✍شهید چمران:
حتے اگه خسته اۍ یا حوصله ندارۍ؛
نمازهایت را عاشقانہ بخوان...!
تــڪرار هیچ چیز جز نماز در
این دنیا قشــنگ نیست.🍃✨
#نمـاز
@Revayateeshg
╰─🕊──🌷──🕊─╯
.
#تلنگـــــــر
این وَعــدہ خداسـت
ڪہ حق النــــاس را نمے بخشد!
#خـــــون شهدا حـقُّ الناس اسـت🌱
.
←نمے دانم بـا این حقُّ النـــــاس
بزرگے ڪہ بہ گَردن ماســــت،
چہ خواهـیم ڪَـرد؟😔🍂
#شهدایی
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
⊰🌺⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌸⊱
@Revayateeshg
⊰🌸⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌺⊱
•|خـدایآ
تــ❤️ــو قدرِ مُطلـقِ مني
با تـو همیشـه احوالِ مـن مثبـت است💛✨🍃|•
@Revayateeshg✿
*#عـاشقـانـہ_شـهــدا❤️
وقتی از ڪار بـرمی گشت، بـا وجـود
#خستگی ڪار،درخـونـہ یک ثانیـه هـم
#بیڪار نمینشست.👌🙂
برای #راحتی من خیلی زحمت میکشید واگر میدید از انـجـام ڪاری #خستـہ شـدم انجام اون ڪار رو بـہ #عهــده خـودش میدونست...☺️
هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای
خونه خسـتـه بشـم می گفتم حسـابے ڪد آقایی هسـتی بــراے خودت...😄
می گفت حضرت محمـد(ص) بــه حضرت علی(ع)فرموده:
مردى كه بـه زن خود در خانه #کمک
كند،خدا ثواب یک سال عبادتی را که
روزها #روزه باشد و شبها به قیام و
#نمــاز ایستاده بـاشـد بـه او میدهـد.🌱
🌹 #شهیدمحمدکاظم_توفیقی*
@Revayateeshg
╰─🕊──🌷──🕊─╯
♥️{بیابرگردیڪبغلباباۍمنباش (:
#پــدر🍃
#مــدافع_حــ❤ـــرم
#شهید_سعید_انصاری
شادی روحش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
⊰🌺⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌸⊱
@Revayateeshg
⊰🌸⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌺⊱
ڳوش ڪن🙃
خـــدا داره صداٺ میزنہ☺️😍
#اذاݩ مـے گویند📿🕌
بلند شو مؤمݩ😇
اصلا زشتھ بچھ مسلمۅݩ مۅقع نماز تۅ فضاے مجازے باشھ!!
❤️حی علی الصلاة
#بسم_اللّٰه
#اول_نماز_بعدا_افطار
╭─┅──🌿🦋🌿──┅─╮
@Revayateeshg
╰─┅──🌿🦋🌿──┅─╯
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار
📚داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ چهل و چهارم
شماره خونه لیلا اینا رو گرفتم شوهرش
برداشت و گفت بله بفرمایید
-سلام آقامهدی خوب هستید؟ لیلاجان هست ؟
مهدی:بله یه لحظه گوشی دستتون
لیلا: الو سلام حنانه جان خوبی؟
-سلام لیلا گلی من مدارکمو گرفتم
لیلا:إه خب میام دنبالت بریم ثبت نام
-لیلا😒😒 الان ساعت ۱۰-۱۱است
تا برسی میشه ۲-۳دیگه تایم نیست
لیلا:ای بترکی
که بچه مایه داری اون کله شهر میشینی
-خخخخ
فردا بیا بریم
لیلا: خوبه گفتیا وگرنه یادم نبود😁😒
فرداش منو لیلا رفتیم حوزه ثبت نام
بعدشم رفتیم پایگاه ثبت نام دیدار از جانبازان
کلاسای حوزه شروع شده بود
😐😐😐درس حوزه خیلی سخت بود
روزا از پس هم میگذشت
ما دوروز دیگه باید بریم آسایشگاه دیدار جانبازان
شک دارم برم یانه
گوشیمو برداشتم شماره زینب گرفتم
-سلام زینبی خوبی؟
زینب:مرسی تو خوبی حنان جان
-مرسی
زینب میگم میشه من نیام دیدار
زینب:چرااااا
-حس میکنم لایق نیستم
زینب :الله اکبر
یعنی چی؟
نخیر نمیشه نیایی
خداحافظ
نذاشت حرف بزنم روسری و چادر معمولیم سر کردم
جانمازم پهن کردم
دو رکعت نماز خوندم بعدش زیارت عاشورا
روبرو عکس حاج ابراهیم همت گفتم : حاجی
این حس لایق نبودن ازم دور کن
انگار نمیخاستم آروم بشم
چادر معمولیم با چادرمشکی عوض کردم
از خونه زدم بیرون تا ایستگاه مترو پیاده
رفتم اونجا سوار مترو شدم
تا بهشت زهرا
مستقیم رفتم قطعه سرداران بی پلاک
پیش شهیدگمنامی که همیشه میرفتم پیشش
فقط گریه میکردم
تا غروب مزار بودم
نمازمو خوندم به سمت خونه حرکت کردم
بدون خوردن شام رفتم بخوابم
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡ @Revayateeshg