eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
7.9هزار ویدیو
300 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
التماس دعا...
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#معرفی_شهید 🤚سلام° و عرض ادب خدمت همراهان #سنگر #رفیق_شهیدم ان شاءالله که رضایت ❤️ـخدا و 🤝ـدستگ
معرفی نامه 🌺 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌺 🌹 🌹 ✋نیت کنید و حاجتهاتون رو طلب کنید مهمان ما شهید علی هاشمی 🔵 حاجت ها رو از شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن هر کسی با هر شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت... 🌷🌷🌷 💠معرفی شهید سید مصطَفی موسوی (سید خندان) تاریخ تولد : 1374/08/18 محل تولد : تهران تاریخ شهادت : 1394/08/21 محل شهادت : العیس - حلب - سوریه وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : تهران - بهشت زهرا (س) - قطعه 26 - ردیف 79 شهید مدافع حرم «سید مصطفی موسوی» در 18 آبان 1374 در ازنا از توابع استانا لرستان چشم به جهان گشود. وی شامگاه پنج‌شنبه 21 آبان 1394 همزمان با شب آخر محرم الحرام، در منطقه حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
«شهید سید مصطفی موسوی» روز پنج شنبه 18 آبان 1374 به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 و تنها 3 روز پس از قدم گذاشتن به سن 20 سالگی، در سوریه، جام شهادت را نوشید. مصطفی که از نسل دهه 70 بود، بر خلاف خیلی از هم نسل‌هایش، خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد و با معرفتی که با مطالعه فراوان و گوش به فرمان رهبر بودن به دست آورده بود، به خیل عظیم آسمانیانی شتافت که نزد خدا روزی می خورند. شیفته شهید بابایی بود و از وقتی با این شهید آشنا شد شوق پرواز درونش، شعله ور شد. در عصر یکی از روزهای اواخر پاییز در منزل شهید که در شهرک ولی عصر(عج)، یکی از قدیمی‌ترین محلات جنوب تهران است پای گفتگوی مادر جوان‌ترین شهید مدافع حرم ایرانی نشستیم. سرتاسر نمای ساختمان محل سکونت شهید، عکس او و بنرهای تسلیت و تبریک قرار داشت. چند تقدیرنامه و عکس شهید نیز در جای جای خانه به چشم می‌خورد. «زینت سادات موسوی» با وجود داغی بزرگ بر سینه، مثل اکثر مادران شهدا، چهره‌ای صبور و آرام دارد. او با متانت خاصی از تنها پسرش که حالا در جمع کاروان شهدای مدافع حرم است، سخن می‌گوید. گفتگوی تفصیلی تسنیم با مادر شهید سید مصطفی موسوی را در ادامه می‌خوانید: شما چند فرزند دارید؟ مصطفی فرزند چندم شماست؟ یک دختر به اسم زینب سادات دارم و تنها پسرم هم سید مصطفی بود که 18 آبان سال 74 به دنیا آمد و 21 آبان امسال هم شهید شد. اسم هر دو را همسرم انتخاب کرد. دخترم 3 سال از مصطفی بزرگتر بود و وقتی بچه بودند همیشه هم بازی هم بودند. از کودکی‌های آقای مصطفی بگویید. مصطفی هیچ وقت دوست نداشت در کوچه بازی کند و پدرش اصرار داشت که در کوچه با هم سن و سال‌هایش بازی کند تا اخلاق مردانه پیدا کند، اما او خیلی زود به خانه بر ‌می‌گشت. من همیشه همبازی بچه‌ها بودم. وقتی3 یا 4 ساله بود، گِل بازی را خیلی دوست داشت. با دست‌های کوچکش خاک را الک می‌کرد و برایش گِل درست می‌کردم و با آن شکل‌های مختلفی درست ‌می‌کرد. قبل از این که به مدرسه برود، به پدرش گفته بود برایش اره مویی، چسب و چوب بخرد و با صبر و حوصله زیادی که از همان بچگی داشت، وسایل مختلفی می‌ساخت. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
