eitaa logo
﴿روضــه مخـدراتـــﷻ﴾
837 دنبال‌کننده
392 عکس
214 ویدیو
8 فایل
< #روضـــه_مخـدراتـــﷻ 🇮🇷🇮🇶 قالَ الصّادِق "علیه‌السلام" التقيه دِينِي وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّة لَهْ °نݜـــــ↓↓ـــر° - #ڪلیپ🎥 - #اســتورے📱 - #متـــن📄 - #عڪس📸 - #مداحــے🎧 🌐https://harfeto.timefriend.net/17500547483378
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸 وقتی که امام زين العابدين علیه‌السلام با شنیدن روضه اسارت آل الله، سر به دیوار کوبیده و خون از سر مبارکشان جاری می‌شود... در روایتی نقل شده است: 🥀 روزی خوراک و نوشیدنی نزد امام سجاد «صلوات الله علیه» نهادند، گرسنگی و تشنگی پدرش امام حسین علیه‌السلام در صحرای کربلا به یادش آمد و اشک گلویش را بست و سخت گریست تا جامه هایش از گریه و اشک بر پدرش خیس شد. دستور داد تا خوراک را از نزد او ببرند. 🥀 مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیه‌السلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به إمام سجاد علیه‌السلام اقرار نمود. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟ گفت: خوابی دیدم. فرمودند: چه خوابی دیدی؟ 🥀 آن مرد یهودی گفت: خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آن‌ها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند. 🥀 میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون می‌ریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه!… می‌گفتند. 🥀 در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در سینه بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: «واحسناه! واحسیناه!…» 🥀 مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد. 🥀 ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را می‌برد، ایستاد. یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی. 🥀 گفت:کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او. 🥀 آن زنان وکودکان را بی فرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را می‌سوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند. 🥀 ترسا (آن مرد یهودی) گفت: ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزه‌ای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت: پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن… 🥀 من با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر می‌دیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن می‌کشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد می زند: «واولداه! واحبیب قلباه!…». 🥀 ای آقا! چون آن بانو به سرها و کودک‌ها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت: پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند…ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟ 🥀 ای اباعبدالله! چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسول خدا! 🥀 راوی گفت: در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیه‌السلام نقل میکردم، 📋 قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء ▪️امام سجاد علیه‌السلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینه‌اش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بی‌هوش شد. 📚دارالسلام،محدث نوری، ج٢ ص١٧٠ @maghaatel
🩸چشمان مبارک إمام سجاد علیه‌السلام از شدت گریه، مجروح شده بود و نزدیک بود که آن حضرت نابینا بشود ... 🔖 إبن‌شهر‌آشوب در «المناقب» در احوالات إمام سجاد علیه‌السلام اینگونه می‌نویسد: 📋 «إنَّهُ بَكىٰ حتّى خِيفَ عَلَى عَينَيه.» ▪️امام سجاد علیه‌السلام به اندازه‌ای گریست که خوف آن می‌رفت دیدگان آن حضرت، نابینا شود. 📚المناقب،ابن‌شهرآشوب، ج۱۱ ص۱۱۲ 🔖 ملاحبیب‌الله‌کاشانی نیز در «تذکرة الشهداء» اینگونه می‌نویسد: 🥀 هر وقت ظرف آبی به دست امام سجاد علیه‌السلام می‌دادند، آن‌قدر می‌گریست تا ظرف آب پر از خون می‌شد؛ چرا که چشم مبارک آن حضرت مجروح شده بود! آن حضرت گریه می‌کرد و می‌فرمود: 📋 لٰا هَنّأَنِیَ الأکلُ وَ الشُّربُ؛ یٰا أبی! لَیتَنی لَم أرَ مَصرَعَک ▪️خوردن و آشامیدن گوارایم مباد؛ ای پدرجان! کاش قتلگاهت را نمی‌دیدم. 