روحي.
،
_ کجا؟
_دارم میرم خبر مرگم سینما.
_داری دروغ میگی!
_آره دارم دروغ میگم. دارم میرم شیرهکش خونه. معتاد شدم میخوام برم جرم و جنایت کنم. مگه نمیدونی مامان من لای مجله فیلمام یه مسلسل قایم میکردم باهاش ادم میکشتم تا صبح. بعد دم صبح دوباره برمیگشتم شیرهکش خونه. بعد برا اینکه کسی نشناستم سیبیل مصنوعی میذاشتم. مامان این سیبیل مصنوعی من کوش؟
حالا دیدی مامان؟ فهمیدی چرا شبا هذیون میگم؟
برا اینکه یه گروه مافیایی افتادن دنبالم میخوان خونمونو با دینامیت بفرستن هوا.
عوضش وقتی مردیم برا اینکه حوصلمون سر نره از بیستتا خواستگارت بگو. هرکدوم واسه زناشون چقدر ارث گذاشتن تو اون دهاتای کردستان.
یه چیزی بت بگم مامان..
آدم بمیره بهتر از اینه که خل باشه ولی فک کنه سالمه!
[دیالوگهایی از فیلمِ "اینجا بدون من"]
راستی بچها. شهر کتاب قم توی چهارراه بیمارستان بمناسبت هفتهٔ کتاب ۲۵٪ تخفیف داشت. رمان و کتابای جالبی توش پیدا میشه یه سر بزنین. 🪄
بچها دوریودوستی کنید خیلی خوبه. مثلا یجا با اون آدما باهم پیام میدین ولی وانمود میکنین که اون یکیو اصلا نمیبینین😭😭
روحي.
،
من دربارهٔ "شعر" سخن میگویم.
دربارهٔ غم، خداحافظی، انقطاع، رنج.
دربارهٔ آخرینهایی که کسی جدیشان نگرفت و ساده از کنارشان گذشتند.
بعدها به یادش گریستند و خواستند لب باز کنند و از آن سخن بگویند، فریادش کنند، زخمش کنند و اینگونه بود که "شعر" پدید آمد.
در قرنهای متمادی هرگاه بشر عاجز ماند در ادای منظور، از "شعر" یاری گرفت و جراحتش را به آن مبدل کرد.
و هیچچیز مانند آن نشود و نخواهدشد..
تو نبودی و تب فاصله ها پیرم کرد،
عاشق شعر شدم، شعر زمینگیرم کرد!