«شهید سید مصطفی موسوی» روز پنج شنبه 18 آبان 1374 به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 و تنها 3
مادر شهید سید مصطفی موسوی می‌گوید تابستان ، بسیاری از عکس‌هایش را پاره کرد که علتش را زشت بودن آن‌ها می‌دانست. ولی در واقع می‌خواست کمترین خاطره را برای ما به جا بگذارد. یکی از دوستانش گفت که به سختی توانسته چند عکس از او بیندازد. انگیزه برای  حضور در جمع مدافعان حرم اهل بیت(ع) سن وسال نمی‌خواهد، آگاهی و اشتیاق می‌خواهد، دلی قرص و شجاعتی مثال زدنی. وقتی همه این‌ها در دل دردانه پسری که تنها چند روز مانده تا 20 ساله شود، جمع می‌شود، دیگر کسی همچون سید مصطفی برای رفتن سر از پا نمی‌شناسد. آنقدر بی تاب رفتن می‌شود که همه، از جمله پدر و مادرش به این نتیجه می‌رسند که نمی‌توانند مانعش شوند. شوق رفتن او را از این دنیای خاکی کند و با خود برد.نابغه کوچک مدافعان حرم، جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی و القاب مختلف دیگری که هیچکدام نمی‌تواند به تنهایی گویای دل بزرگ این شهید باشند. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
مادر شهید سید مصطفی موسوی می‌گوید تابستان ، بسیاری از عکس‌هایش را پاره کرد که علتش را زشت بودن آن‌ه
در مدرسه جزء دانش آموزان زرنگ و مودب بود و هیچ وقت نمره کمی نگرفت و اکثر اوقات، معدلش 20 بود. در درس خواندن با خواهرش رقابت می‌کرد و اگر نمره کمتری از او می‌گرفت، ناراحت می‌شد. هیچ وقت در درس خواندن به او کمک نکردم، چون بدون اتکا به من درس می‌خواند و در درس‌هایش هم بسیار منظم بود و برنامه‌ریزی داشت. مصطفی در دبیرستان «18 حافظ» که نزدیک منزلمان است، رشته ریاضی فیزیک می‌خواند. در این دوران هم درس‌هایش بسیار عالی بود و مدیر و معلم‌هایش از او راضی بودند. برخی از هم شاگردی‌هایش بعد از بیرون آمدن از مدرسه سیگار می‌کشیدند و من نگران این موضوع و پسرم بودم ولی مصطفی می‌گفت مامان با خدا باش و ناراحت من نباش. همیشه در مدرسه، عضو بسیج بود. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
در مدرسه جزء دانش آموزان زرنگ و مودب بود و هیچ وقت نمره کمی نگرفت و اکثر اوقات، معدلش 20 بود. در درس
چند سال پیش، شناسنامه‌اش را به من نشان داد تا اگر به سن تکلیف رسیده، شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کند. گفتم نمی‌توانم خیلی دقیق این موضوع را مشخص کنم، پیش امام جماعت مسجد محل برو و سوال کن. همین کار را کرد و متوجه شده بود به سن تکلیف رسیده است و از همان روز نمازهایش را می‌خواند و مقلد حضرت آقا بود. به دلیل این که لاغر و ضعیف بود، هیچ وقت من و پدرش او را مجبور به روزه گرفتن نکردیم و حتی سال اول، او را برای خوردن سحری بیدار نمی‌کردیم، اما وقتی دیدم با وجود ضعف شدید، بدون سحری روزه می‌گیرد، از آن زمان به بعد هنگام سحر او را بیدار می‌کردم که به من می‌گفت با این کار ثواب زیادی می‌بری. به نماز خواندن و روزه گرفتن بسیار مقید بود. حتی تابستان‌ها که سرکار می‌رفت و گچ کاری یا کار نقاشی می‌کرد، روزه‌هایش را می‌گرفت. البته پارسال و امسال را به دلیل حضور فشرده در بسیج، سرکار نرفت. به ظاهرش بسیار رسیدگی می‌کرد که همیشه مرتب باشد. حتی وسایل اتاقش هم همیشه مرتب و منظم بود. همرزمانش در سوریه هم تعریف کردند در آنجا هم بسیار منظم بوده است. جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
چند سال پیش، شناسنامه‌اش را به من نشان داد تا اگر به سن تکلیف رسیده، شروع به خواندن نماز و گرفتن روز
