eitaa logo
رسانه‌ و خانواده
3.7هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4هزار ویدیو
78 فایل
موسسه فلق رایانه اصفهان با مدیریت حامد کمال تولید کننده:کتاب،فلش‌کارت ومحصولات رسانه‌ای برگزار کننده دوره‌های تربیت رسانه وهوش‌مصنوعی ارتباط با ادمین @Fatemehz1369 تعرفه تبلیغات @Resanehkhanevadeh_tabligh پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/3603904478
مشاهده در ایتا
دانلود
CQACAgQAAx0CWwayaQACK5Bhu6hjO1JbXj6CKN4EKaPEGH3DuAACCw0AAoBTwVESlcfM39LDjyME.mp3
7.82M
مادر جان! دعا کن برای ما❤️… التماس دعا شبتون فاطمی ˹ @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ✨امام علـی'علیه‌السّلام:🌿 📌همانا بهايى براى جان شما جز بهشت نيست؛ پس به كمتر از آن نفروشيد!🌱💯 - نهج‌البلاغه، حکمت ۴۵۶ - @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷امام علی(علیه السلام): زمانی که ظهور کند، زمین چنان برکات و گنج هایش را خارج می کند که دیگر فقیری یافت نمی شود که به آن صدقه دهند. 📗بحار ج۵۲ ص۳۳۸ @omid_aramesh114
🌸امام صادق عليه السلام: دوست داشتن ما اهل بيت ، گناهان بندگان را مى ريزد ، همان گونه كه باد شديد برگ هاى درختان را مى ريزد . 📗بحار الأنوارج۲۷ ص۷۷ @omid_aramesh114
✅ آثار و برکات دعای چهار حمد 🌸 امیرالمؤمنین علی علیه السلام: هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید: اول عمر طبیعی دوم مال و جمعیت بسیار سوم با ایمان از دنیا رفتن و بی حساب داخل بهشت شدن 🌹 رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله): «هر که صبح کند و چهار نعمت خدا را یاد نکند بیم آن می رود که نعمت خدا از او زائل گردد» 📚منابع: الدعوات، ص۸۱٫/ مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۹۲٫/مصباح کفعمی، ص۱۷۰٫) متن دعای چهار حمد: بسم الله الرحمن الرحیم ۱-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب ۲-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه ۳-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس ۴-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ. معنی دعای چهار حمد : ۱- ستایش خدا را که خود را به من شناساند و مرا کوردل نگذاشت. ۲- ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد. ۳-ستایش خدا را که روزیم را در دست خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد. ۴-ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را پوشاند ومرا در میان مردم رسوا نکرد. @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸دور شدن از گناه جنسی؛ سوره نور ‌ ‌🎙️ حجت‌الاسلام رفیعی @omid_aramesh114
⭕️ خوابی که فقر و بدی و پریشانی می آورد 🔸 اصلاح سبک زندگی با احیای سنت نبی اکرم ص و اهل بیت ع در زندگی، روش قطعی برای دگرگون کردن احوالات بد و ناخوشایند است. 🔸 از حضرت امام سجاد علیه السلام نقل شده است که به ابی حمزه تمالی فرمود: خواب نکن پیش از طلوع آفتاب که من از برای تو دوست نمی دارم، زیرا که حق تعالی روزی بندگان را در این وقت قسمت می نماید، و هرکه در این وقت در خواب است از روزی محروم می شود. 🔸رسول صلی الله علیه وآله وسلم: زمین به سوی خدا ناله و فریاد می کند از سه چیز: از خون حرامی‌که برآن ریخته شود، یا غسلی که از زِنا کند بر روی آن، یا خواب کردن بر آن پیش از طلوع آفتاب. 