یجایی جناب مشیری میگه :
نه غزل نوشته بودم نه ترانهای سرودم
که به حرمت سکوتم تو به دیدنم بیایی ! ،
نه آمدی نشستی کنارم نه گرهِ از دلم وا
کردی محبوبم !
نیامدی !
تا بحال ننوشیدی از جامِ دردهایم بدانی
چه میِ زهرماری را در این 1440 دقیقهِ
روزُ شبم سر میکشم !
مزه مزهاش که میکنم، طعمِ دلتنگی
میدهد، طعمِ سرگردانی، طعمِ انتظار . .
رگههایی هم از طعم خون دارد !
کم خونِ دل نخورم از نبودنت دلبرکم ،
خون شده این دل از دوریات ؛
قصد عزیمت به کوچِ دلداده نداری محبوبم ؟!
✍🏻صدایِسکوت!
هدایت شده از چه غلطایی نباید کرد؟
اول مطمئن شید عشقه، هورمون نیست، تنوع نیست، تنهایینیست، فرارنیست، توهم نیست، بعد مطرحش کنید.