eitaa logo
🌹ریحانةُ الرسول(علیهاالسلام)🌹
100 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
558 ویدیو
46 فایل
هر کس میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ....
مشاهده در ایتا
دانلود
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze18 (1).mp3
8.32M
🕊🕊🕊🕊🕊 🕊 📖بسم الله الرحمن الرحیم📖 #ویژه_ماه_مبارک_رمضان #ختم سی جزء #قرآن کریم به صورت هر روز یک#جزء هر روز به نیابت از یک شهید : ✅ سلامتی و تعجیل در فرج #آقا_امام_زمان_عج ✅ سلامتی #مقام_معظم_رهبری ✅ هدیه به روح پاک #شهدا و #امام_شهدا_اموات و نیت خاصه شما #تندخوانی_قرآن_کریم #جزء_هجدهم #استاد_معتز_آقایی @ReyhanatoRasoul97 🕊 🕊🕊🕊🕊🕊
4_6048342309672584033.mp3
6.1M
پیوند #رمضان با دعا برای #امام_زمان (ع) 🎧استاد معاونیان @ReyhanatoRasoul97🌿
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 السلام علیک یا صاحب الزمان همه هست ارزویم شرف لقای مهدی چه خوش است گر ببینم رخ دلربای مهدی همه نازم آن خدا را که نمود او مقدّر من رو سیاه مسکین شوم آشنای مهدی به خدا که فخر دارم به تمام پادشاهان که ز رحمت الهی شده ام گدای مهدی چه بریزم ار نریزم همه هستی ام به پایش سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی نه مراست آبرویی نه بود مرا لیاقت نفسی بده خدایا که کنم دعای مهدی به مدیح او علی گفت: که جان من فدایش بنگر که تا چه حد شد شرف و بهای مهدی چه خوش است روز جمعه ز کنار بیت کعبه به تمام اهل عالم برسد صدای مهدی اللهم عجل لولیک الفرج... @ReyhanatoRasoul97🌿
4_5855115020970493493.mp3
3.23M
سخنران: حجت الاسلام #محرابیان #یاامام_زمان_خودت_رامیخوام... @ReyhanatoRasoul97
4_6048342309672584033.mp3
6.1M
پیوند #رمضان با دعا برای #امام_زمان (ع) 🎧استاد معاونیان @ReyhanatoRasoul97🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حتما_ببینید 🎞 کلیپی زیبا از آزادسازی #خرمشهر 🇮🇷 ۳ خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر مبارک باد.🌹 @ReyhanatoRasoul97🌿
تشنه ام این رمضان... تشنه تر از هر رمضانی... شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی... لیله القدر عزیزی است ... بیا دل بتکانیم سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی...  @ReyhanatoRasoul97🌿
﷽🕊 💠 هرچه صوفی بیشتر می گفت ... مانور درد در وجودم بیشتر میشد ... حالا دیگر حسابی روی میز خم شده بودم. عثمان که میدانست نمیتواند مجبورم کند، از جایش بلند  شد: صوفی یه استراحتی به خودتون بده و رفت، ناراحت و پر غصب ... صوفی پوزخند زد: اگر به اندازه تمام آدمهای دنیا هم استراحت کنم، خستگیم از بین نمیره ... با دیدن عکسها مطمئن شدم که دانیال زمانی، عاشقِ این دخترِ شرقی مَآب بود ... اما چطور توانست چنین بلایی به سرش بیاورد؟ شراکت در عاشقی در مسلک هیچ مردی نیست ... دانیال که دیگر یک ایرانی زاده بود ... ایرانی و دستودلبازی در عشق؟؟  