eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
28 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @reyhane_al_hosseyn «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت عمه جانم حضرت زینب (س)مبارکمون باشه 😍
اونجا که مولانا میگه:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🕌✨› کبوتردلم‌هوایی‌شده دلش‌هوای‌مشهدکرده🥺... '! ـ ـ ـ ــــــــ«𑁍»ــــــــ ـ ـ ـ ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
-حواسِت‌هست...؟! _به خودت! _به اعمالِت.. _به گناهات . . -که باید جبران کنی و مدام؛ -امروز و فردا می‌کنی!! -خودتو جلوی آینه نگاه کن... -داره میگذره..(: -عمرِت سَر برسه چی...؟💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻 🔻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
زینـب رشیده‌ای‌سـت که بر شانه‌ی کسی ، تکیـه به غیر شانه‌ی حیـدر نمیدهد .. 💚
شب میلاد دختر زهراست هر کجا بنگری شعف برپاست خانه مصطفی شده گلشن دیده مرتضی شده روشن مونس و یار مجتبی آمد حامی شاه کربلا آمد
🤍🤍 _اون موقع فرق می کرد چند دقیقه دیگه انفجار تماس ها شروع میشه منتظر باشید لبخند مرموزی چاشنی حرف هایم می کنم مادرم که هنوز چیزی از حرف های من متوجه نشده شانه هریش را بی تفاوت تکان میدهد صدای شخص آشنایی توجه ام را جلب می کند با چهره ی مبینا روبه رو میشوم که غافلگیرانه خودش را در بغل من پرت می کند و پشت سرهم گونه ام را میبوسد مبینا:مبارکه عزیزم، خیلی نامردی این همه مدت حتی یک کلمه هم از آقاداماد خوشتیپتون نگفتی برامون بلند بلند میخندم _اولا سلام دوما چی میگی تو چه زود هم بریده و دوخته مبینا تیز نگاهم میکند +خب حالا اون عاشق خسته ی قدیمی رو چکارش میکنی منظور مبینا احسان بود لبخند روی لبانم محو میشود با سختی جلوی خودم را می گیرم که حرفی نزنم. به بهانه ی عوض کردن لباس هایم خودم را به اتاقم میرسانم دستم را به دیوار اتاقم میزنم صدای زنگ موبایلم باعث‌میشود همان جا خشکم بزند بی سر و صدا به سمت موبایل میروم که نام احسان را می بینم روی تخت وا میروم با اکراه تماس را وصل میکنم احسان با لحن چندش آوری از پشت تلفن می گوید +سلام به نتیجه ای رسیدی منظور این آدم را خوب میفهمیدم گرچه او یک انسان نبود و بیشتر به حیوان شبیه بود! _ببین دیگه به من زنگ نزن من تصمیم خودم رو گرفتم چند روز دیگه ازدواج میکنم اما نه با تو صدای داد و فریادش بلند میشود +میفهمی چی داری میگی احمق یعنی چی داری ازدواج میکنی،اصلا میدونی داری چه غلطی میکنی؟مگه نگفتم اگه قول و قرارمون رو فراموش کنی نمیزارم یه آب خوش از گلوت پایین بره ریحانه زندت نمیزارم میکشمت بی توجه به تهدید های احسان تماس را قطع میکنم نویسنده:سرکار‌خانم‌مرادی