فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با توجه به بی احترامی طاقچه به شعونات اسلامی این شرکت را تحریم کرده و دیگر هیچ خرید و همکاری با او نخواهیم داشت
#نشر_حداکثری
🔷 وزارت اطلاعات: هتک حرمت قرآن برای انحراف اذهان از جنایت جنین بود
بیانیهٔ وزارت اطلاعات:
🔸سلوان مومیکا فرد هتاک به قرآن در سوئد، در سال ۲۰۱۴ میکوشد حزبی بهنام «اتحادیهٔ دمکراتیک سریانی» در عراق تأسیس نماید و ادعا میکند که او نمایندهٔ اصلی و صدای مسیحیان شمال غرب عراق است.
🔸بعد از اینکه حزبش قوت نمیگیرد به فکر مهاجرت به اروپا میکند اما موفق نمیشود. بعد از آن سعی بر ارتباطگیری با رژیم صهیونیستی میکند. سال ۲۰۱۹ او رسما به خدمت گرفته میشود و برایش رابط اطلاعاتی تعیین میشود. مأموریت جاسوسی از مقرها و رهبران گروههای مقاومت عراق از جمله مأموریتهای او بوده است.
🔸مومیکا پس از خدمات فراوانش به دستگاه جاسوسی صهیونیستها، درخواست انتقال به یک کشور اروپایی را ارائه میدهد. او تابعیت سوئد یعنی حیاطخلوت سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی را بهدست میآورد.
🔸همزمانی هتک حرمت قرآن توسط مومیکا در سوئد با جنایت صهیونیستها علیه ساحلِ غربی و جنین برای انحراف توجه افکار عمومی مسلمانان از آن جنایت بود.
🤲 ان شاءالله خداوند هرچه سریعتر سلوان مومیکا را مجازات می کند و به درک
می فر ستد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🔺حب حسین(علیه السلام) مرز نمیشناسه
سینهزنی مُحرم در میان نسل جدید آفریقا رو #ببینین
#قرن_اسلام
#عصر_حسین
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا دُعا کنیم امام غائبو
بانی روضهی ام المُصائبو
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#باشهـــداوسیّدالشُّهداتــاظهــــور
#سخن_بزرگان
در هیأتی که دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد، شمر هم سینه میزند!
به نقل از امامموسیصدر رحمةاللهعلیه
#محرم
شغل درستی نداشتم.
به پیشنهاد همسرم تصمیم گرفتم طلاهای خودش و بچه ها رو بفروشم ، تا یک شغل اساسی دست و پا کنیم. صبح روزبعد طلاها رو از خانومم گرفتم و به شهر رفتم تا تصمیم خودمو عملی کنم.
نزدیک طلافروشی که رسیدم شهیدمحمدعلی برزگر رو دیدم .
مثل همیشه با لبخند ، در سلام احوالپرسی پیشقدم شد و من هم کل ماجرا رو براش توضیح دادم و چون کم سواد بودم از او خواستم با من همراهی کنه تا برای حساب و کتاب کمک حالم بشه.
اونم بی دریغ قبول کرد و با هم رفتیم طلافروشی که اون میشناخت.
طلاها رو ریختیم توی ترازو.
وزن و مبلغ تعیین شد و همینکه میخواست طلافروش پولمو بده ،
آقامحمدگفت:دست نگهدارید....
اگه هر دوی شما راضی باشین من اون گوشواره رو خریدارم....
فک کردم برای مادرش میخواد برداره ... یا شاید پس انداز کنه برای همسر آیندش...
گفتم...کی بهتر از شما...هر چی میخوای بردار....
محمدآقا دست برد و اون گوشواره رو ، از ترازو برداشت و حتی بیشتر از مبلغ واقعیش خرید.
هر دو با خوشحالی از مغازه اومدیم بیرون.
میخواستم ازش خداحافظی کنم که آقامحمد مچ دستمو گرفت و دو خوشه انگور طلا «گوشواره» رو کف دستم گذاشت و گفت:
یادت باشه...هر کاری میکنی ، بکن...
اما گوشواره از گوش بچت در نیار.... خیریت نداره...یه بارکشیدن ، بَسِ مونه 😭😭😭.... گیج شده بودم...
نمی فهمیدم آقامحمد از چی حرف میزنه؟؟؟!!!
پرسیدم:مگه اون گوشواره رو نخریدین؟
گفت:نه...این یک هدیه کوچیک از طرف من به دخترته...فقط قول بده از طرف خودت بدی...و تا عمرم به دنیاست ماجرای امروز رو واسه کسی تعریف نکنی...
از خجالت آب شدم.....
عصر با چندین رأس دام ؛ دو خوشه انگور طلا «گوشواره» ؛ یک جعبه شیرینی ؛ به خونه برگشتم.
شب وقتی خانومم گوشواره زهرا رو تو گوشش میکرد...آهی کشید و گفت:
دیشب اگه بدونی چقدر التماس میکرد در نیارم🥺... با وعده و وعید راضیش کردم...
بغض راه گلومو می فشرد...
محمدآقا حال بچه مو بهتر از من درک میکرد....😔
اون شب بچه م از خوشحالی خواب به چشش نمیرفت...
اون نمیدونست مردونگی رو یکی دیگه در حقمون تموم کرده....
