eitaa logo
✨رسانه‌ خدا
227 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
17 فایل
سلااام.... هر روز در پرتو آیه های درخشان قرآن، ✨رسانه خدا✨ از تاریکی به نور، همسفر باشیم... ،آرامش گیریم ... ،عشق بورزیم..، بیاندیشیم... و زندگی کنیم..، آنگونه که پسند اوست.. کپی. انتشاربا لینک.بی لینک اجرکم عندالله 🤲💖🌺🍃💖🌺🍃💖🌺 @yar_mehraban_1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا...🕊 درود بر تو، درود کسی که شناخت تو را، به آن مقام که خدا تو را معرفی نمود. ✋گواهی می دهم به ولایت تو! عمل‌ها پذیرفته و کارها پاکیزه و نیکیها دوچندان و بدی‌ها محو شود... ✨یا صاحب الزمان ✨ .... 💛
✨رسانه‌ خدا
🎥جمعیت انبوه شرکت کنندگان در اجتماع "سلام فرمانده" در میدان شهدای مشهد #دوشنبه 26اردیبهشت1401
به نام خدا 📚قصه امشب‌ شاید اگر این داستان را سالها پیش خوانده بودم، مسیر زندگیم خیلی متفاوت از حالا بود.شاید شما هم بعد از خواندن این داستان خوشحال شوید که آن را شنیدید و متاسف شوید که دارید آن را دیر می خوانید. ▫️جوانی است و تمام آرزوهایی که در ذهن دور می‌زند. اما بعضی ها خیلی قشنگ جوانی می کنند، جوانی شان در پیشانی تاریخ می ماند که هیچ،[پیری شان هم.] من علی را نمی ‌شناختم. علی پسر مهزیار اهوازی، که عمری نصرانی بود و ساکن جنوب ایران. نه داستانش را شنیده بودم و نه حتی نامش را. بعدها که داستان شوریدگیش را شنیدم، شیفته اش ‌شدم و در هوای داستان عاشقانه ا‌ش، لحظات نابی را در زندگی چشیدم و می چشم. ✍شروعش فرداشبه.... باهم باشیم. 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉یه قاچ از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص9. 10
✨رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب‌ شاید اگر این داستان را سالها پیش خوانده بودم، مسیر زندگیم خیلی متفاوت از حال
به نام خدا 📚قصه امشب ▫️آن ها همین هفته ها راهی می شدند‌، و او می ماند، تصمیم گرفته بود که بماند. دوستان و بزرگان شهر، اشتیاق داشتند برای این سفر و روزها بود که بین همه حرف رفتن بود و سفری که هر تدارکش لذت بخش بود و او داشت خودش را از این لذت محروم می کرد. ناامید شده بود یا خسته؟ می دانست و نمی دانست. بارها رفته بود و دست خالی برگشته بود. یاد بارها رفتنش و در به در ماندنش، حالش را دگرگون کرد. دیگر نتوانست سر پا بایستد، زانوانش خم شد و تکیه به دیوار نشست. سفر های گذشته اش را مرور کرد، سفر این راه را پیموده بود و با او پیمان بسته بود. ➖شور اول یادش نمی آید که کجا و کی عاشق شد؛ شاید سر کلاس درس عمو و پدرش، شاید در خلوت و درس و دل شبانه اش، شاید در خط به خط کتابش....! هر کس به قصدی راهی سفر شده بود. اما برای علی همه چیز یک بهت بود و یک وضوح. مثلِ همه به همان شهر می رفت، به قصد طواف. إحرام برداشته بود و می دانست که مُحْرِم هم می شود. اما راستش را خودش هم می دانست که به خیال دیگری می رود. کلام امام صادق(ع) اشک می نشاند بر چشمانش : «امام در روزهای حج حاضر می شود، مردم را می بیند، مردم او را نمی بینند، امامی را که از دست داده اند نمی بینند.» زیر لب زمزمه کرد.... ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉قاچ 2از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص11تا 16
✨رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب ▫️آن ها همین هفته ها راهی می شدند‌، و او می ماند، تصمیم گرفته بود که بماند.