🔸امام صادق علیه السلام: خواب بامداد شوم است و روزی را منع می کند و رنگ را زرد می کند و رو را قبیح و متغّیر می کند و این خواب شومی است. به درستی که حق تعالی رزق و روزی را مابین طلوع صبح تا طلوع آفتاب قسمت می نماید، پس زینهار که این خواب را نکنید. مرغ بریان و ترنجبین بر بنی اسرائیل در این وقت نازل می شد، هرکه در این وقت در خواب بود بهره او نازل نمی شد. 🔸رسول صلی الله علیه وآله وسلم: هرکه در جای نماز خود بنشیند از طلوع صبح تا طلوع آفتاب، خدا او را مستور گرداند از آتش جهنّم. 🔸در حدیث دیگر فرمود: هرکه در جای نماز خود بنشیند از طلوع صبح تا طلوع آفتاب، مثل ثواب حج کننده خانه کعبه داشته باشد و گناهانش آمرزیده شود. 🔸امام محمّد باقر علیه السلام: خواب اوّل روز سفاهت است و خواب قیلوله نعمت است و خواب بعد از عصر حماقت است و خواب میان نماز شام و خفتن از روزی محروم می گرداند. 📕 برگرفته از کتاب حلیه المتقین علامه مجلسی ( رحمه الله علیه ) @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ قرائت آیات قرآن همراه با تدبر در معانی و مفاهیم آن 📖قرآن به پيامبرصلى الله عليه وآله میفرمايد: ✨«قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي»؛سوره يوسف آيه۱۰۸ « بگو: این راه من است که من و هر کس که پیرو من است با بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم.». ✅ اما تدّبر در قرآن عبارت است از تامل(اندیشه و تفکر) در عواقب يك امر. آيات قرآن، از معارف و دستورهايى سخن می‏گويد؛ از مسئوليت‏‌هاى انسان و نظام پاداش و جزا می‏گويد و عواقب مثبت و منفى رفتارش را متذكر می‏شود. تدبر در آيات قرآن؛ يعنى، توجه به عواقب و لوازم آيات و آثار مترتب بر عمل كردن يا نكردن بر مقتضاى آن با اين تدبر است كه دل و قلب انسان راه می ‏افتد و از بشارت‏‌هاى قرآن بهره می‌گيرد و تهديدهايش در او مؤثر می ‏افتد. 📖 قرآن در اين زمينه می‏فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»؛سوره محمد آيه۲۴ « پس آیا در این قرآن تدبر و اندیشه نمی کنند یا بر دل های آنها قفل های[عناد و قساوت و لجاجت] نهاده شده است؟!» ❕ پس تفكر و تدبر در قرآن، به ايجاد روح بصيرت و روشن بينى و زنده شدن و فعال شدن قدرت درک قلب و جان آدمى است. در روايات نيز ثواب تدبّر در آيات قرآن، از قرائت آن بيشتر معرفى شده است: ⭕️ «لا خير فى قرائة ليس فيها تدبر»؛ خيرى در تلاوت قرآن بدون تفكّر و ارزيابى آن وجود ندارد. (بحارالانوار، ج۹۲ ص۲۱۱) ☑️ اصولاً از مقايسه آيه ۱۲۱ سوره بقره «الذين آتينا هم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤمنون به» و آيه ۲۹ سوره «جن» - كه هدف از نزول قرآن را بهره‏ مندى و تدبر در آن میداند در می یابيم كه «تلاوت راستين» در جريان تدبر در آيات است. در اين باره توجه به چند نكته، لازم است: ۱. الهى بودن قرآن بدون «تدبر در آن» معلوم نخواهد شد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»؛ سوره نساء آيه۸۲ ۲. بدون تدبر در قرآن، نمیتوان از ذخاير بیكران و پر خير و بركت كلام خدا بهره ‏اى جست. ۳. بدون تدبر نمی‏توان از ظلمت شك و ترديد و سرگردانى نفاق، خود را رهانيد و به ايمانى راسخ و استوار، دست يافت. ۴. بدون تدبّر، عمق و مغز آيات را نمی‏توان دريافت و به حقايق شگفت و حيرت آورش پى برد. ۵. تدبّر كننده در قرآن با تمام وجود، در جاى جاى قرآن، حضور خدا را حس می‏كند و دل و جانش را از نور خدا سرشار مینمايد. 