هدایت شده از نکته های مفید
تفسیری زیبا از دعای ماه رجب
بسم الله الرحمن الرحیم
در این ماه «یا من ارجوه لکل خیر» یعنی وقتی به ماه رجب می رسی ، شما از لحظه شروع ماه رجب دیگه توقعت از خداوند تبارک و تعالی فقط و فقط خیر است .
«و امن سخطه عند کل شر» و ایمن هم به شما می ده.
چند نکته در اینجا داریم :
1- چه کسانی در این ماه امیدوار باشند؟
2- «و امن سخطه» یعنی چی ؟ یعنی در این ماه خداوند تبارک و تعالی بساط سخط – بساط عصبانی شدن- رو کلاً تعطیل می کند
چه قدر فرصت عجبیست . بعضی وقتها بعضی فرصتهایی که در ماه رجب هست ، من دقت کردم در خیلی از شب های مهم سال هم نیست.
«یا من یعطی الکثیر بالقلیل» . خداوند تبارک و تعالی همیشه این طوریه یعنی شما کاه که می برید ، کوه بجاش می ده . این خدا خدایست که وقتی خیلی کم می بری ، خیلی زیاد عکس العمل نشون می ده. تا جایی که بعضی وقت ها احساس می کنیم که با منه !!
«یا من یعطی من سئله» در این ماه خداوند تبارک و تعالی هر کس که صداش بزنه ، جواب می ده.
«یا من یعطی من لم یسئله » اگه یه وقتی شما توی ماه رجب بدونی ماه رجبه ، بدونی با ماه های دیگه فرق می کنه ، اما یادت بره دعا کنی ، خداوند تبارک و تعالی یه چیزی توی ماه بهت می ده.
«و من لم یعرفه» دامنه رو باز می کنه ؛ حتی کسانی که خدا را نمی شناسند ، در ماه رجب یه بهره ای می برند.
پس سه طبقه شد :
1- «من لم یعرفه» کسانی که خدا را نمی شناسند ، اینها طبقه ای هستند که از رحمت عمومی ماه رجب بهره می بردند.
2- «من لم یسئله» کسانی که از طبقه خصوصی ماه رجب هم بهره می بردند . می دونه ماه رجبه ولی حواسش نبوده و صدا نزده
3- «من سئله» خاص الخاص هستند. کسانی هستند که چون خدا رو در ماه رجب صدا می زنند ، این صدا زدنشون باعث میشه خداوند بهشون خاص نگاه کنه . یکی از برترین صداهاش هم در این شعر اومده :
مــاه رجـــب و مـاه نــزول بــرکـات است پیوسـته ســـرود رجبــییون صـــلــوات است
کلاس دعا کردن تو در ماه رجب نسبت به ماه های دیگه فرق می کنه.
«اعطنی بمسئلتی ایاک»
حالا که خودت در دیزی رو باز گذاشتی و دستور العمل دادی که : . یعنی رسماً خدا ابلاغ داره همه، تشریف بیارند هر چی دوست دارند بخورند !!
حالا چی می خوای بنده من ؟
«جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الاخره» هر چه خوبی توی دنیاست و هرچی خوبی در آخرته در این ماه من از تو می خوام .
شما برید توی کل دعاهای ماه رمضان حتی دعای شب قدر بگردید ، این جمله رو پیدا نمی کنید.
ماه رمضان خیلی خوبه، اما ماه رجب ماه زرنگ هاست. چون زرنگ ها کمتر هستند ، مشتری ماه رجب هم کمتر هست
بعد می یاد دو قبضه می کنه دعا رو . یعنی آخــــــر پُـــررو بازی یه بنده است . که خیلی هم عــــالیه.
«وصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شر الدنیا و شر الاخره» من نبینم مشکلات دنیا و آخرت . « صرف» یعنی روی برگرداندن . من روم برگردونده باشه ، هیچ کدام از مشکلات دنیا و آخرت رو نبینم. چرا؟ «تحننا منه و رحمه» خودت گفتی این ماه ، ماه منت گذاشتن ، نرم گرفتن ، آروم بودن ، چشم پوشی کردن ، گذشتن ، بخشیدن خروار به دینار ، بخشیدن کوه به کاه . به این دلیل این جوری شده.
«فانه غیر منقوص ما اعطیت و زدنی من فضلک یا کریم» برای اینکه از در خانه تو اگر همه چی رو بهم بدی ، سر سوزنی کم نمی شه.
ما بنده ها اگه در خونه کریم ترین کریمان بریم ، اگر فقط یک ریال به ما کمک کنه ؛ یک ریال از اموالش کم می شه . در خونه تو که می یایم ،هیچی کم نمیشه.
برادرا و خواهرا : تو این ماه پُــررو بازی مطلق ، با خیال راحت بیا بشین و بگو :
اومدم غرق در گناهم ، هیچی نیاوردم ، امیدم اینکه اولاً تمام گناهام رو پاک کنی ، ثانیاً همه چی هم بهم بدی .
برید یه دعا پیدا کنید توی ماه رمضان، ماه شعبان ، مفاتیحُ زیر و رو کنید ببینید یه جایی هست این گونه بنده اجازه داشته باشه با خدا صحبت کنه .
لذا خیـــــلی قدر ماه رجب رو بدونید.
😉: استغفار میکنیم برای همه بوسه هایی که بر گونه های عزیزانمان نشاندیم و دستهایی که به گرمی فشردیم و شکری به جای نیاوردیم...
استغفار میکنیم برای همه میوه هایی که بی واهمه چیدیم و غذاهایی که بدون ترس خوردیم و شکری به جای نیاوردیم..
استغفار میکنیم برای همه مهمانی ها و دورهمی هایی که بدون دل نگرانی دور هم جمع شدیم و شکری به جای نیاوردیم..
استغفار میکنیم برای تمام لحظاتی که دکمه های گوشی، آسانسور، عابر بانک و کارت خوان را بدون الکل و دستکش و دستمال فشردیم و شکری به جای نیاوردیم..
استغفار میکنیم برای همه نذری هایی که در ماه محرم با قاشق یکبار مصرف روی جدول کنار خیابان نشستیم و خوردیم و شکری به جای نیاوردیم..
استغفار میکنیم برای تمام روزهای بی واهمه ای که با اتوبوس و مترو به مدرسه ، دانشگاه و محل کار میرفتیم و شکری به جا نیاوردیم..
معبودا...
از لحظه ای که به ما جان بخشیدی تا لحظه ای که جانمان را
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از نکته های مفید
✨ حرم امام رضا (علیهالسلام) که مشرف میشویم، اول میرسیم به «بست»(بست شیخ طوسی، بست حرعاملی، بست طبرسی، بست شیخ بهایی).
ارزش بست زیاد است، چون ورودیِ حرم است. رجب، ماه ورودی است.
رجب، بست است،
شعبان، صحن است،
رمضان المبارک، حرم است،
و شب قدر، ضریح است.
☀️ مرحوم آیتالله حائری شیرازی رحمتاللهعلیه
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
جلسه هفتگی
شب شهادت🏴
حضرت امام هادی علیه السلام 🏴
سخنران: حجة الاسلام والمسلمین
محمد رضا باقری
مداح: کربلایی حامد رستگاری مقدم
زمان: جمعه۱۴دی ماه_ازنمازمغرب و عشاء
رهنان:📍خیابان شهیدچمران_مسجد حضرت رسول اکرم(ص)
*برادران و خواهران*
#هیئت_روضة_الشهدا
#کانون_فرهنگی_شهید_مصطفی_صدرزاده
#پایگاه_بسیج_امام_جواد_علیه_السلام
🆔 @emamjavad18_14
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
او یک مکتب بود
شهید کاظمی حین بازدید از پادگان متوجه میشود یکی از سربازها سرما خورده است...
