روزنام آمریکایی کریستیان ساینس مانیتور:
بدون شک آیت الله خامنه ای اکنون رهبری بی نظیر برای "محور مقاومت" علیه آمریکا، غرب، اسرائیل و همپیمانانشان در خاورمیانه به شمار میرود که با دیگر رهبران غیر قابل مقایسه است.
@omid_aramesh114
💫 #بشارت 😍
بسیار مهم حتما بخونید 👇
🔖متن سخنان مهدوی و بسیار مهم سيد حسن العماد ، دبیرکل انصار حجه یمن:
🔸آنهایی که از روایات ظهور و برنامه امام زمان اطلاع ندارند نمیفهمند چرا عربستان و اسراییل و انگلیس و امریکا دارند حمله میکنند به یمن. باید برگردیم به کتاب های دینیمان متاسفانه و متاسفانه ، دشمن بیشتر از ما کتاب های دینی ، روایی و مهدوی و علائم و مقدمات ظهور را میخواند.
دشمن کتابهای ما را بررسی کرده و فهمید این امام زمان ظهور نمیکند جز اینکه مقدماتش اماده شود! مقدمه اش چیست؟ پرچم خراسانی ، پرچم یمانی...
🔸شما ایرانیان ، اگر دقت کنید همین هایی که عامل حمله به یمن هستند ، حامی هشت سال جنگ علیه شما بودند ، با همین پول ها و موشک ها و سلاح ها که به ما حمله میکنند به شما حمله کردند ، چرا؟ چون اون روز نمیخواستند ، ایران آزاد بشود ، مستقل بشود ، و پرچم خراسانی ، بایستد ولی شکست خوردند . ایران مستقل شد. امروز نگران استقلال یمن هستند که حلقه یمنی، ظهور را تکمیل نکند!
🔸اینها یمن را نابود میکنند ، چون دشمنی دارند با خود امام زمان عج! با خود ظهور ، با خود دولت عدالت امام زمان دشمنی دارند!
🔸امروز ما یمنی ها چشممان باز شده و بیدار شده ایم ، به برکت جمهوری اسلامی ، به برکت امام خمینی ، به برکت سیدعلی خامنه ای ، و به برکت شهدای قبل و بعد انقلاب شما.
🔸اینها امروز علیه یمن در جنگ هستند ، چون اگر یمن مستقل بشود ، دو بال ظهور تکمیل شده ، ظهور امام زمان محقق میشود.
اینها میدانند و دارند روی این نقشه کار میکنند.
🔸حالا شما برگردید به صحبت های محمد بن سلمان که مدتی پیش در مصاحبه ای گفت ما نمیگذاریم ایران در منطقه گسترش یابد چون ایران به دنبال زمینه سازی ظهور امام زمان است ،دقت کنید علنا دارد میگویند مشکل شان ظهور است، که بعد از آن بود ، که سید حسن نصر الله در سخنرانی پاسخش را اینطور داد که چه تو ، چه بزرگتر از تو ، چه اربابان تو ، نمیتوانند و نخواهند توانست ، جلو ظهور امام زمان را بگیرند.
🔸امروز جنگ با یمن ، جنگ با امام زمان و برنامه امام زمان و زمینه سازان ظهور امام زمان است. اینها میدانند ظهور امام زمان مقدمات دارد و با جلوگیری از مقدمات ظهور ، جلو ظهور را میگیرند. فدای امام زمان بشوم که هنوز ظهور نکرده اینطور از او میترسند ، اگر خود حضرت بیاید چه کار میکنند.
🔸امروز یمن یک امتحان بزرگ است برای منتظرین امام زمان ، چون فقط آنها هستند که از مسئولیت مهم خود اطلاع دارند. چون میداند ، یمن مقدمه ظهور است ، لذا دفاع و کمک به یمن ، یعنی کمک به ظهور امام زمان ، دشمن دارد ۲۴ ساعته کار میکند
🔸امروز در یمن با افکار امام خمینی چه معجزاتی انجام میدهند ، با چه؟
با بعضی از کتاب های امام خمینی ،با بعضی کتاب های سیدعلی خامنه ای ولی اینجا ایران ، خود شخص امام خمینی بود ، خود شخص امام خامنه ای هست ، چه کار کردیم ؟ خدا فردا از شماها میپرسد ، شما ها که میدانستید ، چکار کردید؟
@omid_aramesh114
*📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای*
✨ قسمت👈صد و بیست و چهارم ✨
وقتی نمازم تمام شد و برگشتم،دیدم مادروحید پشت سرم نشسته و به من نگاه میکنه... چشمهاش خیس بود.تا دیدمش شرمنده شدم،سرمو انداختم پایین.با امیدواری گفت:
_وحید برمیگرده دیگه،آره؟
نمیدونستم چی بگم.اومد نزدیک.گفت:
_تو چکار میکنی که شوهرات شهید میشن؟چی بهشون میگی که آرزو میکنن شهید بشن؟
آقاجون با ناراحتی گفت:
_راحله! این چه حرفیه؟!!!