عاشق شهید بابایی بود و مدام به قزوین و سر مزار شهید می‌رفت و کتاب‌های زیادی درباره این شهید خریده بود و دوست داشت مثل او زندگی کند و شهید شود. به عشق او دنبال خلبانی رفت. مصطفی می‌گفت رویای اصلی‌ام، این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تل آویو بزنم. علاقه زیادی به خواندن کتاب داشت. کتاب‌های دکتر شریعتی، شهید چمران، شهید آوینی، رحیم پور ازغدی و تفاسیر قرآن را مطالعه می‌کرد. به شهید آوینی نیز علاقه زیادی داشت و جمله‌های شهید آوینی و شهید چمران را در اتاقش نصب کرده است. همیشه تمام خبرهای شبکه‌های مختلف تلویزیون را با دقت زیاد نگاه و دنبال می ‌کرد.حتی اخبار انگلیسی و عربی را هم نگاه می‌کرد. اگر حضرت آقا سخنرانی داشتند، آن را بارها از هر شبکه‌ای که پخش می‌شد نگاه می‌کرد و می‌گفت: «می‌خواهم تمام کلمات حضرت آقا ملکه ذهنم شود.» جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دوستانش تعریف کردند اصلا قرار نبود مصطفی همراه آنان به سوریه برود. یک بار قبل از رفتن، اشتباهی با او تماس می‌گیرند و او هم به جمع رفقایش می‌رود. وقتی او را می‌بینند تعجب می‌کنند که آنجاست. مصطفی چون می‌دانسته او را نمی‌برند یک هفته تمام در میان آن‌ها خوابیده و آنقدر التماس و گریه می‌کند تا راضی می‌شوند که او را هم با خو ببرند. چون سنش کم بود حتما باید از پدرش رضایت نامه می‌برد تا دوستانش زیر بار مسئولیت او نروند، در واقع با این کار می‌خواستند مانع رفتنش شوند. یک روز پدرش را صدا زد که به اتاقش برود، من متوجه شدم که خودش رضایت نامه نوشته و از پدرش می‌خواهد که آن را امضا کند، به شدت ناراحت و عصبانی شدم. بعد از دیدن ناراحتی من، آن را پاره کرد و در سطل زباله اتاقش ریخت. پدرش هم گفت: «مگر مصطفی از علی اصغر(ع) و علی اکبر(ع) امام حسین(ع) مهم‌تر است، من این همه مدت در جبهه‌های جنگ بودم ولی هیچ اتفاقی برایم نیفتاد، راضی به رضای خدا باش و توکل کن.» من هم با این حرف‌ها آرام شدم. ولی بدون این که من دوباره متوجه شوم، یک مرتبه دیگر رضایت ‌نامه نوشت و از پدرش، امضا گرفت. فردای آن روز، هنگامی که سطل زباله اتاق مصطفی را تمیز می‌کردم، تکه‌های پاره شده رضایت نامه را دیدم و به هم چسباندم. وقتی همسرم به منزل برگشت پرسیدم: «رضایت نامه را امضا کرده‌ای؟» او هم تایید کرد. اما آن کسی که سرتیم دوستانش برای رفتن بود، نامه را قبول نکرده و با پدرش تماس گرفته بود، چون فکر می‌کردند خودش نامه را امضا کرده است که همسرم گفته بود خودم رضایت‌نامه را امضا کرده‌ام، چون مصطفی راه خودش را پیدا کرده است، عاشق شده و نمی‌توانم جلوی هدفش را بگیرم. رضایت دارم که او به سوریه برود. قبل از این که برود، می‌گفت اگر من را نبرند همه کارهای رفتن را انجام داده‌ام و به هر طریقی باشد می‌روم و در جمع مدافعان حرم حضور پیدا می‌کنم. من خیلی ناراحت بودم که مصطفی تصمیم گرفته به سوریه برود. یک روز که نشسته بود گفت مامان وقتی من رفتم تمام خبرهای تلویزیون را گوش کن و خبرهای سوریه را دنبال کن و اگر حضرت آقا سخنرانی داشتند تمام آن‌ها را برایم با تاریخ یادداشت کن. ولی من اصلا نتوانستم این کار را انجام دهم، چون در نبودش، سردرد داشتم. تنها کاری که در مدت نبودنش کردم این بود که با خدا درد و دل می‌کردم و برای او نامه می‌نوشتم که البته بعد از شهادت پسرم، همه را پاره کردم چون با دیدن آن‌ها، ناراحت می‌شدم. می‌گفت: مادر!