eitaa logo
﴿صافات﴾
69 دنبال‌کننده
1هزار عکس
214 ویدیو
33 فایل
﷽ 🌱[تعجیل‌ڪُن ‌بہ‌خاطر‌صَدها هِزارچِشمـ^^ اےپاسُخ اَمّن‌یُجیبْ‌ها]♥️••• ♢ڪانال‌دیگمونـ‌:) Γمَلجَاء- !🕊 @MALJAE_DEL@alamdar1424 ♢شرایط‌کپےمون:) Γ @SHARAYET113 ‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
دامن کشون رفتی دلم زیر رو شد چشم حرامی با حرم روبه رو شد بیا برگرد خیمه ای کس و کارم من و تنها نگذار ای علمدارم @gosheneshen
ارباب هرکس که شهید میشد میگفتن گریه نکنید دشمن شادمون نکنید اما سر عباس رفتن نشستن تو خیمه حضرت زینب رو هم رو به روشون زن و بچه رو هم دورشون گفتن حالا همه بلند بلند گریه کنید ارباب یک بند مثل بچه ها گریه میکردن یهو یکی از یزیدیا نزدیک خیمه بود اومد جلو یه پوزخندی زد گفت: چیه حسین؟ با زنها نشستی گریه میکنی؟ @gosheneshen
ارباب بدن رو گذاشتن و از علقمه برگشتن نقل شده موقع برگشتن ارباب مثل بچه ها استیناشونو به چشم گرفته بودن گریه میکردن @gosheneshen
میگن یهو اهل خیمه دیدن گروه گروه دارن از علقمه بیرون میان یه گروه طبل میزنن یه گروه کل می کشن یکی سر عباس رو زده رو نیزه سادات ببخشن با سر عباس داره میرقصه @gosheneshen
چه شد پناه من؟ یل سپاه من؟؟ @gosheneshen
کس ندیده در عجم یا در عرب هیچ سقایی بمیرد تشنه لب @gosheneshen
اما خیلی گران تمام شد این آب خواستن یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت @gosheneshen
واسه منم دعا کنید لطفا خیلی زیاد :)
هُ میکنندمراکه زمین خورده ام حسین بامن بگو که آبرویت برده ام حسین؟؟ سوگند به موی مادرمان فاطمه نشد شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین.. @gosheneshen
عمو جونم تا تو بودی سر و سامونی داشتیم تو که رفتی چشم گریونی داشتیم @gosheneshen
من خیلی دلم برا حرم حضرت عباس تنگ شده:) واسه اون عظمت ضریح واسه اون سر در یا من وفی ببیعته @gosheneshen
داداش حسین شرمندتم خیلی تلاش کردم نشد:) @gosheneshen
فنعم الاخ المواسی العباس :) @gosheneshen
برید زیارت کنید با پای دل یک سال منتظر این شب بودیما ارمنی ها از امشب رزق یه سالشونو میگیرن @gosheneshen
آب را که تو شرمنده کرده ای @gosheneshen
اخه من بمیرم با دل تو چیکار کردن حسین @gosheneshen
@gosheneshen
@gosheneshen
یل سپاه من امیر لشکرم کجایی ان دمی که آید قاتل به قتلگاه من کجایی ان دمی که آید آتش به خیمه گاه من @gosheneshen
بچه ها میگفتن بابا ؟؟ عمو کجاست؟؟ عمو قول داد برگرده :) @gosheneshen
خلاصه که ای اهل حرم میروعلمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد @gosheneshen
پس چه خوب برادری بودی تو عباس @gosheneshen
شه به روی برادر افتاده همه گفتند حسین جان داده @gosheneshen
ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد @gosheneshen
حاجت دارا امشب شبشه هااا دو رکعت نماز استغاثه داره امشب مثل نماز صبح بعدشم ۱۳۳ تا یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک حسین @gosheneshen
سلام صاحب زمان ، صاحب من ، مهدی جان ... و این آغازی دوباره است بر شوری بزرگ که هرسال در رگهای منجمد زمین می جوشد و جهان را جانی دوباره می بخشد ... و من همرنگ منتظران سیاهپوشتان ، دلخوشم که در عزای بزرگ جد غریبتان با شما شال عزا بسته ام و به اقتدای شما بر سر و سینه می زنم ... ای کاش این محرم پایان عزاداریهای غریبانه مان باشد ... ای کاش بیایید و عالم را در شور بی مانند حسینی شریک کنید ... ای کاش نوای " ان جدی الحسین قتلوه عطشانا " بزودی در گوش هوش جهان بپیچد ... اللهم عجل لولیک الفرج الساعه @darentezarenaj
بنام خداے عباس(ع) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 از طرف تمامی اعضای هیات دختران نور عرض تسلیت به ساحت مقدس صاحب الزمان برای عزای سوزناک حضرت سقا عموی با فوای امام زمان(عج) حضرت علمدار ابالفضل العباس(ع) 🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩 و همچنین عرض تسلیت عزای شب تاسوعا به تمامی اعضای هیات دختران نور،امام عصر، امیدواریم عزاداری هاتون مقبول درگاه حق و کربلا نصییتون بشہ. در عزاداری هاتون ما رو از یاد نبرید. التماس دعاے فرج🙏🙏🙏 🏴 @Dokhtarannor 🏴 🚩 @Emame_ASR 🚩 🏴 @Emame_ASR 🏴
.•﷽•. قامتش اوج قیام است، قیامت کرده است قد سقای تو رعناست، اگر بگذارند …     🏴♥️🌿🕯 ╔═🕯🍃════╗      @paradisetime ╚════🍃🕯═╝
بعدِ تو زینب با کاروان نرفت. روی همان خاک‌ها ماند و بدنِ تو را برای همیشه بغل گرفت و برای هرکسی که از آنجا عبور کرد، عریان‌ترین روضه را خواند. بعد از تو خواهرت زنده نماند، توی همان گودال جان داد. کسی اینجای واقعه را نگفته. بعد، تو خواهرت را تکثیر کردی. فرمان دادی زینب‌هایی دوباره آفریده شدند. زینبی برای پرستاری، زینبی برای تند دویدن میان خارها، زینبی برای خاک‌ریختن روی دامن‌های آتش‌گرفته، زینبی برای شماردن کودکان. عوضِ هر شهید، زینبی درست شد. بعدِ واقعه آب که آزاد شد، خواستی زینبی در آن میان پیدا بشود که سقا باشد و خودش لب به آب نزند. بعد که کاروان به راه افتاد، دستور دادی زینبی بیافرینند که روی محمل بنشیند که تا شام به آن چشم بدوزی و دلتنگ نشوی. تو در آن مسیر طولانی از بلندترین ارتفاع، کودکانت را می‌دیدی که از بلندی اسب‌ها و شترها می‌افتند. این بود که گفتی زینبی درست کنند برای دویدن پشت کاروان. کسی اینجای واقعه را روایت نکرده، ولی شاید آن زمزمهٔ آخرِ تو در گوش خواهرت که آرامش کرد، همین بود: «آرام باش همبازیِ کودکی‌هایم! همه می‌روند، ولی تو جایی نمی‌روی، تو تا آخر همین‌جا می‌مانی زینب! قرارمان یادم نرفته.»