خیلی چیزها فراتر از تصوراتم خودنمایی میکرد ... دانیال ... برادر مهربان من، که تا به خاطر دارم، تحمل دیدنِ اشکهای هیچ زنی را نداشت، بعد سر می برید در اوجِ خباثت و سیاه دلی؟؟ با هیچ ترفندی نمیتوانستم باور کنم ... شاید همه این چیزها دروغی بچه گانه باشد ... عثمان آمد با لیوانی بزرگ و سرامیکی: سارا بیا اینو بخور ... یه جوشنوده ست ... اونوقتا که خونه ای بود و خونواده ای هر وقت دل درد می‌گرفتیم، مادرم اینو میداد به خوردمون ... همیشه ام جواب میداد ... یه شیشه ازشو تو کمد لباسام دارم. آخه غذاهای اینجا زیاد بهم نمیسازه ... بخور حالتو بهتر میکنه عثمان زیادی مهربان بود و شاید هم زیادی ترسو ... من از کودکی یاد گرفتم که ترسوها مهربان می‌شوند. دستانم از فرط درد بی امان معده می‌لرزید ... عثمان فهمید و کمکم کرد ... جرعه جرعه خوردم ... به سختی بوی زنجبیل و تیزیِ طعمش زبانم را قلقلک می داد ... راست می‌گفت، معده ام کمی آرام شد ... و باز غُرهای آرام و کم صدای عثمان جایی در زیر گوشم: تمام فکر و ذکرت شده برادری که به خواست خودش رفت ... حاضرم شرط ببندم که چند ماهه یه وعده، درست و حسابی غذا نخوری ... اون معده بدبختت به غذا احتیاج داره .. اینجوری درب و داغون میخوای دنبال برادرت برگردی؟؟ و چقدر اعصابم را بهم میرخت که حرفهایِ پیرمردانه اش: صوفی ادامه بده ... صوفی که دست به سینه و به دقت نگاهمان می کرد، رو به عثمان با لحنی پر کنایه گفت: اجازه هست آقای عثمان؟؟  نفسهای تند و عصبیِ عثمان را کنار گوشم حس می‌کردم. لبخندِ صوفی چقدر پر کینه بود ... بعد از اون صبح؛ دیگه برادرتو زیاد می‌دیدم ... به خصوص که حالا یکی از مشتری های شبانه ی جهادمم شده بود ... روزها اسلحه و چاقو به دست با هیبتی خونی ... شبها هم شیشه به دست، مستِ مست ... وقتی هم که بعد از کلی تو صف ایستادن و جرو بحث با هم کیشهاش، نوبت به اون می رسید و  به سراغم میومد، غریبه تر از هر مردِ دیگه ای ِ ... من اونجا بی پناهی رو به معنای واقعی کلمه دیدم و حس کردم. کاش هیچ وقت با برادرت آشنا نمیشدم ... دانیال هیچ گذشته و آینده ای برام نذاشت ... اون با تموم توانش خارم کرد و من دلیلش رو هیچ وقت نفهمیدم ... اما اینو خوب میدونم که : خدا و عشق بزرگترین و مضحکترین دروغیه که بشریت گفتن ... چون حتی اگه یکیشون بود، هیچ کدوم از اون حقارتها رونمیکشیدم ... صدایش بغض داشت. پوزخند روی لبهایش نشست: هه.. برادرت بدجور اهل نماز بود ... اونم چه نمازی ... اول وقت ... طولانی ... پر اخلاص ... تهوع آور.. احمقانه… ابلهانه! راستی بهت گفتم که یه زن داداش نه ساله داری؟؟ اوه یادم رفت ببخشید ... یه خونواده مسیحی رو تو مناطق اشغالی قتل عام کردن و فرمانده واسه دست خوش و تشویق، تنها بازمونده ی اون خونواده بدخت رو که یه دختر بچه ی ظریف و نحیفه، نه ساله بود رو به عقد برادرت درآورد ... یادمه بعد از چند روز شنیدم که زیرِ دست و پایِ پر شهوتِ برادرت، جون داد و مُرد ... تبریک میگم بهت ... اوه ببخشید، تسلیت هم میگم ... البته اون بچه خیلی شانس آوردااا.. آخه زیادن دختربچه هایی که اینطور مورد لطف قرار گرفتن و موقعِ به دنیا اومدن نوزاده بی پدرشون از دنیا رفتن یا اینکه موندن و دارن سینه ی نداشته شونو واسه خوراک روزانه تو بچه حرومزاده شون میذارن ... چی داشت می‌گفت..؟؟ حالا علاوه بر درد؛ تهوع هم به سلول سلول بدنم هجوم آورده بود ... ✍🏻 @ReyhanatoRasoul97
