شاهد از خارج نمی باید خیانت پیشه را
دزد از تغییر رنگ خویش رسوا می شود
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
نماند اکنون دماغِ شعرگفتنها، مگر گاهی
کنم موزون به یاد قامت او مصرعِ آهی
#واقف
از کتاب #نشتر_عشق
@SAEB_TABRIZ
چه میدانند خوبان قیمت دلهای مشتاقان
بهکف جنسیکه مفت آمد نباشد قدر چندانش
#بیدل_دهلوی
@SAEB_TABRIZ
تمتٌُع آرزو داری ز چرخ از راستی بگذر
که بی انگشت کج از شیشه روغن در نمی آید
#بیدل_دهلوی
@SAEB_TABRIZ
کسی تفسیر رمز عاشق و معشوق کی داند؟
به جز مکّی نمیداند لغتهای حجازی را
#نظیری_نیشابوری
@SAEB_TABRIZ
چه نیرنگ است بیدل برق دیرستان الفت را
که من می سوزم و بوی تو می آید ز داغ من
#بیدل_دهلوی
@SAEB_TABRIZ
ز خود بیرون شدم آسوده گردیدم چه می کردم
اگر این کفش تنگ از پای خود بیرون نمی کردم
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ
۱۱۴ سوره نساء
در مجالس حرف سرگوشی زدن با یکدگر
در زمین سینه ها تخم نفاق افشاندن است
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
یا کریم بن کریم
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
می گذارد کفش هر کس پیش پای میهمان
در لباس خدمت اظهار ملالت می کند
#صائب_تبریزی
#آداب_میزبانی
@SAEB_TABRIZ
هندوستان
می گذارد کفش هر کس پیش پای میهمان در لباس خدمت اظهار ملالت می کند #صائب_تبریزی #آداب_میزبانی @SAEB
گر نمی خواهی شود پامال حسن خدمتت
وقت رفتن میهمان را کفش پیش پا منه
#صائب_تبریزی
#آداب_میزبانی
@SAEB_TABRIZ
یا کریم بن کریم
نسیم لطف تو بر دوزخ ار وزد شاید
که دوزخی ز عذابِ ابد شود ایمن
اگر به دشمن خود صلح کردهای چه عجب
که عادت است به لقمه دهان سگ بستن
مرا چو لطف تو باشد شکایت از که کنم؟
مرا چو کوی تو باشد کجا کنم مسکن؟
#فیاض_لاهیجی
@SAEB_TABRIZ
دل خراب من و مهر بوتراب در او
خرابهایست که تابیده آفتاب در او
#هجری_شمشیرگر_قمی
#عرفات_العاشقین
@SAEB_TABRIZ
اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست
آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب
#صائب_تبریزی
#شب_قدر
همه خوبی های دوعالم رو امشب یکجا از خدا بخواه
@SAEB_TABRIZ
ابیاتی از قصیدهی بیدل دهلوی در وصف امیرالمومنین علیه السلام:
امید، اینجا به غارتگاه حسرت رفته سامانش
به هر دستی که دیدم، پارهای دارد ز دامانش
در این مرتَع، شکار مکرِ روباهان شد آن غافل
که آگاهی ندادند از کنام شیر یزدانش
کدامین شیر یزدان؟! مرتضی آن صفدر غالب
که می خوانند مردان حقیقت، شاه مردانش
شهنشاه یقین، تختِ جهان عزّت و قدرت
که اعجاز کلام اللّه دارد کوس برهانش
نگه، دریوزه کن تا بینی آن آیات قدرت را
به دلها گوش نِه، تا بشنوی آواز قرآنش
قضا، ترتیبی از خوان نوالش داشت در فطرت
دم صبح ازل جوشید از گرد نمکدانش
ز اِنعام «سَلُونی» بر خط امکان، صلا گستر
ز حکم «لو کشَف» بر عالم تحقیق، فرمانش
تأمُّل تا عیار دستگاه قدر او گیرد
دهد دوش نبی اللّه ، نشان از پایه شانش
بیاضِ حُسنِ «شقُّ الصّدر»، زیب مَطلَع صبحش
سواد مُلک «تَمَّ الفَقْر»، تزیین شبستانش
دو طاقِ منظر رحمت: خَم محراب ابرویش
دو مصراعِ درِ علمِ نبی: لبهای خندانش!