راوی: هم محلی شهیدبرزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمد حسین پویانفر تو مصاحبه گفت من انقلاب اسلامی رو دوستدارم و خط قرمزم آقاس، دمشگرم صحنه رو برا خیلی روشن کرد
نقد به محتوای برنامه #مهلا با قضاوت در مورد عقاید یه نفر دوتا چیز سوا هستن
این از پویایی جامعه ما هست که نسبت به مسائل مخصوصا موضوعات دینی واکنش نشون میده
علی فرحزادی
💢عزاداری به سبک عشایر آذربایجان
▫️عشایر ایل قرهداغِ آذربایجان که این روزها در فصل ییلاق قرار دارند با سیاهپوشکردنِ چادرهای عشایری روزها مراسم عزاداری محرم را برگزار میکنند. نذریهای این عشایر مثل عزاداریشان خاص است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی متفاوت از زیارت عاشورا با تشریح یک قلب در برنامه مهلا توسط عباس موزون
┄┅┅❅🏴🏴🏴❅┅┅┄
🔴 ناگفتههایی از شهادت طلبه بسیجی آرمان علیوردی
🔹 روز گذشته یکی از دوستان شهید آرمان علیوردی ناگفتههایی از شهادت وی را بیان کرد؛ ناگفتههایی دردناک که نشان از اوج مظلومیت این شهید دارد. در ادامه این روایت آمده است.
🔹 روایت ماجرا از زبان دوست شهید علیوردی:
حالا که داریم به روز عاشورا نزدیک میشویم یک سری از ناگفتههای شهادت آرمان را بهتان میگویم. آرمان را دو مرتبه و دو گروه مختلف زدند. اولین گروهی که آرمان را گیر آوردن تا سرحد مرگ با هرچی که دستشان آمد آرمان را زدند. همان فیلمهایی که از شهادت آرمان منتشر شد یک بخش زیادی مربوط میشود به گروه اول. اما آخرش یک دختر که او هم داشت آرمان را میزد رو به جمعیت میگوید که بس است دیگر کشتینش! بسشه...آنها هم آرمان را رها میکنند.
🔹 آرمان از جایش بلند میشود و خونین سمت خیابون اصلی میرود. صدای بسیجیها را میشنود که داشتند حیدر حیدر میگفتند. میرود سمت صدا، اما وقتی میپیچد داخل کوچه میبیند که سر کوچه یک گروهی دختر و پسر ایستادند و دارند شعار مینویسند. آنها تا وضعیت آرمان را میبینند میفهمند بسیجی بوده و کتکش زدند. میروند سمت آرمان. آرمان که دیگر رمقی برایش نمانده خیلی راحت میافتد دست این جماعت. اینها شروع میکنند به قصد کشت آرمان را زدن. گویا چندتاشون حالت عادی هم نداشتند و مواد مصرف کرده بودند.
🔹 یک دختر بینشان که اسپری دستش بوده با همان میکوبد به صورت آرمان. یکیشان یک میلگرد داشته که نوکش را تیز کرده بوده و به عنوان سلاح از آن استفاده میکرده. با همان میلگرد میکوبد روی جمجمه سر آرمان. وقتی آرمان را رساندن بیمارستان جمجمهاش شکسته بود. اما یکی دیگهشان که واقعاً امیدوارم قیافش را یک روز ببینم میشیند جلوی آرمان و به بقیه میگوید دست نگهدارین. رو به آرمان میکند و همزمان که داشته فیلم میگرفته به آرمان میگوید به امام اولت فحش بده ببينم سریع...به علی فحش بده...به حسین فحش بده، به خامنهای فحش بده... آرمان چیزی نمیگوید.
🔹 با ناخونگیر پوست بدنشو آروم آروم میکند و از او میخواهد فحشاشو تکرار کند. اما آرمان هیچی نمیگوید. انقدر آرمان را میزنند تا بیهوش میشود. وقتی آرمان بیهوش میشود شروع میکنند به رقصیدن و لگد زدن به بدن شهید و از اینکارشان فیلم هم میگیرند.
🔹 وقتی میروند یک کارگر افغانستانی که گویا نگهبان یکی از ساختمانهای اطراف بوده میآید و زیر سر آرمان بالش میگزارد و روی بدنش پتو میاندازد اما زنگ نمیزند به آمبولانس. البته اگر زنگ هم میزد فرقی نمیکرد توی آن شلوغی آمبولانس به آرمان نمیرسید.
🔹 وقتی رساندنش بیمارستان، هوشیاری آرمان سه بوده. یکی از رفقا میگفت وقتی رسیدم بیمارستان دستایش را به تخت بسته بودن، شاید برای اینکه اگر به هوش آمد تشنج نکند و همه صورتش ورم کرده بود. نصف روز توی حالت کما میماند و آخر به شهادت میرسد.
🔹 تمام این وقایع توسط خود قاتلها فیلمبرداری شده ولی وقتی از بازپرس پرونده پرسیدیم چرا این فیلمها را قطره چکانی منتشر کردید و فیلمهای اصلی را منتشر نمیکنید گفت که من توی عمر کاری خودم همچین جنایتی تو ایران ندیده بودم. برای مراعات حال خانواده و شایدم متشنج نشدن بيشتر فضا فیلمهای اصلی هنوز هم منتشر نشده. البته شاید بعد دادگاه آرمان منتشر بشوند.