سرم پایین بود.گفتم:
_وحید پسر شماست.شما از بچگی از امام حسین (ع) بهش گفتین.شما یادش دادید مرد باشه. شما از فیض شهادت براش گفتین.شما اینجوری #تربیتش کردین.منم بخاطر تربیت خوبی که داشت،بخاطر چیزهای خوبی که شما بهش یاد دادید عاشقش شدم و باهاش ازدواج کردم.
مادروحید با التماس گفت:
_دعا کن برگرده.تو که نمیخوای دوباره تنها
بشی.
گفتم:
_شما مادر هستین.دعای شما بیشتر اثر داره. هروقت خواستین دعا کنین برای #عاقبت_بخیری وحید دعا کنین..نه برگشتنش. برای منم خیلی دعا کنین. #امتحان_خیلی_سختیه برام.
دیگه نتونستم چیزی بگم.سرمو گذاشتم رو پای مادروحید و فقط گریه میکردم.
از اون روز به بعد کمتر میرفتم پیششون..
روم نمیشد تو چشمهای پدر و مادر وحید نگاه کنم.
یه روز مادروحید اومد خونه ما.گفت:
_دلم برات تنگ شده.از حرفهای اون روزم ناراحت شدی که کمتر میای پیشمون؟
گفتم:
_از شرمندگیمه.روم نمیشه تو چشمهاتون نگاه کنم.
بابغض گفت:
_اونی که شرمنده ست منم.اگه وحید به ازدواج با تو اصرار نمیکرد،الان تو راحت تر زندگی میکردی.من شرمنده م که بخاطر دل پسرم زندگی سختی داری.
بیشتر شرمنده شدم.
پنج ماه از شش ماه گذشته بود....
چند روز بود دلشوره داشتم.همش یاد وحید بودم.هرکاری میکردم حواسم پرت بشه فایده نداشت.تلفن زنگ میزد،قلبم میومد تو دهانم. همش منتظر خبر شهادتش بودم.
با فاطمه سادات از خرید برمیگشتم خونه.آقایی جلوی در صدام کرد.
-خانم روشن؟
-خودم هستم.بفرمایید.
-شما همسر آقای موحد هستید؟
-بله.شما؟
-من از طرف حاجی اومدم.مأمور شدم شما رو جایی ببرم.
یاد حرف وحید افتادم که گفت به حرف هیچکس جز حاجی اعتماد نکن.گفتم:
_الان باید بریم؟
-بله.
-پس اجازه بدید من وسایل مو بذارم خونه.
-ما همینجا منتظر هستیم.
رفتم خونه...
با حاجی تماس گرفتم.دو تا بوق خورد جواب داد:
_بفرمایید.
صدای حاجی رو شناختم.
-سلام،من همسر وحید موحد هستم.
-سلام دخترم،خوبین؟
-بله،خداروشکر.از وحید خبری دارید؟
-دو نفر فرستادم بیان دنبالتون،نیومدن؟
-دو نفر اومدن ولی چون نشناختمشون خواستم اول با شما مشورت کنم.
مشخصات اون آقایون رو از حاجی گرفتم.وقتی مطمئن شدم خودشون هستن...
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
@omid_aramesh114
*📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای*
✨ قسمت👈صد و بیست و پنجم ✨
وقتی مطمئن شدم خودشون هستن..
فاطمه سادات رو پیش مامان گذاشتم وباهاشون رفتم.بعد رفتن خونه آقاجون،بدون اینکه از من آدرس بگیرن.پدرومادروحید هم سوار شدن.حال اونا هم خوب نبود.
مطمئن بودیم میخوان خبر شهادتش رو بهمون بگن.ما رو به بیمارستان بردن...
مامان هرلحظه حالش بدتر میشد.آقاجون سعی میکرد من و مامان رو آروم کنه...
من به ظاهر آروم تر بودم ولی بخاطر بارداریم نگرانیش بیشتر بود.من شش ماهه دوقلو باردار بودم.
وقتی وارد بخش شدیم و سراغ وحید روگرفتیم همه پرستارها یه جوری نگاهمون میکردن مخصوصا به من...
احساس میکردم دیگه قلبم نمیزنه.اتاقی رو نشان دادن.همون موقع پزشک میانسالی اومد.پرستاری بهش گفت:
_خانواده آقای موحد هستن.