شهید احمد کاظمی
شادی روحش صلوات🌹
هدایت شده از نکته های مفید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از رئیس کل بانک مرکزی افغانستان 😂
احتمالا وزیر دارایی هم ندارن😂
آقایان فرزین وهمتی تحویل بگیرید
دکترای اقتصاد دارید ولی عقل اقتصادی نچ نچ نچ😂😔
هدایت شده از .
1_841300014.mp3
18.91M
#روضه_امام_هادی_علیه_السلام
#ماه_رجب
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
و مَوضِعَ الرِّسالَة وَ مُختَلَفَ المَلائِکة
بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنا اللهُ مَعالِمَ دینِنا
وَ أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا
بکم اخرجنا الله من الذل
و فرج عنا غمرات الکروب
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند
====================
هدایت شده از .
2_1152921504655005085 (1).mp3
9.19M
#روضه_امام_هادی_علیه_السلام
#ماه_رجب
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنا اللهُ مَعالِمَ دینِنا
وَ أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا
====================
هدایت شده از .
✅ رمان امنیتی #ضاحیه
✍🏻به قلم علیرضا سکاکی
🔻رمانی براساس جزئیات شهادت
سیدحسن نصرالله و نفوذ موساد در
حزب الله
با ما همراه باشید...
👇👇
هدایت شده از .
🔹رمان امنیتی #ضاحیه
قسمت ۱ / «علیهان - باکو»
کولهام را روی دوشم جا به جا میکنم. حدود شش ساعتی میشود که همراه با این کوله در حال پیادهروی هستم. نگاهی به ساعت مچیام میاندازم که نزدیک شدن به غروب را به من گوش زد میکند.
کمر درد اجازهی راه رفتن بیش از این را به من نمیدهد و به ناچار روی یکی از نیمکتهای کنار خیابان مینشینم.
آبی آسمان کم کم به نارنجی متمایل میشود و ترافیک خیابانهای باکو نیز همزمان با فرا رسیدن تاریکی هوا هر لحظه بیشتر از قبل میشود. به سنگ فرش پیادهروها نگاه میاندازم و آدمهایی که در حال رد شدن از کنارم هستند را میپایم. انتظار دیگر به خسته کنندهترین احساسی که میتوانم داشته باشم تبدیل شده و بعد از پنج ساعت تغییرهای مکرر قرار ملاقات دیگر انگیزهای برای ادامه دادن به این موش و گربه بازی ندارم.
سرم را به لبهی نیمکت بند میکنم و چشمهایم را میبندم تا شاید اینگونه کمی از انرژی رفتهام را بازیابم که ناگهان صدای زنگ تلفن عمومی به گوشم میخورد. نگاهی به سمت باجه تلفن میاندازم و بلافاصله از روی نیمکت بلند میشوم و به سمتش میروم. انگشتانم را روی گوشی بند میکنم و منتظر میشوم تا آن کسی که پشت خط است، صحبت کند. همان صدای دیجیتالی و غیر طبیعی که تا به حال با من هم کلام شده میگوید: گوشی و مابقی وسایلت رو بزار توی کولهات و بزارشون روی همون نیمکت و برو داخل موزه کتابهای مینیمال.
نفس کوتاهی میکشم تا به این تعداد تغییر آدرسهای پی در پی اعتراض کنم؛ اما تلفن قطع میشود. با حرص گوشی تلفن را میکوبم و به سمت نیمکت میروم و کولهام را روی آن میگذارم.
