▪️ لوح | حضرت آیتالله خامنهای:«امام صادق(ع) در اواخر دوران بنیامیه، شبکهی تبلیغاتی وسیعی را که کار آن، اشاعهی امامت آلعلی(ع) و تبیین درست مسألهی امامت بود، رهبری میکرد.» ۵۸/۳/۲۱
📥 نسخه قابل چاپ👇
https://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=37180
📛 حاجتی به استفتاء نیست
🔹باید در بین صالحها گشت و #صالحتر را پیدا و او را انتخاب کرد.
🗓1384/2/17
🔹بشناسند #اصلح را، بهترين را انتخاب كنند.
🗓1386/10/2
🔹نگاه کنید، تشخیص بدهید، #اصلح را بشناسید و برای ادای تکلیف اسم او را به صندوق رأی بیاندازید.
🗓1392/1/1
🔹مردم باید به فکر شناخت #اصلح باشند، چون امر کوچکی نیست.
🗓1380/2/11
🔹اگر میتوانید(اصلح را) تشخیص بدهید؛ اگر نمیشناسید، از دیگری که میتواند امین باشد، سؤال کنید.
🗓1380/2/28
🔹در انتخابات مردم سعى كنند #صالحترین را انتخاب كنند... مهم اين است كه شــما در بين اين افراد صالح، بگرديد و #صالحترین را پيدا كنيد... اينجا جائى نيست كه من و شــما بتوانيم به حداقل اكتفاء كنيم؛ دنبال حداكثر باشيد؛ بهترين را انتخاب كنيد.
🗓1388/2/22
🔹️ملت باید تلاش خود را بکند، باید زحمت بکشد و دنبال #اصلح بگردد...
همچنان که اصل انتخابات یک تکلیف الهی است، انتخاب #اصلح هم یک #تکلیف_الهی است.
قبلا هم گفتیم که تفاضل #ولو_کم باشد، در این قضیه بسیار است. باید بگردید، بین خودتان و خدا حجّت پیدا کنید.
🔹مردم باید این کار را بکنند و ما هم از خدا میخواهیم و دعا و آرزو میکنیم که خدای متعال دلهای مردم را به سمت نامزد #اصلح - آن که واقعا صلاحیتش بیشتر است - هدایت کند..
بگردید آن #صالحتر را شناسایی و پیدا کنید و به او رأی بدهید.
🔹بروید تلاش و تفحّص خودتان را بکنید، #اصلح را بیابید و آن کسی را که فکر کردید #اصلح است و بین خودتان و خدا حجّت تمام شد، به او رأی بدهید و خاطر جمع باشید که تکلیفتان را انجام دادهاید.
🗓1376/2/31
#بازماندگان_سقیفه
#اصحاب_اجماع
💠 کانال روحانیت بیدار
https://eitaa.com/joinchat/1737359374Cff4fcf53b3
📛هشـــدار
حضرت امام خمینی اعلی الله مقامه:
🔹مساله انتخابات یک امتحان الهی است که #گروه_گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز میکند، و مومنین و متعهدین را از مدعیان جدا مینماید.
مردم در سراسر کشور در انتخاب فرد مورد نظر خود آزادند؛ و احدی حق تحمیل خود یا کاندیداهای گروه یا گروهها را ندارد.
🔸 احدی شرعا نمیتواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رأی بدهد!!!