🔶 بهتر است برای تدبر در قرآن ، علاوه بر خواندن ترجمه آیات، از قرآن هایی که همراه با شرح آیات منتخب است و به قرآن حکیم معروف است، استفاده نمود. همچنین برای درک کامل تر مفهوم آیات، میتوان به کتب جامع تفسیری مراجعه کرد. 📚منابع: تقى پور، ولی ‏اللَّه، پژوهشى پيرامون تدبر بر قرآن، قم انتشارات اسوه، ۱۳۷۱چاپ اول، ص ۳۱ /سایت پرسمان دانشجویی @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مامیگیـم: " وَالشِمر و جالِس عَلے صَدرڪ " ولی‌بچه‌ها.. بعضی‌وقتا‌یه‌ڪارایی‌میڪنیم؛ همینجوری‌سنگینی‌میڪنه‌ رو‌سینه‌ی‌امام‌زمانِمون!💔 @omid_aramesh114
*📚 رمان زیبای * ✨ قسمت👈 صد و یکم ✨ خنده ای کرد و گفت: _آره.مخصوصا اگه مثل محمد باشه. مثلا اخم کردم: _درمورد داداش من درست صحبت کن. هلش دادم سمت در و گفتم: _برو.مهمونتو تنها گذاشتی اومدی اینجا بدگویی داداش خوب منو میکنی. -آها!! داداش خوب!! قبل از اینکه درو باز کنه گفت: _زهرا مطمئنی؟ دو ماهه...وقتی برگردم دیگه دخترهامون به دنیا اومدن ها -بله آقا،مطمئنم.برو تا من از دستت راحت بشم.هی بشین،نکن،بخور،نرو...یه نفسی میکشم وقتی بری. -باشه.خودت خواستی. رفت تو هال.... من همونجا رو تخت نشستم.غم دلمو گرفت ولی راضی بودم. چادرمو مرتب کردم و رفتم تو هال. حاجی ایستاده بود و میخواست بره. گفتم: _تشریف داشته باشید.شام میل کردید؟ -بله.ممنون دخترم.برم که وحید خوب استراحت کنه.صبح باید بره. وحید خواب بود... کنار تخت ایستاده بودم و نگاهش میکردم.وقتی وحید کنارم باشه سخت ترین مشکلات رو هم میتونم تحمل کنم.وقتی وحید باشه نبودن همه رو میتونم تحمل کنم.وقتی لبخند بزنه اخم برام مهم نیست. داشتم خیره نگاهش میکردم و تو دلم قربون صدقه ش میرفتم. تکان نمیخوردم.حتی سعی میکردم آروم نفس بکشم که بیدارش نکنم. چشمهاش بسته بود ولی لبخند میزد.فکر کردم خواب خوبی داره میبینه.با صدای خواب آلودی گفت: _بگیر بخواب خانم جان. فکر کردم داره تو خواب حرف میزنه. گفت: _زهرا جان،بذار بخوابم.فردا کلی کار دارم. میخواستم یه مشت بهش بزنم دستمو گرفت که نزنم.چشمهاشو باز کرد.گفت: _چرا میزنی؟!! -بیداری؟!! بالبخند گفت: _نخیر خواب بودم.بیدارم کردی. -داشتی میخندیدی! -اینجا ایستادی،اینجوری نگاهم میکنی انتظار داری بیدار نشم؟ -شما که چشمهات بسته بود.از کجا فهمیدی نگاهت میکنم؟ -إ خانم جان.منو دست کم گرفتی؟ من با چشمهای بسته هم میتونم ببینم.بیخود نیست که حاجی با اون درجه و مقام میاد اینجا که منو راضی کنه برم مأموریت. لبخند زدم.گفتم: _جدا خواب بودی با نگاه من بیدار شدی؟!! -آره واقعا.باور کن. بالبخند نگاهم میکرد.گفتم: _وحید خیلی دوست دارم...خیلی خندید و گفت: _اینو که دو دقیقه پیش هم گفتی.یه چیز جدید بگو. -کی گفتم؟!! -با همون نگاهات که بیدارم کردی.با همون مشتت. باهم خندیدیم... صبح داشت میرفت بهم گفت: _به همه بگو خودت مجبورم کردی برم. من مقاومت کردم ولی تو اصرار کردی. یادت نره ها. -چشم.به همه میگم من چه زن خوبی هستم. لبخند زد و گفت: _آره،خیلی خوبی.