•●❥ ❥●•
#رمـــــان_دایرکتےها ✅
#قسمت_پنجم
کم کم داشتم بهش عادت میکردم
مدام برام نحوه استفاده داروهای گیاهی رو میفرستاد..
🌱
اوایل با اکراه قبول میکردم
اما بعدش با شوق و ذوق استقبال میکردم..
دیر اومدن های کیوان هم تقریبا دائمی شده بود
چند باری باهاش بحث کردم..
گفتم خسته شدم از این وضعیت؛
تنهایی کلافه ام میکنه...
اونم مدام میگفت خب چیکار کنم تو این اوضاع بیکاری و اقتصاد خراب..
توقع داری کارمو از دست بدم بیام بشینم تو خونه کنار تو؟!
صد بار بهت گفتم بچه دار بشیم قبول نکردی..
گفتم چرا هر چی میشه پای بچه رو میکشی وسط؟!
مگه برا فرار از تنهایی باید مادر بشم!!!
😕
همین بحثای بیخود و بی جهت من با کیوان،جرقه راحت حرف زدن با افشین رو روشن و روشن تر کرد!
انگار مجوز درد و دل با افشین برام امضا شد!
بحثایی که بین من و کیوان پیش میومد؛همه رو برا افشین تعریف میکردم
اونم با حوصله تمام گوش میکرد..
و با حرفاش آرومم میکرد!
این اولین بار بود با جنس مخالف به غیر از همسرم صحبت میکردم و انقدر راحت سبک میشدم!
نه بحثی در کار بود..
نه تشری..
نه حرف بچه ای که من بهش آلرژی پیدا کرده بودم!
متاسفانه ارتباطمون بیشتر شد..
🔥📵ساعت ورود و خروج کیوان رو بهش گفته بودم،تا توی اون زمان پیام نده..!
اونم زمانی که سرکار بود و بیرون از خونه بهم پی ام میداد..
همه چت ها رو هم قبل اومدن کیوان پاک میکردم.
پیام خاصی بینمون نبود،اما خودم خوب میدونستم که کارم اشتباهه!
😔😞
برا همین چندین بار از ترسم چک میکردم تا خیالم راحت باشه که پیاما پاک شده..!
رفته رفته پیامهای افشین از درد و دل و کمک فراتر رفت..
😞😞
ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#دایرکتی_ها
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
╔═🌸🍃════╗
@Emame_ASR
╚════🍃🌸═╝
توضیحاتی درباره رمان #دایرکتے_ها👇🏻
این رمان درباره خانمیست🧕🏼 که متاهله اما یک روز اتفاقی با اقایی در اینستاگرام📱 آشنا میشه .
از قضا اون اقا براش مزاحمت ایجاد میکنه اما این خانم بدلیل خجالت و مثبت نگری کاذبی که داشت، دچار خطا میشه و در دامی 🚫میفته که جبران کردنش خیلی سخته....
✨در نهایت عقیده اش به خدا و ایمانش اون رو از این دام بیرون میکشه اما دیگه خیلی دیره......
#بسماللهالرحمنالرحیم
❤️اللّٰهم عجل لولیک الفرج❤️
•| #تــقویم_روز |•
#دوشنبه
📗 1398/12/12 ـ (12 #اسفند )
📙 2020/03/02 ـ (02 #مارس )
📒 1441/07/07 ـ (07 #رجب )
•| #آیــهی_روز |•
《سوره التغابن, آيه 17》
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ
اگر خدا را وامى نيكو دهيد آن را براى شما دو چندان مى گرداند و بر شما مى بخشايد و خدا[ست كه] سپاسپذير بردبار است
•| #ذکـــر_روز |•
یا قاضیَ الحاجات
ای برآورنده حاجتها
•| #امروز_متعلق_است_به |•
#حسن_بن_علی (ع)
#حسین_بن_علی (ع)
•| #مناسبتهای_روز |•
سالنمای #دفاع_مقدس
عملیات کربلای 7
📍...روز مانده تا...
• ۳ | ولادت امام جواد(ع) / ولادت حضرت علی اصغر(ع)
• ۶ | ولادت امیر المؤمنین حضرت علی(ع)
• ۸ | وفات حضرت زینب(س) / شهادت امام صادق(به روایتی)
• ۱۱ | وفات ابراهیم فرزند پیامبر(ص)
• ۱۶ | حمله به امام مجتبی(ع) در مدائن / مسموم شدن موسی بن جعفر(ع)
• ۱۷ | فتح خیبر توسط امیرالمؤمنین(ع)
•| #حدیث_روز |•
○امام علی(ع):
قَلَّ مَن أكثَرَ مِنَ الطَّعامِ فَلَم يَسقَم .