سپس نگاهی به دور و اطرافم میاندازم و متوجه یک نمای سنگی و درب زیبایی که در وسط آن قرار گرفته میشوم. ورودی موزه رایگان است، پس نیازی به تهیهی بلیط ندارم و میتوانم به راحتی واردش شوم. داخل مجموعه پر شده از ویترینهای چوبی که با شیشههای ضخیم از محتویات درون آن محافظت میشود. کتابهای مینیمال و کوچکی که سایز برخی از آنها به اندازهی دو بند انگشت است، نظرم را به خودش جلب میکند.
یک خانم راهنما به محض ورودم به داخل موزه به سمتم میآید و با اشتیاقی وصف ناپذیر شروع به توضیح در رابطه با کتابها میکند:
خیلی خوشحالیم که موزه ما رو برای بازدید انتخاب کردید. اینجا میتونید کتاب با هر موضوعی رو توی سایز کوچک پیدا کنید. اون طبقه مخصوص کتابهای دست نویس ما هستند و این یکی هم برای کتابهای مذهبی کنار گذاشتیم، نگاه به اون انجیل کوچک بکنید لطفا...
بیرغبت به سمت طبقهای که اشاره میکند نگاه میکنم و کتاب کوچکی با جلد قرمز چرمی را میبینم که روی آن طرح صلیب کشیده شده است. خانومی که با جدیت و هیجان در حال توضیح دادن انواع کتابهای جمع آوری شده در داخل قفسه است، ناگهان و با حرکتی پیشبینی نشده خودش را به من نزدیک میکند و تکه کاغذی به دستم میدهد. سپس با صدای بلند میگوید:
میتونید از قفسههای اون سمت هم بازدید کنید، اونجا کتابهای علمی و فرهنگی رو به نمایش گذاشتیم. سپس طوری که انگار هیچ اتفاق خاصی نیافته به سمت مرد دیگری میرود که وارد موزه شده و همان دیالوگهایی که چند لحظهی پیش به من گفته بود را برایش تکرار میکند.
بیتوجه به رفتارش به تکه کاغذی که در کف دستم قرار گرفته نگاه میکنم که روی آن به زبان فارسی نوشته شده:
در پشتی موزه، ماشین مشکی رنگ!
چرخ کوتاهی در موزه میزنم و سپس از در پشتی خارج میشوم. فضای بیرون موزه همچنان خاص و چشم نواز است؛ اما من به قدری مضطرب هستم که نمیتوانم چیزی غیر از آن ماشین مشکی رنگ را ببینم. فورا به سمتش میروم و روی صندلی عقب مینشینم.
مردی با موهای کوتاه و زرد رنگ پشت فرمان است. از زیر کاپشن چرمی بهارهاش تیشرت سفید رنگی را به تن کرده و عینک گردی به چشم دارد. یک خانم نیز کنارش نشسته که موهایش را از پشت بسته و با کت و شلوار زنانهای که به تن کرده حالتی رسمی به خود گرفته است.
کمرم را به پشتی صندلی عقب تکیه میدهم: اگه کارتون با وسایلم تموم شده برش گردونید.
زنی که کنار راننده است بیتوجه به حرفی که زدهام با حرکت دست از راننده میخواهد تا حرکت کند. لبهایم را با حرص به هم فشار میدهم و از شیشهی دودی عقب به بیرون نگاه میکنم. به رفت و آمدهای معمولی در خیابان منتهی موزه، به سنگ فرشهای چشم نواز و خانههای سنتی این منطقه، به مردمی که بدون هیچ استرس و اضطرابی آزادانه زندگی میکنند. در میان افکارم غرق هستم که ناگهان صدای زن در گوشم پخش میشود: نمیخوای در مورد اطلاعاتی که درون هارد بود توضیح بدی؟
نفس کوتاهی میکشم و طوری که بخواهم ناراحتیام را از رفتار آنها نشان دهم، خشک و کوتاه میگویم:
همون چیزی که دنبالشید، جدیدترین اطلاعات مرتبط با پیجرهای لبنانی که اخیراً توسط حزب الله خریداری شده.
نویسنده علیرضا سکاکی|@RomanAmniyati
.