eitaa logo
هندوستان
927 دنبال‌کننده
70 عکس
17 ویدیو
6 فایل
کانال اشعار عاصی خراسانی @sheikh_ali_moghaddam
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علی مقدم
ma shab ghadr 2 (3)_1.mp3
2.49M
نگاه در کتاب می کنی حسین ۲۱ رمضان ۱۴۴۵ @sheikh_ali_moghaddam
بیدل! به هر کجا رگ ابری نشان دهند در ماتم حسین‌ و حسن‌ گریه می‌کند
بُوَد ده روز سالی موسم این دانه افشانی ز غفلت مگذران بی گریه ایام محرم را
هدایت شده از علی مقدم
چگونه پدر از زمین جمع سازد علی را علی را علی را علی را
هدایت شده از علی مقدم
💠زبان‌ حال در شعر آیینی با توجه به اهمیت بحث زبان حال در مرثیه و شعرآیینی، لینک مطالب مربوط به که قبلا در کانال اشتراک گذاشته شده بود را به مخاطبین تقدیم میکنیم ۱.اهمیت بحث زبان‌حال در شعر آیینی ۲. تعریف و ضوابط زبان حال ۳.بررسی چند نمونه(شعری از وصال) ۴.ادامه بررسی چند نمونه ۵.نمونه ای دیگر(ردیف های ناردیف) @sheikh_ali_moghaddam
ای آفتاب چرخ، کزین سقف بی ستون چندین هزار سال به هر ذرّه تافتی گشتی تمامْ دیده و هر صبح بهر سیر از مشرق آمدی و به مغرب شتافتی مظلوم و داغ ‌دیده و لب‌ تشنه کشته‌ای همچون حسین در همه آفاق یافتی؟ ای دست و تیغ ظلم، شوی منقطع، چه‌سان فرق علیّ اکبر او را شکافتی؟ ای باد گرم کرب و بلا بر تو آفرین کز خار و خس کفن به تن شاه بافتی
زائران را چون نسازد پاک از گَرد گناه؟ شهپر «روح الامین»، جاروب این جنّت‌سراست
﷽ نور وجود از طلوع روی حسين است ظلمت امکان، سواد موی حسين است شاهد گيتی به خويش، جلوه ندارد جلوهٔ عالم فروغ روی حسين است مشي قَدَم را وصول ذات قِدَم نيست جنبش سالک به جستجوی حسين است ذات خدا، لا يُریٰ‌ست روز قيامت ذکر لقا بر رخ نکوی حسين است جان ندهم جز به آرزوی جمالش جان مرا دل به آرزوی حسين است عاشق او را چه اعتناست به جنّت؟ جنّت عشّاق، خاک کوی حسين است عالم و آدم که مست جام وجودند مستی اين هر دو از سبوی حسين است حضرت حق را به عشق خلق چه نسبت؟ مسألهٔ عشق، گفتگوی حسين است عاشق او را چه غم ز مرگ طبيعت؟ زندگی عارفان به بوی حسين است در غم او آب روی ما به حقیقت موجب غفران به آبروی حسین است عقل فؤاد از خود این فروغ ندارد جلوهٔ این قطره هم ز جوی حسین است
روزی که دست او به شفاعت علم شود خجلت کشد ز دامن پاک گنه، ثواب
مظهر انوار ربانی، حسین بن علی آن که خاک آستانش دردمندان را شفاست ابر رحمت سایبان قبه پر نور او روضه اش را از پر و بال ملایک بوریاست دست خالی برنمی گردد دعا از روضه اش سایلان را آستانش کعبه حاجت رواست در رجب هر کس موفق شد به طوف مرقدش بی تردد جای او در مقعد صدق خداست در ره او زایران را هر چه از نقد حیات صرف گردد، با وجود صرف گردیدن بجاست چون فتاده است این مصیبت ز ایران را عمر کاه در تلافی زان طوافش روح بخش و جانفزاست نیست اهل بیت را رنگین تر از وی مصرعی گر بود بر صدر نه معصوم جای او، بجاست کور اگر روشن شود در روضه اش نبود عجب کان حریم خاص مالامال از نور خداست با لب خشک از جهان تا رفت آن سلطان دین آب را خاک مذلت در دهان زین ماجراست زین مصیبت می کند خون گریه چرخ سنگدل این شفق نبود که صبح و شام ظاهر برسماست عقده ها از ماتمش روی زمین را در دل است دانه تسبیح، اشک خاک پاک کربلاست در ره دین هر که جان خویش را سازد فدا در گلوی تشنه او آب تیغ آب بقاست تا بدخشان شد جگرگاه زمین از خون او هر گیاهی کز زمین سر برزند لعلی قباست نیست یک دل کز وقوع این مصیبت داغ نیست گریه فرض عین هفتاد و دو ملت زین عزاست می دهد غسل زیارت خلق را در آب چشم این چنین خاک جگرسوزی ز مظلومان کراست؟ بهر زوارش که می آیند با چندین امید هر کف خاک از زمین کربلا دست دعاست مردگان با اسب چوبین قطع این ره می کنند زندگان را طاقت دوری ز درگاهش کجاست؟ از سیاهی داغ این ماتم نمی آید برون این مصیبت هست بر جا تا بجا ارض و سماست از جگرها می کشد این نخل ماتم آب خویش تا قیامت زین سبب پیوسته در نشو و نماست گر چه از حجت بود حلم الهی بی نیاز این مصیبت حجت حلم گرانسنگ خداست قطره اشکی که آید در عزای او به چشم گوشوار عرش را از پاکی گوهر سزاست زائران را چون نسازد پاک از گرد گناه؟ شهپر روح الامین جاروب این جنت سراست سبحه ای کز خاک پاک کربلا سامان دهند بی تذکر بر زبان رشته اش ذکر خداست چند روزی بود اگر مهر سلیمان معتبر تا قیامت سجده گاه خلق مهر کربلاست خاک این در شو که پیش همت دریا دلش زائران را پاک کردن از گنه کمتر سخاست مغز ایمان تازه می گردد ز بوی خاک او این شمیم جانفزا با مشک و با عنبر کجاست؟ زیر سقف آسمان، خاکی که از روی نیاز می توان مرد از برایش، خاک پاک کربلاست تا شد از قهر الهی طعمه دوزخ یزید نعره هل من مزید از آتش دوزخ نخاست تکیه گاهش بود از دوش رسول هاشمی آن سری کز تیغ بیداد یزید از تن جداست آن که می شد پیکرش از برگ گل نیلوفری چاک چاک امروز مانند گل از تیغ جفاست آن که بود آرامگاهش از کنار مصطفی پیکر سیمین او افتاده زیر دست و پاست چرخ از انجم در عزایش دامن پر اشک شد تا به دامان جزا گر ابر خون گرید رواست مدحش از ما عاجزان صائب بود ترک ادب آن که ممدوح خدا و مصطفی و مرتضاست
گر خوی تو چون روی تو می‌بود چه می‌بود