🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #شصت_و_هفتم
خجالت مے ڪشیدم بگم،🙈امیرحسین! تازہ یڪ هفتہ از عقدمون میگذشت! وقتے دید چیزے نمیگم ادامہ داد:
_دزد و پلیس بازیہ؟!😉
آروم گفتم:
_نہ!ولے فعلا تا بچہ هاے دانشگاہ نمیدونن اینطور باشہ!😊
باشہ اے گفت و قطع ڪرد.
بهار دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد و گفت:😄
_من میرم ولے جانہ عزیزت با این همہ احساسات نذار سہ طلاقہ ت ڪنہ!
همراہ بهار از دانشگاہ خارج شدیم،
بهار خداحافظے ڪرد و سوار تاڪسے🚕 شد. راہ افتادم سمت ڪوچہ پشتے دانشگاہ.
پراید سفید رنگش رو دیدم ڪہ وسط ڪوچہ پارڪ شدہ بود. با قدم هاے بلند بہ سمتش رفتم،
دستگیرہ ے در رو گرفتم و باز ڪردم.
همونطور ڪہ روے صندلے جلو مے نشستم گفتم:☺️😍
_دوبارہ سلام!
نگاهم ڪرد و گفت:☺️
_سلام.
زل زدہ بودم بہ رو بہ روم.
سهیلے بالاتنہ ش رو سمت من برگردونہ بود، دستش رو گذاشتہ بود زیر چونہ ش و بہ نیم رخم زل زدہ بود. با لحن ملایم گفت:😊
_ڪے دخترخانمو دنبال ڪردہ ڪہ نفس نفس میزنہ؟آقا پلیسہ؟
خندہ م گرفت،😄نمیدونم چرا بهم میگفت دخترخانم! منم بہ طبع گاهے میگفتم آقا پسر!
صورتم رو برگردوندم سمتش،
اما بہ چشم هاش نگاہ نمے ڪردم. سنگینے👀 نگاهش💓 ضربان قلبم رو بالا مے برد! جدے گفت:
_هانیہ خانم درمورد یہ چیزے صحبت ڪنیم بعد بریم نامزد بازے.
سرفہ اے ڪردم و گفتم:
_صحبت ڪنیم.
سرش رو نزدیڪ صورتم آورد:
_ڪو اون دختر خشمگین؟
سرم رو بلند ڪردم،
نگاہ هامون بهم گرہ خورد.👀👀 برق چشم هاے عسلیش نفسم💓 رو گرفت، سریع صورتم رو برگردوندم.
جدے گفتم:
_خشمگین خودتے!😕
خندہ ے ڪوتاہ ڪرد😄 و گفت:
_راجع بہ امین و بنیامین!
لبم رو بہ دندون گرفتم،
چرا قبل از عقد ماجرا رو بهش نگفتم؟! آروم شروع ڪردم بہ تعریف همہ چیز،مو بہ مو! بدون ڪم و ڪاست!😒
گذشتہ م،گذشتہ ے من بود!
بہ خودم و خدا مربوط نہ هیچڪس دیگہ!
این مرد همسرم بود فقط لازم بود در جریان باشہ.😔 وقتے حرف هام تموم شد،با زبون لبم رو تر ڪردم گلوم خشڪ شدہ بود!
سهیلے با اخم😠 نگاهش رو بہ فرمون دوختہ بود!
با حرص نفسم رو بیرون دادم. قضاوت و برخورد آدم ها در مقابل صداقت آزار دهندہ س!
همونطور ڪہ در ماشین رو باز مے ڪردم گفتم:
_بهترہ تنها فڪر ڪنید،ڪنار بیاید! اما اگہ پشیمونید باید قبل از عقد میگفتید! 😞✋
از ماشین پیادہ شدم،بغض ڪردم!😢
ازش توقع نداشتم،مگہ خبر نداشت؟! رسیدم سر ڪوچہ، خیابون شلوغ بود خواستم تاڪسے🚕 بگیرم ڪہ
صداش پیچید:
_ڪجا میرے؟😟
برگشتم سمتش،
رسید بہ سہ قدمیم. چادرم رو گرفتم روے صورتم،خواستم برم ڪہ صداش مانعم شد:😊
_هانیہ خانم!
لبخندے☺️ نشست روے لبم
برگشتم سمتش. سرش پایین نبود اما چشم هاش زمین رو نگاہ میڪرد با اینڪہ محرم هم بودیم باز خجالتے شدہ بود نگاهم نمیڪرد انگار خجالت میڪشید صحبت ڪنہ! نگاهے بہ اطراف ڪردم وسط خیابون بودیم و نگاہ عابرا رومون بود!
_بلہ!
دست هاش رو بہ هم گرہ زد و نگاهش رو بالاتر آورد ولے باز من رو نگاہ نمیڪرد فڪرڪنم نصف قدم رو میدید!