كمتر كسى است كه زياد بخورد و بيمار نشود .
📚غرر الحكم : ج ٤ ص ٥٠٢ ح ٦٧٤٩
#صلوات
🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌹
💠 @Emame_ASR 💠
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسیرودوستداشتهباشکلایقدوستداشتنہ♥
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهید_آقا_محمدرضا_دهقان_امیرے
💠 @Emame_ASR 💠
⭕مدارس اسلامشهر تا آخر هفته تعطیل است
➕سخنگوی دولت: مدارس تا آخر هفته تعطیل است
🔹در صورت لزوم پنجشنبه یا جمعه آخر این هفته برای هفته آینده تصمیم گیری خواهد شد.
#اسلامشهر_پویا
وقتی پیر شدیم داستان این روزارو که واسه نوه هامون تعریف کنیم پشت سرمون میگن «باز بابابزرگ رفت رو منبر با این داستانای تخیلیش»
#گوشه_نشین
#پارازیت
•●❥ ❥●•
#رمـــــان_دایرکتےها ✅
#قسمت_ششم
افشین به من علاقه مند شده بود،چند باری بهم گفت.
حتی اگه نمیگفتم با اون همه قربون صدقه رفتن و دلبری مشخص بود دوسم داره!
هر چی بهش میگفتم قرارمون این نبود!
میگفت گور بابای قرار و مدار..
دل که این حرفا رو نمیفهمه!!!❤️💔
من آدم محکمی بودم،همه سعیمو کرده بودم که دلم نلرزه؛
اما بشدت وابسته شده بودم به کسی که بی چون و چرا گوش شنوا بود..!
به افشین گفتم:دست از عشق و علاقه بردار،چون من کیوان رو دوست دارم!
اگرم باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر داروهای گیاهی بود و بعدشم شاید فرار از تنهایی..
الانم پشیمونم چون نمیخوام بهت وابسته تر بشم و زندگیمو از دست بدم!
حرفامو که دید؛به غلط کردن افتاد..
گفت باشه فرشته خانوم!
من غلط کردم!
دیگه حرفی نمیزنم؛
فقط تنهام نذار!
باشه؟!....
قول میدم دیگه هیچ حرفی از حسم نزنم.....
سخت بود برام دل کندن از مجازی و چت بیهوده...
انگار معتاد شده بودم؛معتاد یه آدم مجازی که حتی چهرشو ندیده بودم...
برام شده بود دایه دلسوز تر از مادر!
گفتم باشه و خداحافظی کردم!
گفت دمت گرم😍بعدشم استیکر خنده و خوشحالی فرستاد و خداحافظی کرد!
توی این مدت دست و دلم به زندگی نمیرفت...
مدام بهانه های الکی میگرفتم،سر مسائل جزئی و بی اهمیت با کیوان بحثم میشد...
کیوان میگفت چته؟!
چرا عوض شدی؟
کو اون فرشته ای که ورد زبونش قربونت برم وفدات شم بود؟!
همش دعوا راه میندازی؛
اعصاب خودتو منو بهم میریزی!
خب چته لعنتی..
بگو بذار بفهمم..؟!
میگفت بگو بذار بفهمم!!!
اما من خودم نمیدونیستم دقیقا چه مرگم شده!
چی رو به کیوان میگفتم!
من حرفی برا گفتن نداشتم..😭
کیوانم گاهی عصبی میشد و سمتم نمی اومد..
بعد از مشاجره ای که داشتیم،کیوانم کمی تغییر کرد..
دیگه به اندازه قبل قربون صدقه ام نمیرفت؛
برام وقت نمیذاشت..
البته بیشتر من مقصر بودم؛
چون بیخود و بی جهت دعوا راه مینداختم!
از اون طرف افشین سنگ صبورم بود و آرومم میکرد!
و من از لحاظ روحی و روانی تا حدودی از جانب افشین تامین میشدم!
اگر کیوان باهام بدخلقی میکرد دیگه مهم نبود،چون یکی دیگه جاشو پر کرده بود..
ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#دایرکتی_ها
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
╔═🌸🍃════╗
@Emame_ASR
╚════🍃🌸═╝