به نام خدا 📚 قصه امشب شنیده بود که دیدار یار لذتی در جانت می نشانَد که صد فراق را تاب بیاوری.... تا تنها یک لحظه را درک کنی! حالا بار دوم بود که راهی شده بود و دل کنده بود.... عمو، علی بن مهزیار اهوازی امام رضا ع را دیده بود، امام جوادع را دیده بود، امام هادی ع را دیده بود که پدر اینگونه دوستش داشت. تعریف های عمو و پدر بود که لذت عالم را برایش بی طعم کرده بود و دلش لذت برتر را می خواست. عمو (خاطره ای از دیدارش با امام هادی) تعریف کرد : _ همه ء راه های رسیدن و دیدار امام را بسته بودند. به شهر که رسیدیم دیدم امام در حصر است و شیعیان سخت به امام دسترسی دارند. من دلم در پی ا‌ش بود و نگران سوالاتی که مردم داشتند و جز امام کسی جوابی به آن نداشت. گفتند هرکس سوال دارد در مسیر از امام می پرسد و یا گاهی پیش از آنکه بپرسد امام خود پاسخ می دهند، امر را سپردم به خدا و امامی که خودش آگاه است به حال من فقیر. میان اینهمه اما، امام راهی گشودند برای عمو علی و او را به لطف امامتشان نزد خودشان بردند و عمو بود و امام و محبت و جواب هایی به سوالات عمو، بی آنکه از امام بپرسد. عمو نپرسیده بود و امام پاسخ داده بود. سوالات شیعیان بهانه بود برای آرام کردن دل، که خدا هر که را لایق بداند اذن دیدارش می دهد و عمو لایق بود. این خاطره اشک را نشاند گوشه ی چشمش : _راست است خدایا.... هر که را تو لایق بدانی.... ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉 قاچ 3 از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگرفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص22تا25
✨رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚 قصه امشب شنیده بود که دیدار یار لذتی در جانت می نشانَد که صد فراق را تاب بیاوری....
🌙 به نام خدا 📚قصه امشب سال دومی بود که به خانه ی او راهی بود ولایق نبود و برگشت. باور نکرده بود که به دیدار خانه خدا رفته است و میزان خانه را ملاقات نکرده‌است.... هرچند که دلش خو‌ش بود به این کلام مولایش امیر المؤمنین ع که فرموده بودند : _به خدای علی قسم، که حجت خدا بر آن امت برپاست و در راه های آنان قدم می زند، به خانه ها و کاخ هایشان وارد می‌شود، در شرق و غرب این زمین می گردد، سخن ها را می شنود و بر مردم سلام می کند و می بیند و دیده نمی شود. ا‌شک از چشمان علی سرازیر ‌شد : _شما من را می بینی لذتی دارد عظیم... سخنم را می شنوی حالم را خوب می کند... پس چه مانعی است بین من و ندیدنتان آقا! سخت است برای من، این که مردم را ببینم و تو را نبینم؛ و از تو صدا و نجوایی نشنوم.... 💕اگر چه سال سوم هم چشمش امام را ندید....اما تعریف های دیدار عمو علی با محمد بن علی الجواد، جواد الائمه، .... کودکی که دل از او و عقل از همراهان برد، دل او را در سختی‌های غیبت امام گرم نگه می داشت. ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉 قاچ 4 از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی که 20بااار حج رفت تا امام را ببیند. برگفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص25تا29
✨رسانه‌ خدا
🌙 به نام خدا 📚قصه امشب سال دومی بود که به خانه ی او راهی بود ولایق نبود و برگشت. باور نکرده بود که
. به نام خدا 📚قصه امشب سال چهارم حجش بود. وصف رخ یاری که عمو علی دیده بود و پدرش ابراهیم، او را بیابان گرد کرده بود: یکبار که به دیدن امام هادی رفته بودند از امام پرسیده بودند : _یابن رسول الله! با این اوضاع دشمنان و شما، امام پس از شما کیست؟ به کسی نمی گفتند إلّا آن که او را محرم راز خودشان بدانند. نگاه شیرینشان را به عمو علی دوخته بودند و فرموده بودند : «امامت پس از من بر عهده ی فرزند بزرگ تر من خواهد بود.» عمو علی یکی از سیزده نفری بود که نص امامت امام حسن عسکری ع را از جانب امام هادی به مردم رسانده بود و این یعنی امین امام بود. همین وصف های عمو علی بود که دل می برد و شوق دیدار به دل می انداخت؛ اما در سفر حج بازهم علی امام را ندیده بود. به دنیا که آمد زمان غیبت بود و او خسته نمی شد، روزها به یاد او شب می شد و شب ها به ذکر او خودش را می کشاند تا طلوع. امام باقر فرموده بودند : _به خدا قسم خداوند از زمانی که آدم ع قبض روح کرد، زمین خود را تا کنون رها نکرده است مگر اینکه در روی آن امامی بوده که به وسیله ی او هدایت به سوی خدا انجام میگرفته و او حجت خدا بر بندگانش بوده و پس از این هم زمین بدون امامی که حجت خدا برای اوست باقی نمی‌ماند. با خودش زمزمه کرد : _رها نشده ای علی... تنها نیستی در این دنیای غریب... فقط... ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉قاچ 5 از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگرفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص30تا32
