#شهـیدانه{🌸🍃}
یــادت باشــد☝️
شهیــد اسـم نیســت،
رســـم است!!!👌
شهیــد عکس نیست ڪـه اگـر از دیوار اتاقت برداشتــی🍃
فراموش بشـــود!!!💔
شهیــد مسیــر است،
زندگیـست،راه است،
مــرام است!☺️
شهید امتحـان پس داده است..👌
شهیــد راهیست بـه سوے خــدا!!!🕊🌹
#شهید_احمد_مشلب
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
|🥀🖤|
@Refighe_shahidam313
❣🍃
🔸بزرگی میگفت : ...
کـوزه به اندازه ای که از آب خالـی شده از هوا پر می شود، دلــی هم که از عشق های دیگر پر است و هزار رنج دارد از عشق خدا سرشار نمی شود ...
#قلب_حرم_خداست
|🥀🖤|
@Refighe_shahidam313
.
#شهیدبہقلبتنگاهمیکند
اگرجایےبرایشگذاشتہباشے
مےآید
میماند
لانہمیکند
تاشهیدتکند...
.
.
#درآرزویشهادت
🥀🥀#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🥀🥀
|🥀🖤|
@Refighe_shahidam313
هدایت شده از نیاز همسران
•﷽•
📢|چالش منتظران ظهور{9⃣2⃣}
•
♥️| #لبیڪ_یا_مهدے_یعنے؟!
"به معناے واقعے براے آقات نوڪرے ڪنے..."
•
🎁|همراه با جوایز ارزنده🎈
•
📡|ڪلیڪ رنجه بفرمایید😍😌👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/3369205784Cfc13e5eb57
#حدیث🍃
امام علی ع|♡
روزهی #ماه_شعبان، وسواس دل و پريشانىهاى جان را از بين مى برد.
•{الخصال،ص۶۱۲}•
|🥀🖤|
@Refighe_shahidam313
#نیمهیپنهانعشق💔
#پارتهفت🍃
نویسنده: #سیینباقری☺
بالاخره قطار تویِ ایستگاه راه آهن شهرمون توقف کرد و من انگار پرنده ای که آزاد شده و از قفس فرار کرده باشه..
بین جمعیت میگشتم که هرچه زودتر علی رو پیدا کنم..
دلم یه آغوش امن میخواست، یکی که یادم ببره دلتنگیامو دور بودنامو..
دیدمش کنار آبسردکن ایستگاه ایستاده بود و گوشیش کنار گوشش بود، همونموقع گوشیم زنگ خورد فهمیدم علیه ، جواب ندادم..
+سلام داداشیم :)
برگشت سمتم و لبای خیلی خندون، دستاشو از هم باز کرد همونطور که در آغوشم گرفت گفت؛
_سلام عزیز داداش! رسیدنت بخیر! دلم یذره شده بود برات!
بغضم گرفت از مهربونیش از دلگرمی که بهم میداد از حس امنیتی که کنارش داشتم!
رفتیم خونه.. برنامه ام با مامان بابا و زن دایی هم همین بود که یک دل سیر موندم تو بغلشون و چیزی که نصیبم شد ارامش محض بود!
دایی و پروانه هنوز نیومده بودن خونه.تا من یه استراحت کوچیک کردم و برگشتم؛ اونا هم اومده بودن و شرایط یه دورهمی خوب فراهم شده بود!
+پس تبریز موندگار شدی دایی جان؟!
با حسرت گفتم؛ اینطور که معلومه!
+غصه نخور بابا حالا که رفتی دیگه چم و خم کار اومده دستت بمونی راحتتری..
_تو که از دل من خبر نداری آقا محسن یه چیزی میگیا..
+خب مامان جان سها تمام تلاششو کرده دیگه میخواستین چیکار کنه! گاهی وقتا نمیشه عزیزدلم!
راست میگفت علی، گاهی نمیشه که نمیشه!
از درس خوندنای شبانه روزیم بگیر تا حرف زدنم با اساتید، نشد که نشد!
کسی چه میدونست چی در انتظار منه، زندگی چهار ساله ی من هم تو اون شهر و اون رشته ی ناخواسته رقم خورده بود و من مطاع بودم..
ترجیح دادم به روزهاے پیش روم فکر کنم روزای قشنگی که باخانوادم قرار بگذرونم و خوشحال باشم
روزایی ڪه آخرین خنده های از ته دلم روداشتم❤️
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 ...*****
#کپی_ممنوع⛔️