eitaa logo
روایت عشق🖤
977 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
159 فایل
﷽ 🔸تبادلツ👇🏻 تبادل باهر تعداد عضوی انجام میشه مهم محتواست😊 ❤️ @Azii0_0zii شما مهمان شهدا هستید😍😊 🌺کپی به شرط صلوات برای ظهور اقا و دعا برای شهادت خادمین کانال😊🌹 🌺لفت به شرط صلوات برای سلامتی آقا eitaa.com @Revayateeshg
مشاهده در ایتا
دانلود
روز عروسیش خیلی خسته شده بود😓 مدام درگیر کارها بود و رفت و آمد. شوخی میکرد و به هرکسی که میرسید میگفت: زن نگیری😄 ببین به چه روزی افتادم ، زن نگیری. حتی به ما خواهرها هم میرسید میگفت: آبجی زن نگیری...😅 محمد تقی سالخورده🌹 @Revayateeshg
🔸تو اتاق نشسته بودیم که جستی زد و گفت: آقا بیاید میخوام یه کار باحال کنم. و رفت سمت اتاقش. چند لحظه بعد با نخ و سوزن اومد و گفت: بیاید میخوام کنم. میخوام بهتون بگم در آینده بچه تون چی میشه😟 حتی میتونم بگم بچه های پدر و مادراتون به ترتیب چه داشتن. 🔹سوزن رو نخ کرد و داوطلب اول رو نشوند و سوزن رو از نخ آویزون کرد و عمود گرفت روی نبض〰 دستش. چرخ میزد و محمود میگفت که بچه اول پدر و مادرت پسرِ، دومی هم پسرِ، سومی دخترِ!!!! 🔸درست حدس زده بود✔️ بعد رو صدا زد و گفت دستتو بده ببینم بچه چی میاری😉 سوزن رو آویزون بالای نبض دست مرتضی ثابت کرد و بعد از چند ثانیه سوزن شروع کرد به حرکت کردن. خنده ای کرد😄 و گفت پاشو مرتضی که بچه اولت !!! 🔹صدای خنده مون بلند شد. محمود پرسید مرتضی اسمش رو چی میذاری⁉️ مرتضی یه کم فکر کرد و جواب داد . این ماجرا ادامه داشت تا محمود گفت بذار برای خودمم امتحان کنم. سوزن رو آویزون کرد و اونم شروع کرد به چرخیدن. 🔸چشمای محمود برقی زد😍 و با خوشحالی گفت بیااااع برای منم دخترِ. پرسیدیم اسمش رو چی میذاری؟ بی معطلی گفت: ... 🌹🍃🌹🍃 @Revayateeshg
⚘﷽⚘ 📌 🔸انگشترهایی که براخودش تهیه می‌کرد معمولا با رکاب‌های خوبی بود، اما یکی دوماه بیشتر در انگشتش نمیدیدی، هر کدام از دوستانش که خوشش می‌آمد به او می‌بخشید. 🔹در مورد لباس‌هایش هم همینطور بود، لباسی که امانت میداد، محال بود پس بگیرد، برای عروسی دوستانش که می‌رفت محال بودکه دست خالی برود، مقید بود که حتما هدیه‌ای تهیه کند و دوستان دیگرش را هم مجاب می‌کرد که با هم یا یک سکه طلا بخرند یا پاکت پولی را هدیه بدهند، می‌گفت اول زندگیشان هست باید کمکشان کنیم... 📎(به روایت مادربزرگوار شهید) 🌷 @Revayateeshg
روحیه خوب و پرنشاطی داشت👌یکبار دیدم در حرم (س) برای زائرین چایی میریزد رفتم کنارش هم صحبت شدیم گفت:فلانی، من تا برنمیگردم☝️ شادی روح شهدا صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم _حامد_جوانی ⊰᯽⊱┈──╌♥️╌──┈⊰᯽⊱ @Revayateeshg
🍃🌺🍃🌺🍃 ❣مهریه مون انتخاب حسن بود... هفت سفر عشق مکه و کربلا وسوریه و... که تموم سفرها رو دوتایی با هم رفتیم. ❣خیلی به ظاهرش اهمیت می داد. میگفت: مسلمون باید ظاهرش هم بوی مسلمونی بده... خیلی هم بود. ❣خیلی به عطر وادکلن و این چیزا اهمیت می داد. رو بچه ها هم خیلی تاکید داشت و میگفت باید مرتب باشن. ❣هیچ وقت صدای بلندش را نشنیدم، نماز شبش، زیارت عاشورا و نماز اول وقتش هیچ وقت ترک نشد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @Revayateeshg
🔹وقتي زمزمه جنگ به گوش مي‌رسيد چه جنگ با طالبان، چه جنگ با روسيه و چه جنگ با ، اين بيت شعر از حافظ را زمزمه مي‌كرد: حافظ ملول نباش كه الله اكبر است/ دشمن اگر قوي نگهدار است ☝️ پدر مي‌گفت جنگ سوريه هر چقدر هم طول بكشد بالاخره هر طرف كه خدا باشد حق است و ان‌شاءالله.👌 🔸قبل از آخرين اعزام و شهادتش هم خواب ديده بود در ميدانگاهي كه اطرافش را كوه و تپه فرا گرفته است 11 نفر به دست هستند و كسي به پدر شمشيري مي‌دهد و پدر مي‌شود نفر دوازدهم آن ميدان رزم.✅ در آن ميدان هم به مي‌رسد.😔 صبح كه پدر خواب را براي تعريف كرد، از ايشان خواست تا خودش را آماده شهادت و پذيرايي از مهمان‌ها كند. گفت من بايد بروم و به آنچه مي‌خواهم برسم.🌹 🔸شهيد محمد اسحاق نادري با سفيدي که داشت عجيب ياد حبيب بن مظاهر را در دل‌ها زنده مي‌كرد. اين رزمنده كه در سال‌هاي جنگ و خون افغانستان مردانه ايستاد و امام خميني بود از جواني در جبهه مقاومت اسلامي حضور داشت💔 حبیب بن مظاهر فاطمیون 🌹 🌹🍃🌹🍃 @Revayateeshg
🕊 هنــوز پشت خاکــریز ها منتظــر لبیــک انـد ، شــو رفیـق مـن ، شهـــدا ...❤️ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @Revayateeshg
✨نگاه کن خوب کن با تمام ِقوایت نگاه کن ⁉️ می بینی چقدر است❓ ولی ثابت کرده اینجا کوفه نیست که تنها بماند❗️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @Revayateeshg
وصیت‌ نوشت‌ شهید‌ بی‌سر بر سنگ‌ مزارش : حسین‌ گونه‌ زندگی‌ ڪنید که تمام عاقبت بخیری‌ها در همین‌ راه‌ است ... @Revayateeshg
🔸| 📄| نوید صفرے: 🔺آه ڪہ تمام این است ڪہ چقدر دیر فهمیدم زیارت 🏴 چیست و حیف ڪہ فقط روزے یڪ مرتبہ بیشتر نشد....❌ 🌷 🌷 🌷 @Revayateeshg