_چرا زود رفتے،خب یہ لحظہ ناراحت شدم!🙁
وقتے دید چیزے نمے گم ادامہ داد:
_حالا قلبت شیش دونگ بہ من محرم میشہ؟😇😍
لبخند عمیقے زدم،
میشد با این حرفش قلبم شیش دونگ محرمش نشہ؟! 😍خواستم اذیتش ڪنم با لحن جدے گفتم:😐
_نہ خیر!دیگہ باید برم خونہ عرضے ندارید؟
بہ وضوح دیدم پوست سفیدش قرمز شد،ڪلافہ دستے بہ ریشش ڪشید و گفت:😥
_حرف آخرتونہ؟
با حالت ساختگے خودم رو عصبے نشون دادم:
_اول و آخر ندارہ ڪہ!موفق باشید خدانگهدار😐✋
حرڪت ڪردم برم ڪہ سریع گوشہ چادرم رو گرفت و گفت:
_صبر ڪن!😟😒
پشتم بهش بود،لبم رو گاز گرفتم تا نخندم میدونستم دنبالم میاد! با لحن آرومے گفت:😕
_من ڪہ عذرخواهے ڪردم!
برگشتم سمتش،
دستش شل شد چادرم رو رها ڪرد! آروم و خجول گفت:☺️
_ببخشید!
این پسر چرا یڪ دفعہ انقدر خجالتے شد؟!
بے اختیار گفتم:😍🙈
_امیرحسین!
با تعجب😳 سرش رو بلند ڪرد،
چند لحظہ بعد چشم هاش مثل لب هاش رنگ لبخند گرفتن. زل زد بہ چشم هام و گفت:😍☺️
_جانہ امیرحسین!
دلم رفت براے جان گفتنش!😍☺️🙈
مثل خودش زل زدم بہ چشم هاش.
_بریم نامزد بازے؟!🙈
🌸🍃ادامه دارد...
✍نویسنده:لیلے سلطانے
instagram:leilysoltaniii
#کپی_بدون_ذکرنام_نویسنده_و_منبع_حق_الناسه.
846.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاش میکنیم 👌✌️
( ما انقلابیون پای کار هستیم نگران نباش هرچی اونوریا خراب کنن ما اصلشو میسازیم☺️)
#رهبری
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
321.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فهمیدم چرا رنگ چادرت مشکیه😅
#دخترانه_چادری
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
821.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پرچم بچه شیعه ها که بالاست✊✌️
#نوپو
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
2.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما هممون از هم یه روزی جدا میشیم...
#آیٺ_الله_مجتهدۍ(ره)💚
#اوصیڪم_بشدت👌🏻
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهتوازدورسلآم؛ حضرتیآر...❣
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"باسپاهۍازشھیدانخواهیآمد.°
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنقدرگریهـڪردمـوگفتمـفقطحسیـن
زهراشبےخریدمرامعتبرشدمـ🌱'』
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
#دلے🤞🏻🌙
بالآ ࢪفتن سن حتمے است...🙂
امّا☝️اینڪھ ࢪۅح تۅ پیࢪ شۅد🤔
بستگے بھ خۅدت داࢪد☺️
ڪتاب ﺯﻧﺪگے ࢪﺍ ۅࢪﻕ ﺑﺰﻥ📚
ﺍستڪاﻥ ﭼﺎے ࢪﺍ ﺑھ سلامتے
نفس ڪﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ.. ☕️
ﻣﺒﺎﺩﺍ❗️
مبادا ﺯﻧﺪگے ࢪﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺨۅࢪﺩھ بࢪﺍﯼ مࢪﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭے🦋
پایان آدمیزاد نھ از دست دادن معشۅق است،
نھ ࢪفتن یاࢪ ۅ نھ تنهایـے🚶♀
هیچڪدام پایان آدمے نیست🤕
آدمے آن هنگام تمام مےشۅد 🤭
ڪھ دلش پیࢪ شۅد...🙂💔
دلتون ان شاءالله جوان پاک بمونه😊😍
•『🌱』•
.
دعابرایظھور؛
دعوتامامزماناست،
وگناه؛دربستنبہرویامام!
اولبایددررابازکرد،
سپسمھماندعوتکرد!
ترکگناهاخلاصدردعوتاست،
وگرنہدعالقلقہزبانوتعارفاست...
#آیتاللهبهجت
•『🌱』•
.
خدابااونعظمتشمیگہ:
"أنَاجَلیٖسُ،مَنْ جٰالَسَنِیٖ"
منهمنشیناونکسیهستم
کہبامنبشینہ!
انگارخداداره،دنبالیهرفیقِنابمیگرده؛
یارفیقَمنلارفیقلھ!
چقدرمنِحقیرروتحویلمیگیری؟!
#حاج_حسین_یکتا
#شایداندکیتلنگر¡
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44