📚تذکرة الشهداء، ج۲، ص۴۹۵. 📚قسمت این بود بال و پر نزنی مرد بیمار خیمه ها باشی حکمت این بود روی نی نروی راوی رنج نینوا باشی چقدر گریه کردی آقاجان مژه هایت به زحمت افتادند قمری قطعه قطعه را دیدی ناله هایت به لکنت افتادند کربلا خاطرات تلخی داشت ساربان را نمی بری از یاد تا قیام ِ قیامت آقاجان خیزران را نمی بری از یاد خون این باغ، گردن ِ پاییز یاس همرنگ ارغوان می شد چه خبر بود دور ِ طشت طلا عمه ات داشت نصف ِ جان می شد کاش مادر تو را نمی زایید! گله از دست ِ زندگی داری دیدن آب ، آتشت می زد دل خونی ز تشنگی داری تا نگاهت به دشنه ای می خورد جگرت درد می گرفت آقا تا جوانی رشید می دیدی کمرت درد می گرفت آقا جَمَل شام پیش ِرویت بود خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود «السلام علیک یا عطشان» ذکر لبهای روضه دارت بود سوخت عمامه ات، بمیرم من سوختن ارث ِ مادری شماست گرچه در بندی از تو می ترسند علتش خوی ِ حیدری شماست کاش می مُردم و نمی‌خواندم سر بازارها تو را بردند نیزه داران عبای دوشت را جای سوغات کربلا بردند @Maghaatel
وارد است كه از جناب حضرت صادق -علیه‌السلام- پرسيدند كه ناقه داخل بهشت مي‌شود يا نه؟ حضرت فرمود: ناقه صالح و هر ناقه‌اي كه در كربلا بميرد پس عرض كردند كه سگ داخل بهشت مي‌شود؟ حضرت فرمود: سگ اصحاب كهف و هر سگي كه در كربلا بميرد! پس عرض كردند كه خر به بهشت داخل مي‌شود؟ حضرت فرمود خر بلعم باعورا و هر خري كه در كربلا بميرد! پس از اين است كه اين حقير كربلا را اختيار كرده‌ام كه در وقت مردن شايد از سگ‌های كربلا يا خرهای آن محسوب باشم اما سگ‌هاي كربلا آن‌هائي به اينجا آمده‌اند و موفق به مردن اينجا شده‌اند قلب آنها مؤمن است و مَثَل آنها مثل آهني است كه آن را اكسير بزنند تا اعراض و غرائب زايل گردد . 💬سیدکاظم‌رشتی 📚خلاصه مواعظ ماه رمضان ۱۲۵۱ @ketabkhaneh_fazael
- - مروی‌ست از حضرت صادق -علیه السلام- شش حیوان داخل در بهشت می‌شوند، ۱.ناقه صالح پیمبر ۲.گوسفند ابراهیم خلیل ۳.گرگی که تهمت دریدن یوسف را به او زدند. ٤.خر بلعم باعورا ٥.دلدل جناب محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ٦.سگ اصحاب کهف @icon_1401
﴿روضــه مخـدراتـــﷻ﴾
...
بفدای پیشانی شکستت یازین العابدین علیه السلام
هدایت شده از •• قَتلِگـٰاه ••
"مصیبة الکوفه" ساربان ابن زیاد گفت: چون سر امام حسین(علیه‌السّلام) را آورده در برابر ابن‌ زیاد(لعنة‌الله‌علیه) نهادند، دیدم که از دیوارهاى دار الاماره خون مى چکد. @Qatlegah📜 منبع؛ تاریخ ابن عساکر، صفحه۲۴۶
..❤️‍🩹🔒..
﴿روضــه مخـدراتـــﷻ﴾
..❤️‍🩹🔒..
قالَ وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ عجل الله تعالی فرجه الشریف ألسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى سلام بر کسی که روستایی ها دفنش کردند...
هدایت شده از •• قَتلِگـٰاه ••
"مصیبة الکوفه" دربان ابن زیاد گفت: چون سر امام حسین(علیه‌السّلام) را آوردند، دستور داد در برابرش در تشتى طلایى گذاشتند. با چوبى که در دستش بود بر داندانهاى آن حضرت مى زد و مى گفت: یا ابا عبدالله! زود پیر شدى! مردى از حاضران گفت: من رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را دیده بودم؛ بوسه بر جایى مى زد که تو چوب مى زنى. گفت: امروز در برابر روز بدر است. آنگاه دستور داد امام سجاد(علیه‌السّلام) را با غل و زنجیر بستند و همراه زنان و اسیران به زندان بردند. من همراه‌شان بودم. از هر کوچه که مى گذشتیم، کوچه را پر از مردان و زنانى مى دیدیم که بر چهره خویش مى زدند و مى گریستند. آنان در زندانى حبس ‍ شدند و در را به رویشان بستند. @Qatlegah📜 منابع؛ الأمالی، صفحه۱۴۰ مثیر الاحزان، صفحه۹۲ تاریخ طبرى، جلد۳، صفحه۳۳۶
هدایت شده از ۵۹
- - فاضل بسطامی در صفحات ٤٠٣ کتاب تحفة الحسینیه نوشته است که از قراری که از کتب سیر و تواریخ معلوم می شود این است که آن ملعون یزید لعنه‌الله،مذهب نصاری داشت و شراب را آشکارا مباح و حلال می‌دانست و سگ را پاک و طاهر می‌دانست و بسیار اخلاص به سگ داشت. 📚سحاب الدموع، نخجوانی، ج۳، ص۲۵۲