eitaa logo
روایت عشق🖤
977 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
159 فایل
﷽ 🔸تبادلツ👇🏻 تبادل باهر تعداد عضوی انجام میشه مهم محتواست😊 ❤️ @Azii0_0zii شما مهمان شهدا هستید😍😊 🌺کپی به شرط صلوات برای ظهور اقا و دعا برای شهادت خادمین کانال😊🌹 🌺لفت به شرط صلوات برای سلامتی آقا eitaa.com @Revayateeshg
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ✍شهید چمران: حتے اگه خسته اۍ یا حوصله ندارۍ؛ نمازهایت را عاشقانہ بخوان...! تــڪرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشــنگ نیست.🍃✨ @Revayateeshg ╰─🕊──🌷──🕊─╯
🧡💛 ⊰🌺⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌸⊱ @Revayateeshg ⊰🌸⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌺⊱
. این وَعــدہ خداسـت ڪہ حق النــــاس را نمے بخشد! شهدا حـقُّ الناس اسـت🌱 . ←نمے دانم بـا این حقُّ النـــــاس بزرگے ڪہ بہ گَردن ماســــت، چہ خواهـیم ڪَـرد؟😔🍂 ⊰🌺⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌸⊱ @Revayateeshg ⊰🌸⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌺⊱
•|خـدایآ تــ❤️ــو قدرِ مُطلـقِ مني با تـو همیشـه احوالِ مـن مثبـت است💛✨🍃|• @Revayateeshg
*❤️ وقتی از ڪار بـرمی گشت، بـا وجـود ڪار،درخـونـہ یک ثانیـه هـم نمینشست.👌🙂 برای من خیلی زحمت میکشید واگر میدید از انـجـام ڪاری شـدم انجام اون ڪار رو بـہ خـودش میدونست...☺️ هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای خونه خسـتـه بشـم می گفتم حسـابے ڪد آقایی هسـتی بــراے خودت...😄 می گفت حضرت محمـد(ص) بــه حضرت علی(ع)فرموده: مردى كه بـه زن خود در خانه كند،خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها باشد و شبها به قیام و ایستاده بـاشـد بـه او می‌دهـد.🌱 🌹 * @Revayateeshg ╰─🕊──🌷──🕊─╯
🎈 :) ⊰🌺⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌸⊱ @Revayateeshg ⊰🌸⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌺⊱
♥️{بیابرگردیڪ‌بغل‌باباۍمن‌باش (: 🍃 ❤ـــرم شادی روحش صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ⊰🌺⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌸⊱ @Revayateeshg ⊰🌸⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌺⊱
ڳوش ڪن🙃 خـــدا داره صداٺ میزنہ☺️😍 مـے گویند📿🕌 بلند شو مؤمݩ😇 اصلا زشتھ بچھ مسلمۅݩ مۅقع نماز تۅ فضاے مجازے باشھ!! ❤️حی علی الصلاة ╭─┅──🌿🦋🌿──┅─╮ @Revayateeshg ╰─┅──🌿🦋🌿──┅─╯
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب چهل و چهارم شماره خونه لیلا اینا رو گرفتم شوهرش برداشت و گفت بله بفرمایید -سلام آقامهدی خوب هستید؟ لیلاجان هست ؟ مهدی:بله یه لحظه گوشی دستتون لیلا: الو سلام حنانه جان خوبی؟ -سلام لیلا گلی من مدارکمو گرفتم لیلا:إه خب میام دنبالت بریم ثبت نام -لیلا😒😒 الان ساعت ۱۰-۱۱است تا برسی میشه ۲-۳دیگه تایم نیست لیلا:ای بترکی که بچه مایه داری اون کله شهر میشینی -خخخخ فردا بیا بریم لیلا: خوبه گفتیا وگرنه یادم نبود😁😒 فرداش منو لیلا رفتیم حوزه ثبت نام بعدشم رفتیم پایگاه ثبت نام دیدار از جانبازان کلاسای حوزه شروع شده بود 😐😐😐درس حوزه خیلی سخت بود روزا از پس هم میگذشت ما دوروز دیگه باید بریم آسایشگاه دیدار جانبازان شک دارم برم یانه گوشیمو برداشتم شماره زینب گرفتم -سلام زینبی خوبی؟ زینب:مرسی تو خوبی حنان جان -مرسی زینب میگم میشه من نیام دیدار زینب:چرااااا -حس میکنم لایق نیستم زینب :الله اکبر یعنی چی؟ نخیر نمیشه نیایی خداحافظ نذاشت حرف بزنم روسری و چادر معمولیم سر کردم جانمازم پهن کردم دو رکعت نماز خوندم بعدش زیارت عاشورا روبرو عکس حاج ابراهیم همت گفتم : حاجی این حس لایق نبودن ازم دور کن انگار نمیخاستم آروم بشم چادر معمولیم با چادرمشکی عوض کردم از خونه زدم بیرون تا ایستگاه مترو پیاده رفتم اونجا سوار مترو شدم تا بهشت زهرا مستقیم رفتم قطعه سرداران بی پلاک پیش شهیدگمنامی که همیشه میرفتم پیشش فقط گریه میکردم تا غروب مزار بودم نمازمو خوندم به سمت خونه حرکت کردم بدون خوردن شام رفتم بخوابم .................... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡ @Revayateeshg