اگر راضی شوی به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم/برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است روزهای قبل از رفتنتش گوشه ای از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از دنیا چه چیزی می‌خواهی؟» گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تو می‌خواهم و دنیای بدون تو برایم معنایی ندارد»، گفت: «زمانی که من نبودم چه کسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» که در جوابم گفت: «خدا همان خداست، هیچ فرقی ندارد، من هم که نباشم خدا را داری.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرف‌ها نزن.» بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی کن دل بکنی و ببخشی تا دل نکنی به معرفت نمی‌رسی، از دنیا و تعلقاتش بگذر. برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که امام حسین ندای "هل من ناصر" را داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، شهید و رستگار شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آن‌ها ماند، تا دنیا باقیست، لعنت می‌شوند.» در جواب حرف‌هایش با خنده گفتم: «مگر تو صدای "هل من ناصر" شنیدی» که جوابم داد: «دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟» گفت: «مامان می خواهم یک مژده بدهم، اگر از ته قلب راضی شوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم و دنیای زیبایی برایت می‌سازم که در خواب هم نمی‌توانی ببینی»، گفتم: «از کجا معلوم می‌شود که من قلبا راضی شدم» که گفت: «من هر کاری می‌کنم بروم، نمی‌شود. علت اصلی‌اش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی می‌شود. اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه می‌دهی؟ »من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من می‌گفت: «خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خار و ذلیل بیاید.» جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
از شهدای دفاع مقدس، شهید عباس بابایی را الگوی خود قرار داده بود. گاهی به قزوین سفر می‌کرد تا سر مزارش برود و کتاب‌های زیادی دربارۀ این شهید خریده بود و مطالعه می‌کرد. دوست داشت مثل او زندگی کند و شهید بشود. به عشق او دنبال خلبانی رفت و می‌گفت رؤیای اصلی من این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تل‌آویو بزنم. به خاطر مشکلی که در فیزیک پاهایش بود، نتوانست خلبانی را ادامه بدهد؛ اما احساس مبارزه‌جویی و شهادت‌طلبی‌اش نه‌تنها کمتر نشد، بلکه شدت بیشتری پیدا کرد. از الگوهای دیگرش، شهید آوینی و شهید چمران بودند. پوستر جملات آن‌ها را در اتاقش نصب کرده بود تا همیشه جلوی چشمانش باشد. دربارۀ آن‌ها مطالعه داشت و کتاب‌های زیادی مهیا می‌کرد و می‌خواست سبک زندگی‌اش را به آن‌ها نزدیک کند. *** از اینکه من پدرش بودم و از میان شغل کارگری و ساده زیستی من به این مرحله رسیده بود، هیچ‌وقت ندیدم شکایت کند. و حتی گاهی خودم در مسائل زندگی، اگر کم می‌آوردم به من دلداری می‌داد و می‌گفت که سخت نگیرم و قناعت کنم. اگر بیشتر می‌خواهم باید بیشتر تلاش کنم. من هم می‌گفتم بیشتر از این چه‌کار می‌توانم بکنم. می‌خندید و می‌گفت:«راهش را باید پیدا کنی!» خیلی‌ها ممکن است به خاطر سن کم پسرم بگویند جوگیر شد و از روی هیجان برای دفاع از حرم رفت تا به شهادت رسید؛ اما هرگز این‌طور نبوده و نیست. او با شناخت کامل رفت؛ یعنی می‌دانست کجا می‌رود، برای چه می‌رود و چرا می‌رود! حداقل یک سال و نیم آموزش دید، دوره‌های تخصصی گذراند و بدون برنامه اقدام نکرد. کسی که برای رفتن به سوریه و حتی رسیدن به آرزویش، محل شهادتش را کرانۀ باختری انتخاب می‌کند، با برنامه‌ریزی و هدف پیش می‌رود، هیجانی وارد جنگ نمی‌شود. به نقل از مادر و پدر شهید بریده‌ای از کتاب «مسافر آبان»؛ زندگی و خاطرات جوان‌ترین دانشجوی مدافع حرم، شهید سید مصطفی موسوی (صفحات ۲۳ و ۵۱ ) تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء ناشر: دفتر نشر معارف (وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها) جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
