 / 4 / 1344 تاریخ شهادت: 15
شهید 17 ساله تاریخ تولد: 1348 تاریخ شهادت: 10 / 1 / 1366 محل شهادت: عراق عملیات: برون مرزی در سال 1348 در شهرستان متولد شد. از همان بچگی در مساجد فعالیت میکرد و با تاسیس و ، با وجود سن کم در پایگاه و بسیج حضور مستمر داشت و در نهایت در سن 17 سالگی به ها رهسپار شد. مجید به همراه هم رزمانش در در قرارگاه مستقر بودند. پس از عملیات موفق در سال 65 و برای زمینه سازی عملیات بعدی، سلسله عملیاتهای محدود و گسترده برون مرزی در دستور کار فرماندهان در جبهه شمالی جنگ قرار گرفت. مجید درحالیکه فقط چند روز از عقدش میگذشت در 10 66 در منطقه سلیمانیه عراق از ناحیه سر مورد اصابت خمپاره فسفری قرار گرفت و به اغوش پرکشید. رشادت این شهید و همرزمانش باعث انجام مقتدرانه عملیات در مناطق و نیز سلیمانیه عراق در 25 فروردین 66 گردید جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️🍁🥀🍁✌️❁═┅┄
4.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 برای دل‌هایی که هوایی است.. ✌️❤️ انتشار برای نخستین‌بار 🌹 در جمع نوجوانان بازدیدکننده از جبهه: ✌️ همه‌جای ایران است..✌️ ✅ واقعاً عالیه، انگار برا امروز ماست اصلااا از دستش ندین
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و دوم: دبیر ورزش ✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوشیار 🔸ارديبهشت سال 13
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و سوم : نماز اول وقت ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸محور همه فعاليت هايش بود. ابراهيم در سخت ترين شرايط نمازش را اول وقت ميخواند. بيشتر هم به و در مسجد. ديگران را هم به نماز جماعت دعوت ميکرد. مصداق اين بود كه اميرالمؤمنين ميفرمايند: هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زير بهره ميگيرد: «برادري که در راه خدا با او رفاقت کند، علمي تازه، رحمتي که در انتظارش بوده، پندي که از هلاکت نجاتش دهد، سخني که موجب هدايتش شود و ترک . » 🔸ابراهيم حتي قبل از انقلاب، نمازهاي صبح را در و به جماعت ميخواند. رفتار او ما را به ياد جمله معروف شهيد رجائي مي انداخت؛ «به نماز نگوئيد کار دارم ، به کار بگوئيد وقت است. » بهترين مثال آن، نمازجماعت در گود بود. وقتي كار به اذان ميرسيد، ورزش را قطع ميکرد و نماز جماعت را بر پا مينمود. 🔸بارها در مسير سفر، يا در ، وقتي موقع اذان ميشد، ابراهيم اذان ميگفت و با توقف خودرو، همه را تشويق به نماز جماعت ميکرد. صداي رساي ابراهيم و اذان زيباي او همه را مجذوب خود ميکرد. او مصداق اين کلام نوراني اعظم بود که ميفرمايند: «خداوند وعده فرموده؛ مؤذن و فردي که وضو ميگيرد و در نماز جماعت مسجد شرکت ميکند، بدون حساب به ببرد. » 🔸ابراهيم در همان دوران با بيشتر بچه هاي مساجد محل رفيق شده بود. او از دوران جواني يک عبا براي خودش تهيه کرده بود و بيشتر اوقات با نماز ميخواند. ٭٭٭ 🔸سال 1359 بود. برنامه تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. 🔸بچه ها را تا اذان بيدار نگه داشت. بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هايشان رفتند. به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت ميرفتند معلوم نبود براي نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها را تا اذان صبح نگهداريدكه نمازشان قضا نشود. ٭٭٭ 🔸ابراهيم روزها بسيار انسان و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت ميکرد. اما شبها معمولاً قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب ميشد. تلاش هم ميکرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک ميشد. بيداري سحرهايش طولانيتر بود. گويي ميدانست در احاديث نشانه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده اند.او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوسل مقيد بود. دعاها و زيارتهاي هر روز را بعد از نماز صبح ميخواند. هر روز يا زيارت يا سلام آخر آن را ميخواند. هميشه آيه وجعلنا را زمزمه ميكرد. يكبار گفتم: آقا ابرام اين آيه براي محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست! ابراهيم نگاه معني داري كرد وگفت: دشمني بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟ ٭٭٭ 🔸يكبار حرف از نوجوانها و اهميت به نماز بود. ابراهيم گفت: زماني كه پدرم از دنيا رفت خيلي ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابيدم. به محض اينكه خوابم بُرد، در عالم رويا پدرم را ديدم! درب خانه را باز كرد. مستقيم و با عصبانيت به سمت اتاق آمد. روبروي من ايستاد. براي لحظاتي درست به چهره من خيره شد. همان لحظه از خواب پريدم. نگاه پدرم حرفهاي زيادي داشت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم ونمازم را خواندم. ٭٭٭ 🔸از ديگر مسائلي که او بسيار اهميت ميداد نماز جمعه بود. هر چند از زماني که نمازجمعه شکل گرفت ابراهيم در کردستان و يا در جبهه ها بود. ابراهيم هر زمان که در تهران حضور داشت در نمازجمعه شركت ميكرد. ميگفت: شما نميدانيد نماز جمعه چقدر و برکات دارد. امام صادق ميفرمايند: «قدمي نيست که به سوي نمازجمعه برداشته شود، مگر اينکه خدا آتش را بر او حرام ميکند. » 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیـــــم جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