eitaa logo
روزی حلال
36.2هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
59 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vB1e.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆روایت شده: شخصی خدمت حضرت جواد(علیه‌السلام) نوشت: قرض بسیار دارم، حضرت نوشتند: بسیار استغفار کن و زبانت را به خواندن سوره «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ» تر بدار. 📚مفاتیح الجنان،باب اول،خواص ایات 💠 @RoozieHalal 💠 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
✍حضرت_موسی_در_دل_سنگ_چه_دید؟ روزی ملک الموت پیش حضرت موسی (ع) آمد، همین که چشم موسی به او افتاد پرسید: برای چه آمده ای؟ منظورت دیدار من است یا قبض روح من؟ گفت: برای قبض روح آمده ام. موسی مهلت خواست تا مادر و خانواده ی خود را ببیند و با آنها وداع کند. ملک الموت گفت: نمی توانم اجازه بدهم. گفت: آن قدر مهلت بده تا سجدهای بکنم. پس او را مهلت داد و موسی به سجده رفت و گفت: خدایا! ملک الموت را امر کن مهلت دهد تا با مادر و خانواده‌ام وداع کنم. خداوند به عزرائیل امر کرد: قبض روح موسی علی را به تأخیر انداز تا مادر و خانواده اش را ببیند. موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت: مادر جان! مرا حلال کن، سفری در پیش دارم. پرسید: چه سفری در پیش داری؟ جواب داد: سفر آخرت. مادرش گریست و با او وداع کرد. پس از آن نزد زن و فرزند خود رفت و با همه ی آنها وداع کرد. بچه ی کوچکی داشت که بسیار مورد علاقه اش بود، پیراهن حضرت موسی را گرفت و زار زار گریه کرد، حضرت موسی نتوانست خودداری کند و گریست. خطاب رسید: موسی! اکنون که نزد ما می‌آبی چرا این قدر گریه میکنی؟ عرض کرد: پروردگارا! برای بچه هایم گریه میکنم چون آنها را بسیار دوست دارم. خطاب رسید: موسی! با عصای خود به دریا بزن. حضرت موسی (ع) عصایش را به دریا زد، شکافته شد و سنگ سفیدی نمایان گشت. کرم ضعیفی را در دل سنگ مشاهده کرد که برگ سبزی به دهان داشت و مشغول خوردن بود. خداوند خطاب کرد: ای موسی! من این کرم را در دل این سنگ فراموش نکرده‌ام آیا اطفال تو را فراموش میکنم؟ آسوده خاطر باش، من آنها را نیکو محافظت خواهم کرد. موسی (ع) به ملک الموت گفت: مأموریت خود را انجام بده. آن گاه او را قبض روح کرد. 📙پند تاریخ 181/5 -182: به نقل از: شجره ی طوبی / 279.ج 💠 @RoozieHalal 💠 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌸🌸🌸امام صادق علیه‌السلام در کلامی ارزشمند سخنی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره ضرورت دوری کردن از خوردن غذای داغ را بیان فرموده‌اند. امام جعفر صادق عليه‌‏السلام فرمودند: براى پيامبر صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم غذايى بسيار داغ آوردند. فرمود : چنين نيست كه خداوند، آتش را خوراكمان كرده باشد. آن را در جايى بگذاريد تا سرد شود و جوشش آن آرام بگيرد؛ چرا كه غذاى داغ، بركت ندارد و شيطان را در آن بهره‏‌اى است. متن حدیث: 💫عنه عليه ‏السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم اُتِيَ بِطَعامٍ حارٍّ جِدّاً ، فَقالَ : ما كانَ اللّه‏ُ عز و جل لِيُطعِمَنَا النّارَ ، أقِرّوهُ حَتّى يَبرُدَ ويُمَكِّنَ ؛ فَإِنَّهُ طَعامٌ مَمحوقُ البَرَكَةِ ولِلشَّيطانِ فيهِ نَصيبٌ . 📚 كافي،جلد 6،ص322-بحار الأنوار،ج66 ،ص402 -دانش نامه احاديث پزشكي،ج2 💠 @RoozieHalal 💠 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