مسافر آبان کتاب مسافر آبان روایت زندگینامه و خاطرات شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی ست . این کتاب در
مسافر آبان کتاب مسافر آبان روایت زندگینامه و خاطرات شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی ست . این کتاب در هفت فصل با عناوین روزگار مادری ، علاقه و انس ، با هم صمیمی بودیم ، لبخند مصطفی ، نخبه مومن ، دنبالت گشتیم و آماده پرواز با نقل خاطراتی کوتاه از خانواده ، دوستان و آشنایان و همرزمان شهید مطالبی را در مورد اخلاق و سبک زندگی او به همراه آلبوم تصاویر ارائه می دهد .  جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
مسافر آبان کتاب مسافر آبان روایت زندگینامه و خاطرات شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی ست . این کتاب در
وصیت نامه « خدایا رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد . قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند ، نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند . » بخشی از وصیت نامه شهید سید مصطفی موسوی  جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
وصیت نامه « خدایا رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد . قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در
🤚سلام° و عرض ادب خدمت همراهان ان شاءالله که رضایت ❤️ـخدا و 🤝ـدستگیری 🌷ـشهدا شامل حال همه ما باشه در دنیا و آخرت 🌹🌹🌹 امروز با معرفی در خدمت بزرگواران بودم شادی روح شهدا بخصوص شهید سید مصطفی موسوی (ایران ) فاتحه+صلوات+وعجل فرجهم ان شاءالله ک این دنیا و آخرت دستگیر و شفیع همه مون باشن با ارسال پیامهای معرفی شهدا در ثوابش شریکش باشید که زنده نگه داشتن یاد کمتر از نیست اجرتون با 🌷ـشهدا با تشکر جهت و پذیرای شما بزرگواران هستم 👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/954901 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/joinchat/42401864Caf7eص7e9e7b ❤️❤️ 🌺🌺 😔😔 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
20:20
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک برا همه اهالی رفیق شهیدم✌️💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای ماه رجب جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
کلام شهید آقا جلیل حقوقش را از سپاه نمی‌گرفت پرسیدم آخه چرا ؟! می‌گفت: الان وضع اقتصادی کشور خوب
کلام شهید و سلام بر او که می گفت: «خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است من میدانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم، امیدوارم» • 🕊• جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهید «عیدمحمد سبزی»: خواهرانم! از شما می­‌خواهم حجاب و عفت‌تان را حفظ کنید و با حجاب و پوشش‌­تان به
شهید «رمضان‌علی صادقی»: ای همسر بزرگوارم! از شما می‌خواهم که عفت و حجاب و پوشش خود را مثل گذشته حفظ کنی که ره رستگاری زن در پاکدامنی و عفیف بودن اوست. وصیت شهدا درباره حجاب جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