﷽🕊 💠 نمی‌توانستم باور کنم، یعنی اصلا نمی‌خواستم که باور کنم. با تمام توان تحلیل رفته ام به سمتش خم شدم: چرنده ... مزخرفه ... تمام حرفات مزخرف بود ... امکان نداره که برادر من چنین کارهای کثیفی انجام بده ... شما مسلمونااا همه تون یه مشت روان پریش هستین ... صوفی نگاهم کرد ... سرد و یخ زده: بشین سرجات بچه ... من آنقدر بیکار نیستم که واسه گفتن یه مشت دروغ و چرندیات؛ از اونور دنیا پاشم بیام تو این شهر نفرت انگیز، که هر طرفش سر می‌چرخونم برادرت و اون خاطرات نحسشو ببینم ... اصلا چرا باید اینکارو بکنم؟؟ بابای میلیاردر داری؟؟ یا شخصیت مهم سیاسی ؟؟ چی با خودت فکر کردی کوچولو؟؟ اگه من اینجام فقط و فقط به خاطر اصرارهای  دیوونه کننده ی این دوست بی عقلته ... اونجایی که تو فکر میکنی با رفتن بهش، می‌تونی برادرِ مهربون و عاشق پیشه اتو پیدا کنی، خودِ خودِ جهنمه ... صدای عثمان را شنیدم، از جایی  درست بالای سرم: واست جوشونده آوردم ... بخور ... اما از من میشنوی حتما برو پیش دکتر ... آنقدر از کنار خودت ساده نگذر ... وقتی تو واسه خودت وقت نمیذاری ... انتظار داری دنیا برات وقت بذاره؟؟ گرما لیوان را کنار موهایم حس می‌کردم: بلند شو سارا ... بلندشو که یخ کنه دیگه فایده ایی نداره ... سرم را بلند کردم. یکی از عکسهای دانیال روی میز جا مانده بود. همان عکسِ پر خنده و مهربانش کنارِ صوفی ... عکس را به لیوانِ سرامیکی و مشکی رنگِ جوشانده تکیه دادم. باورِ حرفهای صوفی در خنده ی چشمان دانیال نمی گنجید ... مگر میشد این مرد، کشتن را بلد باشد؟؟ عثمان رو به رویم نشست. درست در جای صوفی با همان لحن مهربان و آرامش: چرا داری خودتو عذاب میدی؟ چرا نمیخوای قبول کنی که دانیال خودش انتخاب کرده؟ سارا ... دانیال یه پسربچه نبود ... خودش خواست ... خودش، تو رو رها کرد ... اون دیگه برادرِ سابقِ  تو نیست ... صوفی رو دیدی؟ اون خیلی سختی کشیده ... خیلی بیشتر از من و تو ... همه ی اون بلاها هم به واسطه دانیال سرش اومده ... دانیال عاشقِ صوفی بود ... کسی که از عشقش بگذره، گذشتن از خواهر براش مثلِ آب خوردنه، اینو باور کن ... با عضویت تو اون گروه تمام زندگیتو میبازی ... چیزی در مورد زنان ایزدی شنیدی؟؟ در مورد خرید و فروششون تو بازار داعش به گوشت خورده؟؟ نه ... نشنیدی ... نمیدونی ... سارا، چند وقت پیش با یه زن و شوهر اهل موصل آشنا شدم. زن تعریف میکرد که وقتی شهر رو اشغال کردن، شوهرش واسه انجام کاری به کردستان عراق رفته بود. داعش زمانی که وارد شهر میشه تمام زنهای ایزدی رو اسیر میکنه و مردهاشونو میکشه و بعد از بیست روز زندانی شدن تو یه سالن بزرگ و روزانه یه وعده غذا، همه اون زنها و دخترها رو واسه فروش به بازار برده ها میبرن. اون زن می‌گفت زیباترین و خوشگلترینها رو واسه مشترهای پولدارِ حاشیه خلیج فارس کنار میذاشتن. هیچکس هم جز اهالی ترکیه و سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس اجازه نداشتن بیشتر از سه برده بخرن ... اون زن تعریف میکرد که به دو مرد فروخته شد و بعد از کلی آزارو اذیت و تجاوز، تونست فرار کنه و خودشو به شوهرش برسونه. ساراجان ... حرفهای من، صوفی، اون دختر آلمانی، این زن ایزدی ... فقط و فقط یه چشمه از واقعیت ها و ماهیت این گروهه ... سارا زندگی کن ... دانیال از تو گذشت! توام بگذر ... خیره نگاهش کردم: تو چی؟؟ از هانیه می‌گذری؟؟ فقط در سکوت نگاهم کرد. حتی  صدای نفسهایش هم سنگین بود. اگر دست و پا می‌گذشت، دل نمی‌گذشت ... سکوتش طولانی شد: عثمان جواب منو ندادی ... پرسیدم توام از هانیه میگذری؟؟ چشمانش شفاف شد، شفافتر از همیشه و صدایی که خمیدگی کمرش را در آن دیدم: راهی جز گذشتن هم دارم؟؟ راست می‌گفت ... هیچ کداممان راهی جز گذاشتن و گذشتن نداشتیم ... و من، دلم چقدر بهانه جو بود ... بهانه جوی مردی که از عشقش گذشت ... سلاخی اش کرد ... و مرده تحویل زمین داد ... همان برادری که رهایم کرد و در مستی هایش به فکر رستگاریم در جهاد نکاح بود ... الحق که خواهری شرقیم ... عثمان را در برزخ سوال و جوابش با غلظتی از عطر قهوه، رها کردم و سلانه سلانه، باران را تا خانه همقدم شدم ... خانه که نه ... سردخانه ی زندگان! در را باز کردم. برقها خاموش بود و همه جا سکوت ... حتی خبری از مادر تسبیح به دست هم نبود. به زندان اتاقم پناه بردم. افکارم سر سازش نداشت. ساعتها گذشت و صدای گریه های معمول و آرام مادر بلند شد. همان گریه هایی که هرگز برایم مهم نبود! سرگشته که باشی، حتی چهارچوبِ قبر هم آرامت نمیکند و من آرام نبودم ... مثلِ خودم ... ✍🏻 @ReyhanatoRasoul97
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ تمام زهر اثر کرده بر تنش اما به سینه‌اش اثری غیر زخم‌ دنیا نیست... السلام علیک یا مولانا امیرالمومنین علی ابن ابیطالب @ReyhanatoRasoul97 🌿
#دعای_هر_روز_رمضان روز نوزدهم @ReyhanatoRasoul97
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze19 (1).mp3
8.04M
🕊🕊🕊🕊🕊 🕊 📖بسم الله الرحمن الرحیم📖 #ویژه_ماه_مبارک_رمضان #ختم سی جزء #قرآن کریم به صورت هر روز یک#جزء هر روز به نیابت از یک شهید : ✅ سلامتی و تعجیل در فرج #آقا_امام_زمان_عج ✅ سلامتی #مقام_معظم_رهبری ✅ هدیه به روح پاک #شهدا و #امام_شهدا_اموات و نیت خاصه شما #تندخوانی_قرآن_کریم #جزء_نوزدهم #استاد_معتز_آقایی @ReyhanatoRasoul97 🕊 🕊🕊🕊🕊🕊