از همین الان که دارم نگاهت میکنم دلم برات تنگ شده.آه کشید....بیچاره من. داشت گریه م میگرفت.قرآن رو آوردم بالا و گفتم: _برو دیگه.اشک ما رو در آوردی. جدی گفت: _یه وقت گریه نکنی ها.باشه؟ -باشه. ساعت شش بود وحید رفت... ساعت شش و پنج دقیقه مامانم زنگ زد.تعجب کردم.گفت: _سریع آماده شو.الان بابات میاد دنبالت بیای اینجا. -چرا؟ -چون نباید تنها بمونی. -کی گفته تنهام؟ -آقا وحید زنگ زد.گفت به زور فرستادیش مأموریت. گفت نذاریم تنها بمونی. خنده م گرفت... سر صبحی زنگ زده گفته به زور فرستادمش.باخنده گفتم: _چشم..... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو 💎کپی با ذکر صلوات...📿 @omid_aramesh114
*📚 رمان زیبای * ✨ قسمت👈صد و دوم ✨ با خنده گفتم: _چشم الان وسایلمو جمع میکنم. گوشی رو قطع کردم.بلافاصله مامان وحید زنگ زد.گفت: _وحید گفته به زور فرستادیش مأموریت.اگه میخوای دیرتر بری خونه مامانت من الان میام پیشت. اونقدر خنده م گرفته بود که حتی نمیتونستم صحبت کنم.به سختی گفتم: _الان بابام میاد دنبالم.حتما بهتون سر میزنم. تا گوشی رو قطع کردم،محمد زنگ زد.ای بابا.وحید به همه گفته.خوبه سفارش کرد خودم بگم. از خنده نمیتونستم صحبت کنم.ولی اگه جواب نمیدادم نگران میشد.گفتم: _سلام داداش -سلام.چرا دیر جواب دادی؟ نگران شدم. با خنده گفتم: _باور کن نمیخواست بره.به زور فرستادمش. محمد هم از حرفم خندید. به وحید زنگ زدم.با خنده گفت: _چرا اینقدر گوشیت اشغاله.با کی حرف میزدی سر صبحی؟ -با کسانی که شما بسیجشون کردی برای مراقبت از من. -خب خداروشکر.پس خداحافظ. نسبت به مأموریت های دیگه ش بیشتر تماس میگرفت... دلم واقعا براش تنگ شده بود.همه دور و برم بودن ولی هیچکس نمیتونست جای وحید رو برام بگیره.دخترهام فاطمه سادات و زینب سادات خواب بودن. داشتم با عشق بهشون نگاه میکردم و تو دلم بخاطر هدیه هایی که به من و وحید داده، میکردم. مامان اومد تو اتاق.گوشی تلفن رو گرفت سمت من و گفت: _بیا به آقا وحید زنگ بزن.تماس گرفته بود. خودش از اتاق رفت بیرون.شماره وحید گرفتم.سریع جواب داد. -جانم -سلام آقای پدر -سلام عزیز دلم.خوبی؟ -خوبم.مگه میشه وقتی خدا دو تا هدیه ی ناز و خوشگل به آدم میده،آدم خوب نباشه؟ -هدیه هات خوبن؟سالمن؟ -آره خداروشکر. با ذوق گفتم: _وحید دو تاشون شبیه شما هستن. خنده ش گرفت. -نمیدونی چقدر ذوق کردم.از این به بعد وقتی نیستی دو تا کپی برابر اصل دارم. بلند خندید.دلم آروم شد. -وحید..دلم برای خنده هات تنگ شده بود. -هدیه هات مثل من نمیخندن؟ -نه.ولی مثل شما گریه میکنن. دوباره بلند خندید.گفتم: _حتی چشمهاشون هم مشکیه. جدی گفت: _زهرا.یه کم از خودمون بگو.همش از دخترات میگی. -چه زود حسادت ها شروع شد. -چیزی لازم داری بگم برات تهیه کنن؟ -نه عزیزم.اینجا همه چی خوبه.خیالت راحت. -زهرا جان،من حدود دو هفته دیگه میام. خیلی مراقب خودت باش.حواست به خودت باشه ها.فقط به فکر هدیه هات نباش،باشه؟ -چشم قربان -من دیگه باید برم.خداحافظ -خداحافظ -زهرا -جانم -خیلی دوست دارم.خداحافظ بعد قطع کرد... گوشی هنوز تو دستم بود.گفتم: _منم خیلی دوست دارم..خیلی چند روز بود مدام تو فکر وحید بودم. هرکاری میکردم حواسم پرت بشه بازهم یادش میفتادم.دلم شور میزد. تو اتاقم خونه بابا بودم.