♥️🍃 #باشکوهترین_استقبال تاریخ ق14 🍃♥️🍃
ـ ديروز ساعت نه و...
مكث كوتاهي كرد. مشغول جستجوي داخل ساك شد. تكه كاغذي را بيرون آورد. ادامه داد: ديروز از يك همافر پرسيدم. گفت: امام در ساعت نه و بیست و هفت دقيقه و سی ثانیه پاي بر خاك ميهن اسلامي نهادند.
مشهدي جعفر از آن چه ديده و شنيده بود تعريف ميكرد. حسين زير لب گفت: كاشكي من هم ديروز ـ12 بهمن ـ در تهران بودم.
حسن در حالي كه مسلسل در دستش بود به اتاق برگشت، یک دور در اتاق زد. نزديك در ايستاد .گفت: پدر جون اگر اين مسلسل را چند روز پيش ميآوردي، ميرفتم و شاه را ميكشتم، تا نتواند فرار کند.
پدرش خنديد و گفت: حالا كه شاه فراري شده.
ـ پدر جون فردا با اين مسلسل به تظاهرات ميروم.
مسلسل را بالا گرفت، دستش را روي ماشه مسلسل گذاشت، ماشه را كشيد، صداي تاتاتاق، تتتق، تاتاتاق، تتتق، تاق...
همه خنديدند. مشهدي جعفر گفت: آن ظالمها تو را ميكشند.
حسن دور خود چرخي زد گفت: من هم با اين مسلسل دشمنان را خواهم گشت.
ـ چرا؟
ميخواهم به امام خميني كمك كنم، و با دشمنانش بهجنگام.
آفريـن بر تو، ولي حالا كوچـك هسـتي، وقتي بزرگ شـدي، دولت اسلامی آينده يك مسلسل حقيقي به تو ميدهد.
ـ مسلسل حقيقي؟
ـ بله، آن موقع ميتواني، با شجاعت هر چه تمامتر از کشور اسلامی حفاظت كني و به غير از خدا، از هيچكس، از هيچ قدرتي نترسي، مثل جوانان امروز كه از هيچ کسی نميترسند، جان خود را در راه اسلام، به الله هديه ميكنند و شعار ميدهند ـ اشاره به حسن ـ شعارها كه يادت است.
«توپ تانك مسلسل ديگر اثر ندارد/حتي اگر شب و روز بر ما گلوله بارد.»
« تا انقلاب مهدي نهضت ادامه دارد.» (ق پایانی)
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
🇮🇷 #سلام
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷 #ثامن_مدیا_قزوین
═•☆✦𑁍❧🌹❧𑁍✦☆•
https://rubika.ir/rayehe_omid🌹
https://eitaa.com/SALAM42🌹