▪️ شمشیر ابن ملجم بر سر تو فرود آمد و قلب کودکان شهر شکست... پیشانی تو شکافته شد و یتیمان خون گریه کردند... ▫️ شهر پُر شده از صدای خاموشیِ کودکان و یتیمانی با کاسه هایی پُر از خالی... و زمزمه سوالی بی جواب، که دیگر صدای دلنشین آهنگ دَر، از کدام کوچه به گوش خواهد رسید!؟ دیگر آهنگ گام هایش در کدام گوش نجوا خواهد شد؟ ▪️ وقتی بهانه‌ی شب های یتیمان و روزهای کودکان پَر کشید، دیگر شب ها ماندند و کیسه هایی پُر از خالی و سکوتی که گوش شهر را کر کرده... ▪️ خدا خُلفِ وعده نمیکند، قدر ندانی دریغش میکند؛ از آنها علی میگیرد و از ما ولی... 🏴▫️ ایام شهادت #امام_علی علیه السلام را محضر امام زمان و همه مسلمانان علی الخصوص شما شیعیان ومحبان اهل بیت تسلیت عرض میکنیم.🏴 @ReyhanatoRasoul97🌿
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 💔 #آقاجان 🌙اولین شب قدرهم گذشت ودومی هم از راه رسید و نیامدے مولا... مولای من که همچون جد بزرگوارتان علی (ع) غریب دیار مردمان کوفی مسلک این دورانی... به راستے!! ڪجا قرآن به سرگرفتے غریب کوچہ های شھر اےڪاش ڪہ دعای‌مان درتعجیل فرج تو باشدآقا...🍃 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْـ🌷 @ReyhanatoRasoul97 🌿
#دعای_هر_روز_رمضان روز بیستم @ReyhanatoRasoul97 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء بیستم.mp3
4M
🕊🕊🕊🕊🕊 🕊 📖بسم الله الرحمن الرحیم📖 #ویژه_ماه_مبارک_رمضان #ختم سی جزء #قرآن کریم به صورت هر روز یک#جزء هر روز به نیابت از یک شهید : ✅ سلامتی و تعجیل در فرج #آقا_امام_زمان_عج ✅ سلامتی #مقام_معظم_رهبری ✅ هدیه به روح پاک #شهدا و #امام_شهدا_اموات و نیت خاصه شما #تندخوانی_قرآن_کریم #جزء_بیستم #استاد_معتز_آقایی @ReyhanatoRasoul97 🕊 🕊🕊🕊🕊🕊
#آیت الله جوادی آملی : اگر کسی# قرآن بخواند و معنایش را هم نفهمد همین خواندن قرآن باعث می شود فیض ببرد ، بسیاری از مواقع هست که چشم انسان از گناه مصون است به برکت همین که چشم به آیات الهی افتاده و انسان نمی داند که این توفیق از کجا نصیبش شده است. #التماس_دعا_فرج 🌺 @ReyhanatoRasoul97 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #شب_قدر مگه میشه تمام ۳۶۵ روز سال... در گرو همین سه شب باشه؟ پس تمام کارهایی که توی این همه روز انجام دادیم چی میشن؟ @ostad_shojae 🌺🍃 @ReyhanatoRasoul97 🌿
ایمانی مورد تأیید قرآن است که زاینده باشد، ایمانی که باری بر دوش مؤمن می‌گذارد، ایمانی که همراهش عمل است. #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن #جلسه_چهارم @ketabetarhekoli 🌺🍃 @ReyhanatoRasoul97
جامعه اسلامی محتاج است به عناصر مؤمن، فعال، پرتلاش، پرتوان، اسلام فهم، با دلی سرشار از ایمان. #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن #جلسه_چهارم @ketabetarhekoli 🌺🍃 @ReyhanatoRasoul97
اگر تعهدی احساس نکردی، در ایمان خودت شک کن. #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن #جلسه_چهارم @ketabetarhekoli 🌺🍃 @ReyhanatoRasoul97
برنامه هفتگی هیأت ریحانه الرسول ویژه خواهران به مناسبت شهادت جانسوز مولی الموحدین امیر المؤمنین علی (ع) برگزار میشود. سخنران حجه الاسلام دکتر صفی قرائت مناجات زیبای حضرت امیر در مسجد کوفه همراه با روضه و مداحی دوشنبه 98/3/6 ساعت 15 مکان: ساختمان مقابل مسجد جامع طبقه دوم @ReyhanatoRasoul97