سلامی دوباره:
هشت سال گذشته است، هشت سال دوری و فراق، هشت سال بیم و اضطراب !
هشت سال است که مسلمانان انتظار چنین روزی را کشیده اند و اینک سرفراز و استوار به قبله گاه خویش باز گشته اند و بر گرد کعبه طواف می کنند .
تک تک اشراف قریش، اجازه حضور به خدمت رسول خدا (ص) را گرفته اند.
اما دعوت هیچکس اجابت نمی شود و افراد، یکی پس از دیگری نا امید می شوند.
همهمه ای میان قریشیان برپاست که آخر محمد (ص) منزل چه کسی را برای اقامت بر می گزیند!
کسی چه می داند که این هشت سال دوری، چگونه بر رسول خدا (ص) گذشته است؟
استشمام رایحه یار شاید کمی از این درد را کم کند! اقامت جز در کنار آرامگاه بانو جایز نیست.
و سلام خدا بر خدیجه!
اندیشه کوچ :
غبار غم روی چهره دیوارهای شهر سنگینی می کند و بغض آسمان فرو خوردنی نیست!
و کعبه چند روزی است لبخند فرشتگان را مشاهده نکرده است .
مگر می شود که او را این گونه دل گرفته ببینند و تاب بیاورند؟
هنوز هم نسیم خوشِ بودن بانو، بر دیوارهای خانه می وزد و لبخند مهربانی اش در تنفس آینه پیداست .
پیامبر (ص) هر طرف خانه که قدم می گذارد، چهره ی مهربان او پدیدار می شود.
هر صبح، آفتاب با صداقت چهره خدیجه طلوع کرده بود و عشق با عطر نفس های او جوانه زده بود!
بعد از رفتن خدیجه، محمد (ص) غریب ترین مرد قریش خواهد بود و گرد یتیمی باز هم چهره او را خواهد پوشاند.
بعد از خدیجه ، تحمل این روزهای دلتنگی و غربت در بین این همه دشمن، سخت تر از پیش خواهد شد.
باید به فکر رفتن بود، جای خالی خدیجه وسیع تر از اندیشه ی همه ماندن هاست!
و سلام خدا بر خدیجه!
آخرین وصیت:
شب زیبایی است !
پس از آن همه هلهله و شور آسمانیان و زمینیان ، فضا اندکی آرام گشته است .
رسول خدا (ص) به همه زنان امر کرده است که خانه عروس و داماد را ترک کنند و اینک ، خانه غرق در سکوت گشته است .
اما انگار هنوز کسی در خانه است .
- « تو کیستی ؟ مگر فرمان من را نشنیدی که گفتم خانه را ترک کنید ؟ »
- « اسماء هستم ای رسول خدا ! سخن شما را شنیدم اما دلیل ماندنم عهدی است که با دوست خود خدیجه بسته ام ! »
شنیدن نام خدیجه ، شوری دگرباره بر قلب پیامبر (ص) می نشاند .
- « عهد ؟ چه عهدی ؟ »
- « آری ای رسول خدا ! با او عهد بستم تا یک امشبی را برای ثمره ی زندگی اش مادری کنم، خدیجه پیش از وفات تا این عهد را از من نگرفت ، قلبش آرام نگشت ! »
- « تو را به خدا ! برای این امر مانده ای ؟ »
اسماء سر بلند کرد ! محمد (ص) به پهنای صورت اشک می ریخت !
- « خدایت بیامرزد و جزای این امر را به تو بدهد که عهد خدیجه را به انجام رساندی ! »
و سلام خدا بر خدیجه!
#اخلاق
#کرونا
💌کرونا معلم عزیزم روزت مبارک۱
🔺می خواستم امروز را به معلمانی که شمع محفل بشریتند تبریک بگویم و به لحظه های به آب و آتش زدنشان برای پیشرفت علمی کشور افتخار کنم اما چشمم به معلمی افتاد که لازم دانستم قبل از هر چیز این روز را به او تبریک بگویم.
🔶معلمی که جهانِ مغرورِ صنعت زده را از خوابِ غفلت، بیدار کرد. شاه و گدا، کوچک بزرگ ، ملکه و رعیت، رئیس جمهور و وزیر همه برایش یکسان بود.
معلمی که با اندک تنبیهی نشان داد همان طور که قدیمی ها می گفتند که چوب معلم گل است و با کرشمه ای آتشفشان مهربانی را در اعماق جانها شعله ور کرد.
🔺معلمی که شاخص های کاذب انسانیت را به مرز حقیقت رساند و شعارهای پوشالی غرب و شرق را در هم شکست. و نشان داد دنیای لیبرال مسلک ها همان طویله ی ایست که گرگ هایش لباس انسان پوشیده اند. فروشگاه هایشان ترس و طمع می فروختند و شاخص های بورس جهانی حرص و ولع .
معلمی که افشا کرد که تنها خیریه ها با «یا حسین» و «یا علی» گفتن، مهربانی را به دنیا عرضه می کنند و همان خیریه هایی که متهم به پمپاژ افسردگی بودند دنیای تاریکی را نورباران میکنند...
ادامه دارد....
⚘⚘⚘
@akhlagh_had
#اخلاق
#کرونا
💌کرونا معلم عزیزم روزت مبارک۲
🔶راستی تشیع لیسیدنی هم ماهیت کودکانه و لجبازانه اش را برملا کرد و به جز اندکی محدود که پا به پای موکبهای سلامتی در میدان عمل حاضر بودند، بقیه به فکر خودشان بودند و هویت اجتماعی خود را به باد فراموشی سپردند و اهل بیت را در روزهای سخت، به روضه های معدود و مثلاً قاچاقی خانگی خلاصه کردند.
🔺کرونا نشان داد هرچه به ظهور نزدیک تر شویم چهره ی نفاق برملا و چهره دینداران آشکارتر می شود و شاید اینگونه است که قبل از ظهور عقل پرونده سعادت و شقاوت انسانها را می بندد.
❤کرونا معلم عزیزم روزت مبارک.
ای کاش تو با عافیت بروی ولی ما در همین نقطه زمان یعنی دنیای بی حرص و طمع دنیای انسان های مهربان دنیای بی تجمل و رفاه زدگی بمانیم.
⚘⚘⚘
@akhlagh_had
5b5caf1f0038b77c983e268f_4113704353752527433.mp3
4.58M
❤️ دعایِ سحر ماه مبارک #رمضان
🎤🎤 استاد سید قاسم موسوی قهار