❇️برخى لباس‌هايى كه پوشيدن آن حرام است به شرح زير است : 👈(اوّل:) پوشيدن لباس‌هايى كه از ابريشم خالص است و همچنين لباس‌هاى طلاباف (و هر آنچه زينت طلا دارد)، بر مردان حرام است. و نيز احتياط آن است كه عرقچين و كيف دستى و چيزهاى كوچكى كه نمى‌توان با آن عورت را پوشاند از ابريشم خالص نباشد. همان‌گونه كه احتياط آن است كه اجزاى لباس، حتّى نوارهايى را كه در حاشيه لباس مى‌دوزند از ابريشم خالص نباشد. و چنانچه كسانى بخواهند لباس حرير بپوشند، بهترين راه آن است كه چيزى با ابريشم مخلوط كنند؛ به هر نسبتى كه باشد ولى سزاوار است نسبت آن ده به يك يا بيشتر باشد. و اگر مجموع تار يا مجموع پود آن غير ابريشم باشد بهتر است. و سزاوار است كه ولىّ، پسران نابالغ خود را از پوشيدن لباس‌هاى ابريشمين و طلاباف منع كند. 👈(دوم:) لباس‌هايى كه از پوست حيوان مرده تهيّه شده، هر چند آن را دبّاغى كرده باشند. 👈(سوم:) لباس‌هايى كه از پوست حيوانات حرام گوشت تهيّه شده، هر چند حيوان را به طريق شرعى ذبح كرده باشند. حتّى اگر يك تار موى حيوان حرام گوشت (مانند گربه) در لباس يا بدن نمازگزار باشد حرام است 💠 @RoozieHalal 💠 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸ازدواج کردن باعث برکت زندگی می شود 👈 برای ازدواج جوانان اقدام کنید 🎙استاد قرائتی 📚تفسیر سوره نور، آیه ۳۲ 💠 @RoozieHalal 💠 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🇮🇷﷽🇮🇷ا یڪ داستان_یڪ پند ✍️ با نشانه می دهد تا بفهمی....!؟ دکتر علی حائری شیرازی؛ فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی، خاطره ای از پدر نقل می کرد که: مدتی بعد از آنکه پدرم امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. و متاسفانه بعضاً هم تنها بودند. گاه و گُداری من و بچه های دیگر سری به ایشان می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و در آن ایام، اموراتشان نوعاً از سخنرانی هایی که به آن دعوت می شدند می گذشت. پدر پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. و من به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دَخل و خرج حاج آقا به چه میزان است...!؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و می بایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت می کردیم..بماند یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟ اول استقبال نکردم ولی؛ ادامه دادند: در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد... احساس کردم تنهایی سختشان است که به آنجا بروند. پذیرفتم که همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان. پیش قدم شدم و حساب کردم... پدر راست می گفت. حمام آنچنان دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی!؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! دلاک تراول را گرفت. بوسید؛ بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم حاج آقا زیاد ندادید!؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر توی پاکت بود!؟ گفتم: پنجاه تومان؛ و این تمامِ پولی بود که در پاکت داشتید! با نگاهی به من تکرار کردند: پنج یا پنجاه؟ پنجاه...!! نچ ریزی کرد و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته بودند که توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند و گفتند: دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم... وارد گذر خان شدیم و به فکر مخارج امروز تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که؛ کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: آقای حائری شیرازی هستند!؟ گفتم: بله. گفت: حاج آقا؛ یه دقه صبر کنید!! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر گفت: من وجوهات نمی گیرم!! حجره دار گفت: وجوهات نیست، نذر است. پدرگفتند: نذر !!؟ حجره دار گفت: دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرزی اشکالی پیش آمد. و شما؛ همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. کالای من، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که؛ خدایا؛ اگر مشکل من همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. اتفاقا؛ تماس گرفتند و همان موقع، مشکلم حل شد. و شما امروز از این جا رد شدید....!! پدرم متبسم شد. رو به من کرد و گفت: پاکت را بگیر. گرفتم و خداحافظی کردیم تا برویم. پدر؛ در حین حرکت، آرام درِ گوشی گفتند: بشمارش!! من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد؛ بدون آنکه چیزی بگویم، دوباره در گوشم گفتند: ده تا بود..!؟ بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... نگاهی به بالا کرده و گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هر که اهل حساب کتاب باشد. با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست. تا بفهمی او داده نه دیگری.... برگرفته از: - قصه های خوب// ۱۴۰۰۰۲۱۴ 💠 @RoozieHalal 💠 💐🍂🍁 💐 🍁💐🍂
🔷ذکر برای افزایش روزی 🌸🌸از امام باقر(علیه‌السلام) روایت شده: به زید شحّام فرمود: برای درخواست روزی، در سجده نماز واجب بگو: يَا خَيْرَ الْمَسْؤُولِينَ، وَيَا خَيْرَ الْمُعْطِينَ، ارْزُقْنِي وَارْزُقْ عِيَالِي مِنْ فَضْلِكَ، فَإِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ. ای بهترین درخواست شده و ای بهترین عطا کننده، مرا و عیالم را از فضلت روزی بخش، به درستی که تو صاحب فضل بزرگ هستی. 📚 ملحقات مفاتیح الجنان ،باب چهارم منتخب از کافی 💠 @RoozieHalal 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین عليه السلام: هر كس تو را به چيزى كه توانش را ندارى مكلّف سازد، حكم نافرمانى تو از خودش را صادر كرده است مَن كَلَّفَكَ ما لا تُطيقُ فقد أفتاكَ في عِصيانِهِ 📚غررالحكم، حدیث9137 💠 @RoozieHalal 💠 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🇮🇷﷽🇮🇷ا یڪ داستان_یڪ پند ✍️ برکتِ روزی......!؟ یکی از صالحان دعا می کرد: پروردگارا در روزی ام برکت قرار بده. کسی پرسید: چرا نمی گویی روزی ام ده!؟ مرد صالح ڱفت: روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است. اما؛ من بـرکت را در رزق طلب می کنم و آن چیزی‌ست که؛ خدا به هرکس بخواهد می دهد (نه به همگان)...!! اگر در مال بیاید، زیادش می کند. اگر درفرزند بیاید، صــالحش می کند. اگر درجسم بیاید، قوی و سالمش می کند. و اگر درقلب بیاید؛ خوشبختش می کند. 📚 بازخوانیِ قصه های خوب 💠 @RoozieHalal 💠 💐🍂🍁 💐 🍁💐🍂
مردى از اصحاب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مدتى خدمت آن حضرت نیامد پس از مدتى به حضورش مشرف شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «چه مانع شد که پیش ما نیایی؟ عرض کرد بیمارى و فقر و نیازمندى، حضرت به او فرمود: آیا نمی خواهی دعایى به تو یاد دهم که خداوند بیمارى و فقر را (به وسیله آن) از تو برطرف فرماید، عرض کرد اى رسول خدا رحمت و درود خدا بر تو باد، آرى (آن دعا را به من تعلیم فرما)، پس حضرت فرمود بگو: 🌺🌺 «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَی الَّذِی لَا یمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ یکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یکُنْ لَهُ وَلِی مِنْ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرا». مدتى بر آن مرد نگذشت که به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مراجعت نمود و عرض کرد: اى رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، خداوند (به واسطه آن دعا) بیمارى و فقر را از من بر طرف فرمود». 📚 شیخ صدوق، خصال، کمره‏اى، محمد باقر، ج‏2، ص 299 💠 @RoozieHalal 💠