✨رسانه‌ خدا
. به نام خدا 📚قصه امشب سال چهارم حجش بود. وصف رخ یاری که عمو علی دیده بود و پدرش ابراهیم، او را بی
به نام خدا 📚قصه امشب دل شکسته را خدا می خرد. دلش هنوزنشکسته بود، یا شاید دلش پر بود از هرچه غیر او. نمی شود که یک دل باشد و صد دلبر. باید می شد مثل عمو که یک دل داشت و داده بود دست امام و فرمان امام. عموعلی برای یاری مردم دست از مجاهدت بر نمی داشت. تببین می کرد راستی و کجی را؛ بلند و رسا و برای همه. برای بار هفتم رفت و بدون دیدار یار برگشت و امام را ندید. حالا از خود سوال می کرد: _که تو برای امام مثل عمو علی هستی که کار راه بیندازی و بارِ زمین مانده را برداری؟ مثل عمو علی هستی! که مقابل فرقهء اسماعیلیه بایستی و بگویی امام صادق ع فرموده : «...همانا صحیفه های ابراهیم و موسی ع به رسول خدا رسید و او علی ع رابر آنها امین دانست، پس علی حسن را، حسن حسین را، و حسین، علی بن حسین را بر همه امین معرفی کرد، و او محمدبن علی را و پدرم من را و من این فرزندم را، با این که سن او کم است برهمه امین قرار دادم.(ونه اسماعیل پسرم را...) باید اگر می خواست بماند، مثل عموعلی مقابل انحراف های ریز و درشت می ایستاد تا دست ضعفا را هم بگیرد! به خودش نهیب زد : _تو برای امامت چه کردی علی؟ ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @resane_khoda110 🍉 قاچ 6 از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگرفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص38تا40
✨رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب دل شکسته را خدا می خرد. دلش هنوزنشکسته بود، یا شاید دلش پر بود از هرچه غیر ا
به نام خدا 📚قصه امشب.... سفر شانزدهم را راه افتاد شاید برای آن که به همه بگوید که حواستان هست! امام هست و زنده است و شما در پی اش نیستید تا در پی اصلاح جامعه باشید. دل علی و اندیشه اش، اهل مأیوس شدن نبود، که زندگیشان را با اندیشهء امام ساخته بودند و مقبول مردمی بود که سالها مهزیارها را می شناختند. درِ هر خانه ای بسته می ‌شد،اما در خانهء مهزیارها به روی همه باز بود. هرکس یک زمانی خسته می شد ولی، عمو و بابا همیشه پا به کار امام ایستاده بودند، هرکاری کنار بود و کار امام ، اول! اما.... چه سفری شد این سفر برای علی! امام ع را ندید و تنها گریست و وقتی که آمد برای همه از فضائل یار غایب نگران همه گفت و خواست که دل ها کمی او را یاد کنند و دعایش کنند به امر فرج. مردم همه خوب بودند، اما باید ناب بشوند تا مثل علی بن مهزیار نشان خاص و عام بر آنها داده شود. ✍ادامه‌دارد.... باهم باشیم😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉قاچ 7 از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگرفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص61و62 ادامه دارد..
✨رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب.... سفر شانزدهم را راه افتاد شاید برای آن که به همه بگوید که حواستان هست! ا
به نام خدا 📚قصه امشب ▫️سفر نوزدهم بود.... با دلی خسته و بی تاب که انگار جوان تر شده بود پس از اینهمه انتظار ؛ اما جسمش ناتوانی را فریااد می زد. دل تنگی فراتر از طاقتش شده بود. دیگر تنها کلام امام بود که آرامَش می کرد؛ نامهء امام جواد ع به عمویش را بلندبلند برای خودش زمزمه می کرد و اشک حسرت می ریخت. نامه ای که امام به خط زیبای خودشان برای عموعلی نوشته بودند: «ای علی، خداوند تورا پاداش نیکو سازد و تورا در بهشت جای دهد و از رسوایی دنیا و آخرت بازدارد و تو را با ما محشور کند، من تو را آزمودم و در خیرخواهی و اطاعت و خدمت و بزرگداشت ما و انجام واجبات تو را امتحان کردم. پس اگر بگویم هرگز مانند تورا ندیده ام امیدوارم راست گفته باشم. خداوند ورود به جنات فردوس را پاداش تو قرار دهد، مقام تو بر من پوشیده نیست و خدمت تودر گرما وسرما، درشب وروز از ما پنهان نیست. بنابراین از خداوند درخواست می کنم آن گاه که تمام خلایق را در رستاخيز جمع می کند تو را چنان مشمول رحمتش قرار دهد که مورد رشک قرار بگیری... انّه سَمیع الدعاء» زمزمه ء این کلمات به او فهمانده بود که باید شب و روز و گرما و سرما را رها کند و ساعت و ثانیه ها را دریابد و او آیا چنین بود..؟ حج نوزدهم بی دیدار یار تمام شد و علي خودش هم می دانست که عموعلی گامی متفاوت برداشته بود. _ومن علی بن ابراهیم بن مهزیار در برابر امامم چگونه بوده ام و چگونه هستم؟... قصه دلدادگی ادامه داره.... باهم باشیم😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉قاچ8از قصه شیدایی علی بن مهزیار. کتاب سفر بیستم، نرجس شکوریان فرد. ص70
✨رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب ▫️سفر نوزدهم بود.... با دلی خسته و بی تاب که انگار جوان تر شده بود پس از ای
. به نام خدا 📚قصه امشب دل که عاشق شود، بی شک معشوق صدایش زده است. این صدا دل را بی تاب می کند و راهی..... بعد از نوزده بار راهی شدن به ديار یار، حالا باید چه می کرد؟ یکبار با همین حال زار خواب رفته بود. تمام این سالها برای علی بن مهزیار طولانی گذشته بود که در خواب کسی او را مخاطب قرار داد : "ای علی بن ابراهیم، خداوند به تو فرمان داده که امسال نیز حج به جا بیاوری، به حج برو که صاحب الزمان را خواهی دید." بیدار که شد اثری از صاحب صدا نبود، خودش بود و روشنایی خبری که شبش را از تیرگی درآورده بود. بعد از سالها، بعد از صدها ماه و بعد از هزاران شب، روزش رسیده بود... وعده ء دیدارش داده بودند. _دیدار یار غائب دانی چه کیف دارد ؟ _سلام علی آل یس. تو آرزو شده ای عزیز دل! نشست و سجده کرد، الحمدللّه رب العالمین، هزار باره شد و زمین خیس اشک...! حالش حال اشک بود و ندبه.... _متی ترانا و نراک.... ✍ ادامه دارد ..... لطفا با هم باشیم😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉قاچ 9از داستان شیدایی علی بن مهزیار. کتاب سفر بیستم. نرجس شکوریان فرد. ص76تا79
✨رسانه‌ خدا
. به نام خدا 📚قصه امشب علی نگاهی به خیمه انداخت و بغض دوباره در گلویش نشست. از غربت امامی که باید
. به نام خدا 📚قصه امشب به شهر برگشت علی و لذت یادآوری آن دیدار، هم چنان کامش را شیرین می کرد. خاطره آن سفر، یاد امام را در دل های مرده بیدار می کند و می شود شمعی که هر تاریکی به نورش روشن می شود. امام به علی بن مهزیار فرمودند : _هرچندکه روزگار سختی را می گذرانید اما بدانید که آینده متعلق به حقیقت و حق طلبان است. سپس از اتفاقاتی سخن می‌گویند که در زمان ظهور رخ می دهد، اتفاقاتی که منتظران باید تا فرارسیدن آن ها صبر کنند و فریب مدعیان دروغین را نخورند، نشانه‌هایی که امام به علی بن مهزیار گفته اند، فقط یکبار اتفاق می افتد و منتظران با دیدن آن می فهمند که امام ظهور کرده و در چندماه آینده قیام خواهد کرد. مهم ترین این نشانها عبارتند از : ندای آسمانی، خروج یمانی، قتل نفس زکیه و طلوع کف دستی در آسمان. در زمان قیام امام عصر، ندایی آسمانی که همه ء مردم زمین (هرکدام به زبان خود) آن را می شنود، مردم را باخبر می کند که دنیا در حال دگرگون شدن است. این نشانه ها بقدری روشن است که هیچ کس از دیدن آن محروم نخواهدشد.✨ ✍می روم اهواز، کنارکارون، بلندی گنبدی در چشمم می نشیند که به اشتباه همه فکر می کنند این جا قبر علی بن ابراهیمِ مهزیار است. اما این جا مزار وکیل امام جواد و امام هادی ع یعنی علی بن مهزیار است. مزار عموی علی بن ابراهیم بن مهزیار. مزار علی که بیست سال سرگردان دیدار یار بود در تاریخ ثبت نشده است. نه مزار او نه مزار پدرش ابراهیم و... اما وارد بارگاه علی بن مهزیار که می شوی عطر و بوی امام زمان( عج ا..)، اشک به چشمانت می نشاند و هوس دیدار یار را در سر و جانت می نشاند. و لبانی که با بغض زمزمه می کند: السلام علیک یا مولانا، یا صاحب العصر و الزمان؛ سلام برشما هنگامی که نشسته ای؛ سلام بر شما هنگامی که بر می خیزی... @Resan_110_khoda 🍉قاچ آخر، ازداستان شیدایی ودیدار علی بن مهزیار. کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد. ص94تا102