به قول شھید احمدمشلب
اگرنگاھبه نامحرمراڪنترلڪنید
نگاھخداروزیتونمیشود .😍
#شهیداحمدمشلب
#روزتون_شهدایی
#روایت_عشق
⊱┈──╌♥️╌──┈⊰
@Revayateeshg
مادرِ آرمان تو معراج میگفت:
آرمان یادته همیشه مداحی
غریب گیر آوردنت رو گوش میکردی؟
دیدی آخرش غریب گیر آوردنت مامان...💔
#شهیدآرمانعلیوردی
#روایت_عشق
-----•••🕊•••-----
@Revayateeshg
#روایت_عشق
#خاطرات_شهدا
#شهید_سید_مجتبی_حسینی
سید آدم بسیار شوخ طبعی بود تو سراج یه آچار فرانسه داشتیم کارای برق رو انجام میداد یه هفته ای بود علافش بودم بیاد دیش اتاق رو درست کنه بتونیم کانالهای ایران رو بگیریم نیومد که نیومد سید هم دلش به حال پای افلیج من که رو تخت افتاده بودم سوخت و رفت رو پشت بوم یه ساعت دیش رو اینور اونور میکرد خبری از تصویر نبود اخر که جناب مهندس برق تشریف اورد فهمیدیم رو دیش ال ان بی نداشته.
سید هم واسه این که کم نیاره گفت سیمش باید به خدا وصل باشه پس ما سید ها چه کاره ایم ال ان بی سوسول بازیه کانالهای ایران رو نمیگیره ...🌷
@Revayateeshg
#روایت_عشق
#زندگینامهشهدا
#شهید_علی_قاریان_پور
در ۱۴ مرداد سال ۱۳۴۳ در شهرستان قزوین به دنیا آمد .
و تا دوم راهنمایی در قزوین تحصیل کرد و سپس در کارخانه ای مشغول به کار شد،
وی از سوی بسیج در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و در دهم اسفند ماه سال ۱۳۶۵ و در سن ۲۲ سالگی بر اثر اصابت ترکش در عملیات کربلای پنج در شلمچه به شهادت رسید.
در وصیت نام این شهید آمده است:
«مجالس من به اسم شهدای گمنام باشد .
و چون همه ما از خاک هستیم و به خاک هم برمی گردیم و روی سنگ قبرم هم نوشته شود .
مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال و برای شناختن من فقط از عکس استفاده شود .
و نه از اسم، از شما التماس دعا داشته و آرزو دارم در آخرین لحظه زندگی لب تشنه از دنیا بروم.»
┈┄┅═✾🌸✾═┅┄┈
@Revayateeshg
#شهیدمهدیعسگری
#عاشقـانه_هـای_شهـدا
#روایت_عشق
مسجد ڪه میرفتم، چند بارے دیدمش ... خیلے ازش خوشم مے اومد چون مرد بودن را در اون مے دیدم ...
برای رسیدن بهش چله گرفتم .
ساده زیست بود، طوریڪه خرید عروسے اش فقط یه حلقه 4500 تومنے بود ...
مهرےه ام 14 سڪه و یه سفر حج بود ڪه یه سال بعد ازدواجمون داد؛
-ميگفت مهریه از نون شب واجب تره و باید داد.
هےچ وقت بهم نمے گفت عاشقتم... میگفت خیلی دوستت دارم
میگفت اگه عاشقت باشم به زمین مے چسبم ....
من از سه سال قبل آماده شهادتش بودم، چون مے دیدم ڪه برایش ماندن چقدر سخت است ...
برای شهادتش چله گرفتم چون خیلے دوستش داشتم و میخواستم به آنچه ڪه دوست دارد برسد و دوست نداشتم اذیت شود
همسر شهید براے رسیدن و ازدواج با مهدے عسگرے چله میگیرد
و ده سال بعد براے رسیدن مهدے به
خـــدا چله مےگیرد .
⊱┈──╌♥️╌──┈⊰
@Revayateeshg
ای جانباز ....
زخم هـای تنت
ستارہ دنباله داری است
که یادآور نادیده های آسمان کربلاست
#عباسهایروحالله🌹
#روایت_عشق 🌱
@Revayateeshg
بعضی ها در این خاک ، جان خود را در کف اخلاص نهادند ،
جگر گوشه هایشان را دادند تا ایران ما عزیز وسربلند و آزاد بماند ....
تا همیشه مدیون شهداییم....🧡
#شهیدانه
#روایت_عشق
┈┄┅═✾🌸✾═┅┄┈
@Revayateeshg
یڪۍاز همࢪزمان حـٰاج قاسم میگفت:
-گفتم حاجۍ دستتون ࢪو بندازید دوࢪ گࢪدن من باهم عڪس بگیࢪیم…
حـٰاجۍگفت؛من دستمو بندازم دوࢪ گࢪدنت خطࢪیہ ها!
گفتم چࢪا حـٰاجۍ؟
گفت آخہ من دستمو دوࢪ گࢪدن هࢪڪۍانداختم شھید شد؛جزخودم
و یڪ دنیا حࢪف…
#حاج_قاسم
#روایت_عشق
⊱┈──╌🌸╌──┈⊰
@Revayateeshg
از آشنایی با تو دانستم
در مسیر دلدادگی
باید عبد باشی تا امیر شوی
تو دنبال رضایت او باش
او دنیا و خَلقش را عاشقت میکند
خالص باش، عزیزت میکند
#شهید_ابراهیم_هادی
#روایت_عشق
#شهیدانه
-----•••🕊•••-----
@Revayateeshg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما عشق تورا قاب کردهایم
و گذاشتهایم
در گوشه ای از قلبمان💗
#حاج_قاسم🌱
#روایت_عشق🧡
#شبتون_شهدایی✨
@Revayateeshg