و اگر در صلاحیتِ شخص یا اشخاصی تمام افراد و گروهها نظر موافق داشتند ولی رأی دهنده تشخیصش برخلافِ همهی آنها بود، تبعیت از آنها صحیح نیست و نزد خداوند مسئولیت دارد
پیام به ملت ایران در پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب، ۲۲ بهمن ۱۳۶۲
📲 نشر_حداکثری
#امام_بدون_تحریف
#بازگشت_به_انقلاب
#بدعت_صالح_مقبول
💠 کانال روحانیت بیدار
https://eitaa.com/joinchat/1737359374Cff4fcf53b3
14000326_40593_1281k.mp3
8.66M
🎙بشنوید | صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب خطاب به ملت ایران در آستانه انتخابات ۲۸خرداد. ۱۴۰۰/۰۳/۲۶
💻 @Khamenei_ir
30.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | فیلم کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب خطاب به ملت ایران در آستانه انتخابات ۲۸خرداد. ۱۴۰۰/۰۳/۲۶
💻 @Khamenei_ir
💐 کمتر از ۷ ساعت تا #جشن_انتخابات 💐
🔰 مجموعه لوح | گِلایه مردم درست است، اما راه حل قهر با انتخابات نیست
🔻 رهبر انقلاب: بعضی از کسانی که در امر شرکت در انتخابات مردد یا دلسردند، اینها قشرهای ضعیف جامعهاند، گلایهمندند. به نظر من گلایهی اینها بجا است اما مشکلات به این صورت حل میشود که پای صندوق برویم و رای بدهیم به کسی که میتواند این مشکلات را حل بکند.۱۴۰۰/۳/۲۶
🗳 #انتخاب_درست_کار_درست
💻 @Khamenei_ir
تبیین نقش مردم در حکومت اسلامی توسط مقام معظم رهبری(دهه شصت)
#مبانی_انقلاب_اسلامی
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
وقتی ما میگوییم حکومت اسلام یک حکومت مردمی است، معنای این حرف این نیست که حکومت اسلامی، حکومت خدا نیست. معلوم است که همهی ادیان الهی به حکومت خدا دعوت کردهاند و همهی پیغمبران و جانشینان آنها مردم را به نظامی الهی که در آن حاکمیت از آنِ خدا و قوانین خدا است، فراخواندهاند؛ امّا در اسلام حکومت «اللَّه» با حاکمیت مردم بر سرنوشت خود منافاتی ندارد. حکومت مردم به معنای حکومت مردم، آنچنان که در دمکراسیهای غربی بیان میشود، نیست و در اینباره مختصری قبلاً عرض کردهام. حکومت مردم به همان اندازهای است که بر طبق فرمان خدا به مردم اجازه و امکان تصمیمگیری و اقدام داده شده است و لذا در قرآن دربارهی بنی اسرائیل میفرماید: وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّهً؛ یعنی حکومت، حکومت مستضعفان است و این منافاتی ندارد که حکومت مستضعفان به معنای حکومت خدا و در چهارچوب احکام الهی باشد.
و امّا یک بخش دیگر و یک گوشهی دیگر از این بحث گسترده این است که مردمی بودن حکومت اسلامی به دو معنا است: یکی این است که مردم در ادارهی حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. مردمی بودنِ حکومت یعنی نقش دادن به مردم در حکومت. یک معنای دیگر برای مردمی بودنِ حکومت اسلامی این است که حکومت اسلامی در خدمت مردم است؛ آنچه برای حاکم اسلامی مطرح است، منافع عامّهی مردم است؛ نه منافع اشخاص معین یا قشر معین و طبقهی معین.
اسلام به هر دو معنا دارای یک حکومت مردمی است؛ امّا مادامی که حکومت مردمی به معنای اوّلی تأمین نشود، یعنی مردم نقشی در حکومت نداشته باشند، نمیشود گفت که حکومت به معنای دوّمی - یعنی آن حکومت در خدمت مردم است - مردمی است.
✅خطبههای نماز جمعه تهران_۱۳۶۲/۵/۱۴
@rozaneebefarda
📛امام خامنهای ارواحنا فداه
🔹مردم باید رفتار مسئولان ، دولتمردان، برگزیدگان و کسانی را که در جامعه اثرگذار هستند، زیر نظر داشته باشند.
خطاست اگر خیال کنیم که ما مسئولیت را به دست کسانی سپردهایم و آنها مسئولند؛ ما برویم مشغول کار و زندگی خودمان باشیم و به کار آنها کاری نداشته باشیم، نخیر. اگر اینطور شد ملت ضرر خواهد کرد، اگر اینطور شد حوادث غلبه خواهد کرد.
🗓۱۳۷۹/۱۰/۱۹
♦️تذکردادن به مسؤولین لطف به آنهاست،
وقتی نظارت عمومی تبدیل به تملقگویی شود، آغاز انحراف است که در نتیجه مردم و مسئولین با هم ضرر خواهند کرد.
🔶برادران و خواهران گرامی
دولت سیزدهم مانند هر دولت و مسئولی نیازمند کمک و نصیحت مومنین است و این آغاز راهی است که تا تمدن اسلامی در پیش داریم
#نهضت_نظارت_عمومی
#امربه_معروف_مسئولان
💠 کانال روحانیت بیدار
https://eitaa.com/joinchat/1737359374Cff4fcf53b3
گزارشی از ماجرای ترور ۶ تیر ۱۳۶۰
[ص ۱ از ۲]
#بازنشر|| مصطفی غفاری
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نمایندهی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهای نوشتهی مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود.
آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمهی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای... انفجار!
آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون.
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند.
با آن صورت خونآلود، کسی امام جمعهی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.» محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم آقای خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و پایهی آهنی چرخدار را نمیشد برد توی ماشین. پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری داد.
یکی از محافظها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت.
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.
محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش را تمام كرده بود. داشت دستش را میشست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
@rozaneebefarda
گزارشی از ماجرای ترور ۶تیر۶۰
[ص۲ از ۲]
سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت.قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه به راحتی دیده میشد. 37واحد خون و فراوردههای خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنشهای انعقادی را مختل کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگها را مسدود کنند. کیسههای خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق میكردند، اما باز هم خونریزی ادامه داشت.
یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بیراه نمیگفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟
فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
دکتر منافی، همان طور که میآمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود كه دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خونریزی را بند آوردهام.»
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود.تنها بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانینیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی».
هلیکوپتر خبر کردند. نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بیسیم گفته بود كه قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود.مردم نگران بودند که نكند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.»
با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
دکترها میگفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته و برگشته. یکبار همان انفجار بمب بود، یكبار خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یكبار هم جمع شدن پروتئینها در ریه و حالت خفگی. همهی اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت.چند پتو میانداختند روی آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان میکردند تا لرز را کمتر كنند. معلوم نبود منشأ این تبها کجاست؟ ضایعهی کوچکی هم در ریه دیده بودند.
آقا لولهی تنفس داشتند و نمیتوانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمیکند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار میکرد كه برای ترمیم و پیوند به قسمتهای آسیبدیده برداشته بودند. زخمها زیاد بودند. درد زخمها خیلی زیاد بود، اما دکترها میگفتند تحمل آقا زیادتر است.میگفتند «اصلاً مسکّنها به حساب نمیآیند.»
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه میشود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث میکردند که دست قطع شود یا بماند.
امام مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند كه: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش شد. دکتر میلانینیا رادیورا گذاشت بیخ گوش آقا.
آنموقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازهای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیهی هفتاد و دو تن را نمیدانستند. از تلویزیون آمدند كه گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی»
آقای هاشمی میگفت «اگر یک روز از حال آقا باخبر نباشم، احساس میکنم چیزی کم دارم.» برای همین مرتب از ایشان احوالپرسی میکرد. حاج احمدآقا هم همینطور؛ مرتب احوال میپرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر میدادند.
کمکم به اطرافیان فشار میآوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفتهاید،هم تلویزیون را.» دکترها بهانه میآوردند که امواج رادیویی، دستگاههای درمانی ما را بههم میریزد و عملکردشان را مختل میکند!
خیلی از چهرههای انقلاب برای عیادت میآمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی میپرسیدند:«چرا همه میآیند، اما ایشان نمیآید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست.دور و بریها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کمکم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند.گفتند فقط یکی دو نفر شهید شدهاند.
@rozaneebefarda
📛امام خامنهای
🔹 اينكه ما روى مسألهى فساد و فحشا و مبارزه و "نهى از منكر" و اين چيزها تكيه می كنيم، يك علّت عمدهاش اين است كه جامعه را تخدير میكند.
🔹همان مدينهاى كه اوّلين پايگاه تشكيل حكومت اسلامى بود، بعد از اندك مدّتى به مركز بهترين آوازخوانان و معروفترين رقّاصان تبديل شد؛ تا جايى كه وقتى در دربار شام میخواستند بهترين مغنّيان را خبر كنند، از مدينه آوازه خوان میآوردند!
🔹اين جسارت، پس از صد يا دويست سال بعد انجام نگرفت؛ بلكه در همان حول وحوش شهادت جگر گوشهى فاطمهى زهرا و نور چشم پيامبر و حتى قبل از آن، در زمان معاويه اتّفاق افتاد!
🔹بزرگان حكومتِ فاسد هم میدانستند چه كار بكنند و انگشت روى چه چيزى بگذارند و چه چيزى را ترويج كنند.
یكى از مسائلى كه عامل اصلى چنين قضيهاى شد، اين بود كه رواج دنياطلبى و فساد و فحشا؛ #غيرت_دينى و حسّاسيتِ #مسئوليت_ايمانى را از مردم گرفت.
#تخدیر_جامعه
#مبارزه
💠 کانال روحانیت بیدار
https://eitaa.com/joinchat/1737359374Cff4fcf53b3