دکتر هم نگاهی به ما کرد و بیشتر به من.با تعجب گفت:
_شما همسرشون هستید؟
گفتم:
_بله.
هرلحظه منتظر بودم که کسی بگه شهید شده.
همون پرستار گفت:
_ایشون دکتر بابایی پزشک معالج همسرتون هستن.
نمیتونستم باور کنم وحید زنده ست.
با جون کندن گفتم:
_وحید زنده ست؟!
دکتر و پرستارها از حرفم تعجب کردن.آقاجون و مامان مثل من منتظر حرف دکتر بودن.دکتر بابایی بالبخند گفت:
_بله،زنده ست.
آقاجون گفت:
_حالش چطوره؟
دکتر گفت:
_چرا نمیرید ببیینیدش؟
آقاجون و مامان رفتن سمت اتاق.ولی من ایستاده بودم و منتظر جواب سؤال آقاجون.دکتر گفت:
_یه کمی زخمی شده.
گفتم:
_کجاش؟
-یه تیر به بازوی راستش اصابت کرده.
آقاجون و مامان دو قدمی رو که رفته بودن برگشتن.من منتظر ادامه حرف دکتر بودم. گفت:
_چند تا ترکش خیلی مختصر هم به شکمش اصابت کرده.
من دیگه متعجب گوش میدادم.آقاجون و مامان هم به من نگاه میکردن.
مامان گفت:
_پاهاش؟
دکتر تعجب کرد.گفت:
_شما دیدینش؟
ما هر سه تامون بدون هیچ حرفی منتظر بودیم. دکتر گفت:
_پای چپش از زیر زانو قطع شده.
جونم در اومد.نشستم روی صندلی.روم نمیشد به مامان نگاه کنم...
ولی آقاجون رو دیدم.داشت به من نگاه میکرد. چشمهاش پر اشک بود.مامان رفت سمت اتاق.آقاجون هم باهاش رفت.آقاجون بعد دو قدم که رفت به من گفت:
_بیا دخترم.
پاهام رمق نداشت.انگار تو خلأ بودم.هرچی میرفتم نمیرسیدم.همه چی مثل خواب بود برام. یعنی واقعا وحید زنده ست؟!!
با فاصله پشت سر آقاجون رفتم.وارد اتاق شدم. نسبتا بزرگ بود.چند تا تخت داشت ولی همش خالی بود جز یکی.تختی سمت راست اتاق،نزدیک پنجره.من جلوی در ایستاده بودم. واقعا وحید بود.روی تخت دراز کشیده بود.دست راستش بسته بود.پتو روش بود.چهره ش خیلی تغییر کرده بود.اصلا ریش نداشت.مدل موهاش هم تغییر کرده بود...
داشت با مادرش که سمت راستش ایستاده بود احوالپرسی میکرد.مامان با اشک چشم فقط نگاهش میکرد.
بعد با تعجب ازش پرسید که واقعا دستت زخمی شده؟!!! شکمت تیر خورده؟!!! پات؟!!!
وحید هم بالبخند و مهربانی جوابشو میداد. مامان وقتی از حال پسرش مطمئن شد،گریه کرد.
بعد نوبت آقاجون بود.آقاجون سمت چپ وحید ایستاده بود.تا اون موقع داشت نگاهش میکرد.باهم روبوسی کردن...
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
@omid_aramesh114
آقـاجان……!!
چگونـہازتوگویــم
ڪہجـهاטּمـاننـدتـو
نـدیـدهاسـت...✨
🖤 تا نیایی گره از کار جهان وا نشود😔🍁
#امام_زمان🍁
@omid_aramesh114
🌸 امام سجاد علیه السلام :
سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى های صحراى محشر در امان است :
✅ اوّل آن كه در كارگشائى و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.
✅ دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتى بينديشد كه كارى را كه مى خواهد انجام دهد يا هر سخنى را كه مى خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودى خداوند در آن است يا مورد غضب و خشم او مى باشد.
✅ سوّم قبل از عيب جوئى و بازگوئى عيب ديگران ، سعى كند عيب هاى خود را برطرف نمايد.
📗بحارالا نوار: ج۷۵ ص۱۴۱
@omid_aramesh114
25.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ نامه سردار سلیمانی به دخترش
@omid_aramesh114
🗝 در اولین مسابقه كه مربیگری میكردم، دعا كردم و از خدا خواستم كه برنده باشم، اما نبردیم.
🗝 فهمیدم تیم مقابلم هم خدا دارد.
پس از آن به بعد تلاش كردم.
الكس فرگوسن
@omid_aramesh114