ترحُّمْ آفرین: ذاتش، شفاعت پرور: اخلاقش
کرم: تصویر الطافش، نجات: ایجاد احسانش
اگر عفوِ گرانْسَنگش، بیاراید ترازویی
جهان بر عرش یابد پلّه اقبال عصیانش!
زبانِ گبر اگر در دیر، نام شرم او گیرد
کند آتش عرَق چندان، که گرداند مسلمانش
لبِ بت، گر به تصدیق کمالش یا علی گوید
به نوری آشنا گردد که آرد کعبه، ایمانش
به کعبه پیش از آن کاین ذات اقدس در وجود آید
عقیقه جز ذبیحُ اللّه نپسندند، قربانش!
در این میخانه تا صبح قیامت کم نمی گردد
عرقْ پیمایی دریا، ز شرم جرعه نوشانش
مشیت، منحصر فهمید در ابداع امکانش
فروغ جوهر آل نبی بر مهر تابانش
چمنْ پیرای گلزار نبّوت، ریشه نخلش
گهرْ تعمیر انوار رسالت، جوش عمّانش
سیه روزی که از خاک درِ او دامن افشاند
لباس کعبه گر پوشد، نبیند غیر قطرانش
همه گر آفتاب از آستانش بگذرد غافل
سحر خندد بر اِدبارش، فلک گرید به حرمانش
به گاهِ حمله ی این شیر، اگر خواهد سپر داری
جگر در خاک جوید رستم از سام نریمانش
شُکوه رعد غیرت، صورْ خیز از نعره شیرش
جلال برقِ قهر حق، نگاه چشمِ غضبانش
به دریایی که آن دستِ حمایت، سایه اندازد
صدای کشتی نوح آید از هوی نهنگانش!
خمیر طینتش را چاشنی، از جوهر نوری
که می ریزند رنگ عالم ارواح، ز ابدانش
در آن حضرت اگر دریای امکان یک گهر بندد
نمی ارزد به تشویق نگاه باریابانش
بضاعت کو که باشد تحفه بزم قبول آنجا؟
جهان گر شرم دارد، زیره نفروشد به کرمانش
طریق عجز می پویم، نمی دانم چه میگویم؟!
به توصیف خداوندی که دانشهاست حیرانش
#بیدل_دهلوی
https://eitaa.com/SAEB_TABRIZ
هدایت شده از صوت ها و پادکست های علی مقدم
👥رفیق خیلی در سعادت و شقاوت ما تاثیر داره
یه رفیق بدحال و کسل، تمام توان و حس و حال معنوی ما رو میتونه نابود کنه
به خاطر همین اینقدر تاکید شده که با هر کسی رفیق و مانوس نباشیم
توی دعای ابوحمزه وقتی علت های بی توفیقی در عبادت رو ذکر میکنه می فرماید:
أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِينَ فَبَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ خَلَّيْتَنِي
رفیق بطّال و کسل و آلوده، میتونه گند بزنه به ابدیّت آدم
لذا آقا #غنی_کشمیری میفرماد :
رفیق اهل غفلت هر که شد از کار می افتد
چو یک پا خفت پای دیگر از رفتار می افتد
#اخلاق_ادبی
#رفیق
#علی_مقدم
https://eitaa.com/ali_moghddam
ْْنیست شیطان ناامید از آستان رحمتش
چون توانم من به نومیدی ازین در بازگشت؟
#صائب_تبریزی
#شب_قدر
@SAEB_TABRIZ
هدایت شده از علی مقدم
زاهد به کَرَم تو را چو ما نشناسد
بیگانه تو را چو آشنا نشناسد
گفتی که گُنَه کنی به دوزخ بَرَمَت
این را به کسی گو که تو را نشناسَد
منسوب به #ابوسعيد_ابوالخير
هدایت شده از علی مقدم
