❤️✨امـام علـى عليهالسلام
⬅️مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد وگفت: به من كارى بياموز كه خداوند به سبب آن ، مرا دوست بدارد و مردم نيز دوستم بدارند، و خدا دارايى ام را فزون گرداند و تن درستم بدارد و عمرم را طولانى گرداند و مرا با تو محشور كند.
⬅️حضرت فرمود: «اينها يى كه گفتى شش چيز است كه به شش چيز ، نياز دارد:
❶ اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد ، از او بترس و تقوا داشته باش.
❷ اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، به آنان نيكى كن و به آنچه دارند ، چشم مدوز.
❸ اگر مى خواهى خدا دارايى ات را فزونى بخشد ، زكات آن را بپرداز.
❹ اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد ، صدقه بسيار بده.
❺ اگر مى خواهى خداوند عمرت را طولانى گرداند ، به خويشاوندانت رسيدگى كن ؛
❻ و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور كند ، در پيشگاه خداى يگانه قهّار ، سجده طولانى كن.
📚 أعلام الدين ص 268 /بحار الأنوار ج 85 ص 164 ح 12
🍃🍃🍃
💠 @RoozieHalal 💠
.
اواخر شب بود و على علیه السلام همراه فرزندش حسن علیه السلام كنار كعبه براى مناجات و عبادت آمده بودند.
ناگاه على علیه السلام صداى جانگدازى شنيد. دريافت كه شخص دردمندى با سوز و گداز در كنار كعبه دعا میكند و با گريه و زارى خواسته اش را از خدا میطلبد.
امام على علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود:
نزد اين مناجات كننده برو و ببين كيست و او را نزد من بياور.
امام حسن علیه السلام نزد او رفت.
ديد جوانى بسيار غمگين با آهى پرسوز و جانكاه مشغول مناجات است.
فرمود: اى جوان، اميرالمؤمنين على علیه السلام تو را میخواهد ببيند،
دعوتش را اجابت كن.
جوان لنگان لنگان با اشتياق وافر به حضور امیرالمؤمنین آمد.
على علیه السلام فرمود: چه حاجت دارى؟
جوان گفت: حقيقت اين است كه من به پدرم آزار میرساندم، و او مرا نفرين كرده و اكنون نصف بدنم فلج شده است.
امام على علیه السلام فرمود:
چه آزارى به پدرت رسانده اى؟
جوان عرض كرد:
من جوانى عياش و گنهكار بودم، پدرم مرا از گناه نهى میكرد. من به حرف او گوش نمیدادم، بلكه بيشتر گناه میكردم؛
تا اينکه روزى مرا در حال گناه ديد. باز مرا نهى كرد، سرانجام من ناراحت شدم
چوبى برداشتم و طورى به او زدم كه بر زمين افتاد.
پس با دلى شكسته برخاست و گفت:
اكنون كنار كعبه میروم و براى تو نفرين میكنم.
كنار كعبه رفت و نفرين كرد.
نفرين او باعث شد نصف بدنم فلج گرديد (در اين هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد)
بسيار پشيمان شدم، نزد پدرم آمدم و با خواهش و زارى از او معذرت خواهى كردم و گفتم:
مرا ببخش و برايم دعا كن.
پدرم مرا بخشيد و حتى حاضر شد كه با هم به كنار كعبه بيائيم و در همان نقطه اى كه نفرين كرده بود، دعا كند تا سلامتى خود را بازيابم.
با هم به طرف مكه رهسپار شديم
پدرم سوار بر شتر بود
در بيابان ناگاه مرغى از پشت سر سنگى پراند، شترم رم كرد و پدرم از بالاى شتر به زمين افتاد. بر بالينش رفتم، ديدم از دنيا رفته است.
همان جا او را دفن كردم و اكنون خودم با حالى جگر سوز به اينجا براى دعا آمده ام.
امام على علیه السلام فرمود:
از اين كه پدرت با تو به طرف كعبه براى دعا در حق تو میآمد، معلوم میشود كه پدرت از تو راضى است.
اكنون من در حق تو دعا میكنم.
امام بزرگوار، در حق او دعا كرد، سپس دستهاى مباركش را به بدن آن جوان ماليد، همان دم جوان سلامتى خود را باز يافت.
سپس امام على علیه السلام نزد پسرانش آمد و به آنها فرمود:
بر شما باد، نيكى به پدر و مادر
📗جامع النورين، ص۱۸۵
📕داستان دوستان، ج پنجم، ص۱۷۶،۱۷۷
〰️❁🍃❁🌸❁🍃❁〰️
💠 @RoozieHalal 💠
.
🌟 ده چیز ده چیز دیگر را مےخورد
1⃣نیکی بدی را
2⃣ تکبر علم را
3⃣ توبه گناه را
4⃣ دروغ رزق را
5⃣ عدل ظلم را
6⃣ غم عمر را
7⃣ صدقه بلا را
8⃣ خشم عقل را
9⃣ پشیمانی سخاوت را
🔟 غیبت حسن عمل را
💠 @RoozieHalal 💠
💠علامه ی مجلسی در بحارالأنوار می نویسد :
روزی مردی که آوازهی بذل و بخششهای #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام را شنیده بود، به خدمت آن حضرت آمد و به آن حضرت عرض کرد: ای پسر امیرمؤمنان !
من تو را قسم میدهم به حق آن خدایی که نعمت های بسیاری را به شما عطا فرموده است ، و تو آن را به واسطه ی شفیع به درگاه او بدست نیاورده ای ، بلکه خدای متعال ، خود بر تو عطا کرده است ، به فریاد من برسید و مرا، از دست دشمنم نجات بدهید. زیرا من دشمنی دارم که بسیار ظالم و ستمکار است.
به طوری که نه بر اطفال رحم میکند و نه احترام پیران را نگاه میدارد. امام حسن علیهالسلام، که تکیه داده بودند ، با شنیدن این سخن، راست نشستند . و فرمود: بگو دشمن تو کیست، تا من داد تو را از او بستانم؟! آن مرد پاسخ داد:
🔹فقر و تهیدستی
امام حسن علیهالسلام، با شنیدن این سخن مدتی سر به زیر انداختند و چیزی نفرمودند . سپس آن حضرت، سر را بلند کردند و خادم خود را خواست و به او فرمود :
هر مقدار پول پیش تو موجود است، حاضر کن.
خادم آن حضرت، پنج هزار درهم نزد آن حضرت، حاضر کرد. امام مجتبی علیهالسلام، به خادم
خود فرمود:
آن پولها را به این مرد بده. سپس امام حسن علیهالسلام، به آن مرد فرمود : به حق همین سوگند هایی که مرا به آن #قسم دادی ، تو را سوگند می دهم که هرگاه این دشمن ستمگرت نزد تو آمد ، برای دادخواهی نزد من بیایی.
📚بحارالأنوار ، ج ۴۳ ، ص ۳۵۰
💠 @RoozieHalal 💠
1.jfif
30.5K
.
تیغ بُران گر بدستت داد چرخ روزگار
هر چه میخوای بِبُر، اما مبُر نان کسی...
💠 @RoozieHalal 💠