لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ریحانه زهرا:))🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_150 می کردم. روی تختی که کنار حوض گذاشته بودم و روی اون فرش انداخته بودم د
نام تو زندگی من
#پارت_151
به همین خیال باش.
- چه خبر؟ بی من خوش می گذرونید؟
یاد روزهام افتادم و پوزخندی زدم.
- اصلا جای شماها خیلی خالیه.
- خودمم می دونم.
- کی برمی گردی؟
مهری آهی کشید.
باورکن اوایل که می اومدم این جا دوست نداشتم برگردم ولی حالا که تو
هستی،علی و لیلاجون هستند دوست دارم زودتر بیام.
روی مبل نشستم و نگاهمو به دیوار دوختم و در دل گفتم خبر نداری مهری،
منم دیگه رفتنی شدم. یک ماه دیگه شاید هیچ وقت نبینمت هیچ وقت.
آهی کشیدم.
- پس چرا بر نمی گردی؟!
- چی بگم ولا...؟ این خاله ی آرش افتاده رو تخت بیمارستان باید این جا
باشیم تا حالش خوب بشه. پیرزن خرفت نمی میره!
- وا! مهری چی داری می گی؟واسوه خودت خوب نیست درباره مردم این
طور صحبت می کنی.
مهری خنده ای کرد.
- کوفت، به مریضی مردم می خندی؟! بعد دعا می کنی زودتر بمیره!
صدای خنده هاش بیشتر و بلندتر شد.
#ادامه_دارد