بیت بداهه ای از صائب در مورد سگ
سید حسام الدّین راشدی در تذکره شاعران کشمیر به نقل از کلمات الشّعرا در بارهٔ میرزا صائب می نویسد :
وقتی که با یاران در راهی می گذشت ، سگی نشسته دید . حالت سگ این است که در وقت ایستادن سرنگون و گاهِ نشستن سربلند میشد . مصرعی بدیهه به زبان راند :
«سگِ نشسته، زِ استاده سرفرازتر است»
بعد از آن بی تأمل پیش مصرع رساند :
«شود زِ گوشه نشینی، فزون رعونتِ نفس »
رعونت : خودبینی و تکبر
#صائب_تبریزی
#تذکره_شاعران_کشمیر ج۲ ص۵۲۰
حسام الدّین راشدی
چرا ز سنگِ ملامت شکسته دل باشم؟
که همچو موج ، مرا از شکست بال و پرست
به خود فروشدگان ، فارغند از آشوب
کمند وحدت گرداب، موجهٔ خطرست
نگاه دار گرت چون عقيق آبي هست
که خضر باديهٔ عشق، آتشين جگرست
کدام شاخِ گل امشب گذشت ازين بستان؟
که همچو سبزهٔ خوابيده سرو پی سپرست
چه سود نعمت بسيار تنگ روزی را؟
ز بحر، قطرهٔ آبی وظيفهٔ گهرست
هميشه مي کشد از روي باغبان خجلت
چو سرو و بيد درين باغ هر که بی ثمرست
من و ملازمتِ غم، که دستگاهِ نشاط
ز چشمِ مردم اين روزگار تنگترست
شود ز گوشه نشينی فزون رعونت نفس
سگ نشسته ، ز استاده سرفرازترست
حضور خاطر اگر هست در شکيبايی است
دلي که صبر ندارد هميشه در سفرست
خبر ز درد ندارند بيغمان صائب
وگرنه منت صندل بتر ز دردسرست
#صائب_تبریزی
#سبک_اصفهانی #سبک_هندی
@ASI_khorasani
هدایت شده از هندوستان
🥸چند بیت توصیه پدرانه ی صائب تبریزی وقتی می بینه جوانی داره سراغ دود میره
نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم
چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟
دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش
حیف باشد که به زنجیر بود محمودی
چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان
ما به همت نتوانیم گذشت از دودی!؟
عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف
گر به آتش نگذاری به تکلف عودی
#صائب_تبریزی
#دود
#سیگار
@SAEB_TABRIZ
دانه را نشو و نمای ریشه رسوا میکند
گر زبان در کام باشد راز دل پوشیده است
#بیدل_دهلوی
@SAEB_TABRIZ
هدایت شده از صوت ها و پادکست های علی مقدم
💡علّت سختیِ جان دادن
اهل معرفت یکی از علّت های سختی جان دادن را، تعلّق و دلبستگی به دنیا می دانند
اگر کسی دلش به دنیا بسته نباشد، به راحتی قبض روح می شود و جان دادن برایش سخت نیست
کلیم کاشانی همین مطلب را با تشبیهی اینگونه بیان می کند
مشکل ز تن برآید جانِ علایقآلود
چسبیده بر غلاف است شمشیرِ زنگبسته
#کلیم_کاشانی
#مرگ
#شعر_حکمی #سبک_هندی
#علی_مقدم
@ali_moghddam
پناه بر خدا
از خدا شرمی نداری در گنهکاری، ولی
دست می داری ز عصیان از حجاب دیگران
#صائب_تبریزی
#تظاهر
@SAEB_TABRIZ