بابا گفت: _زهرا،وحید میخواد باهات صحبت کنه. گوشی رو گرفت سمت من. -سلام خانومم -سلام وحیدجان.خوبی؟ -خوبم.خداروشکر. صدای پیج کردن دکترها تو بیمارستان اومدگفتم: _کجایی؟ -تهران هستم. -بیمارستانی؟!!! با شوخی گفت: _اون خانومه که گفت. -خوبی؟ -چند بار میپرسی عزیزم.آره.خوبم. -زخمی شدی؟!! با خنده گفت: _یه کم. هیچی نگفتم.گفت: _زهرا جان خوبم.باور کن.فردا میام پیشت.خب؟ هیچی نگفتم.نمیدونم به چی فکر میکردم ولی هر چی بود نمیتونستم جواب بدم. گفت: _زهرا..جواب بده..الو.. -میخوام ببینمت،الان. چند لحظه سکوت کرد.بعد گفت: _باشه.گوشی رو بده بابا. گوشی رو گرفتم سمت بابا.یه چیزایی گفت،بعد قطع کرد.بابا گفت: _آماده شو بریم. سریع آماده شدم.بچه ها رو هم آماده کردم.مامان هم اومد.مامان با بچه ها تو ماشین بودن. دنبال بابا میرفتم تا رسیدیم به اتاقی.بابا داخل رو نگاه کرد و به من گفت: _چند لحظه همینجا باش. خودش رفت داخل اتاق.سرم پایین بود و ذکرمیگفتم.یکی گفت: _سلام دخترم سرمو آوردم بالا.حاجی بود.به دیوار نگاه کردم و گفتم: _سلام.حال شما؟خوبین؟ -ممنونم.قدم نو رسیده هاتون مبارک باشه. -متشکرم.سلامت باشید. -شرمنده دخترم.اگه مجبور نبودم وحید رو نمیفرستادم. -درک میکنم.شما هم وظایفی دارید. چند نفر دیگه پشت سرش اومدن بیرون. بابا اومد و گفت: _بیا تو. به حاجی گفتم: _اجازه میدید. حاجی رفت کنار و گفت: بفرمایید. وحید روی تخت نشسته بود.بدون هیچ حرفی فقط نگاهش میکردم.همه جاشو. پاهاشو، سرشو،دستهاشو.همه جاش سالم بود.بابا هم رفت بیرون.وحید بالبخند گفت: _سلام تازه یادم افتاد سلام نکردم. -سلام عزیزم. ادامه دارد... ✍نویسنده بانو 💎کپی با ذکر صلوات...📿 @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[°•🖤☁️•°] اَنَّ اللهَ لَیْسَ بظَلٰاّمٍ لِلْعَبیدِ؛ هـرگز خداونـد،بہ بندگان خـود ستم نمی‌ڪند🌿• ✨ شبتون فاطمی @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیطان‌😈 👈همیشه‌از‌در‌ِ‌خیرخواهی‌وارد‌میشه. . !🚶🏿‍♂ 🌺 ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب و فیلم خوب ببینید! فیلم و کتاب‌های زرد می‌تونه سلیقه و خواسته‌های شما از زندگی رو خراب کنه! ˹ @omid_aramesh114
🌷امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام: نيكوترين برطرف كننده اندوه، تكيه بر تقدير[الهى] است. 📗غررالحكم حدیث ۹۹‌۲۱ @omid_aramesh114
✨ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ از ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﺧﺪﺍﯾﺎ ... ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ... ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ... ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ... ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ... ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ... ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ... ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ... ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ... ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ... ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ؛ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ. @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا