eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
722 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
5هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 #به_نام_خدای_مهدی . قسمت #هجدهم پرونده ها رو بهش تحویل دادم و رفت..
💞 💞 قسمت . اخر هفته شد و خواستگارها اومدن و من از اطاقم میشنیدم که با بابا دارن سلام و احوال میپرسی میکنن😒 مامانم بعد چند دیقه صدام کرد 😐 . چادرم رو مرتب کردم و با بی میلی سینی چای رو گرفتم و رفتم به سمت پذیرایی😞 . . تا پامو گذاشتم بیرون مامانش شروع کرد به تعریف و تمجید از قد و بالای من😐 . _به به عروس گلم😊 . _فدای قدو بالاش بشم😊 . _این چایی خوردن داره ازدست عروس آدم😊 . _فک نمیکردم پسرم همچین سلیقه ای داشته باشه 😀 . داشت حرصم میگرفت و تو دلم گفتم به همین خیال باش😒 . . وقتی جلو خواستگاره رسیدم اصلا بهش نگاه نکردم😑 . دیدم چایی رو برداشت و گفت _ممنونم ریحانه خانم😊 . نمیدونم چرا ولی صدای سید تو گوشم اومد😲😳 . تنم یه لحظه بی حس شد و دستام لرزید😟قلبم💓 داشت از جاش کنده میشد😯.تو یه لحظه کلی فکر از تو ذهنم رد شد😊 . نمیدونم چرا سرم رو نمیتونستم بالا بگیرم😔اصلا مگه میشه سید اومده باشه خواستگاری؟!😯 . نگاه به دستش کردم دیدم انگشتر زهرا رو هم نداره دیگه😊 . اروم سرم رو بالا اوردم که ببینمش😐😰 . . دیدم عهههه احسانه...😡😐 . داشت حرصم میگرفت از اینکه چرا ول کن نبود😡 . یه خواهش میکنم سردی بهش گفتم و رفتم نشستم 😑 . بعد چند دقیقه بابا گفت خوب دخترم اقا احسان رو راهنمایی کن برین تو اطاق حرفاتونو بزنین . با بی میلی بلند شدم و راه رو بهش نشون دادم😑 . هر دوتا روی تخت نشستیم و سکوت😐😐 . -اهم اهم...شما نمیخواید چیزی بگید ریحانه خانم؟!☺ . -نه...شما حرفاتونو بزنین.😑اگه حرفای من براتون مهم بود که الان اینجا نبودید😐 . -حرفات برام مهم بود ولی خودت برام مهم تر بودی که الان اینجام ☺ ولی معمولا دختر خانم ها میپرسن و اقا پسر باید جواب بده . -خوب این چیزها رو بلدینا...معلومه تجربه هم دارین😐 . -نه.اختیار داری ولی خوب چیز واضحیه☺ . به هر حال من سوالی به ذهنم نمیاد😑 . و چند دقیقه دیگه سکوت😐😐 . . -راستی میخواستم بگم از وقتی چادر میزاری چه قدر با کمال شدی😊 البته نمیخوام نظری درباره پوششت بدما چون بدون چادر هم زیبا بودی و اصلا به نظر من پوششت رو چه الان و چه بعد ازدواج فقط به خودت مربوطه و باید خودت انتخاب کنی .. از ژست روشنفکری و حرف زدناش حالم بهم میخورد و به زور سر تکون میدادم😐 تو ذهنم میگفتم الان اگه سید جای این نشسته بود چی میشد😊 . یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار ازاد حرف زد و اخر سر گفتم: اگه حرفهاتون تموم شد بریم بیرون😐 . ادامه دارد.... . منبع👇 💟Instagram:mahdibani72
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 قسمت #نوزدهم . اخر هفته شد و خواستگارها اومدن و من از اطاقم میشنیدم
💞 💞 . قسمت آخر سر گفتم _اگه حرفهاتون تموم شد بریم بیرون😑 . _بفرمایین ...اختیار ما هم دست شماست خانم 😊 . حیف مهمون بود وگرنه با اباژورم میزدم تو سرش😐 . . وارد پذیرایی شدیم و مادر احسان سریع گفت وایییی چه قدر به هم میان..ماشا الله...ماشا الله 😊 . بابام پرسید _خب دخترم؟! . منم گفتم : _نظری ندارم من😐😐 . مامانم سریع پرید وسط حرفمو گفت _بالاخره دخترها یکم ناز دارن دیگه..باید فک کنن😊 . مادر احسانم گفت : _اره خانم😊...ما هم دختر بودیم میدونیم این چیزارو😉 عیبی نداره😁 پس خبرش با شما . خواستگارا رفتن و من سریع گفتم _لطفا دیگه بدون هماهنگی من قراری نزارید 😐 . مامان: _حالا چی شده مگه؟؟😕خب نظرت چیه؟! . -از اول که گفتم من مخالفم و از این پسره خوشم نمیاد 😑😞 . و حالا شروع شد سر کوفت بابا که _تو اصلا میدونی چه قدر پول دارن اینا؟! میدونی ماشینشون چیه؟! 😠میدونی پدره چیکارست؟! میدونی خونشون کجاست؟!😡 . -بابای گلم من میخوام ازدواج کنم نمیخوام تجارت کنم که😐 . -آفرین به تو...معلوم نیست به شما جوونا چی یاد میدن که عقل تو کله هاتون نیست😐😠 . -شب بخیر..من رفتم بخوابم 😒 . . اونشب رو تا صبح نخوابیدم😕 تا صبح هزار جور فکر تو ذهنم میومد 😐 یه بار خودم با لباس عروس کنار سید تصور میکردم 😊 اما اگه نشه چی؟!😔 یه بار خودمو با لباس عروس کنار احسان تصور میکردم 😐 داشتم دیوونه میشدم😕 از خدا یه راه نجات میخواستم😞🙏 خدایا حالا که من اومدم خب سمتت تو هم کمکم کن دیگه😔 . . فرداش رفتم دفتر بسیج.. یه جلسه هماهنگی تو دفتر اقا سید بود...اخر جلسه بود و من رفته بودم توی حال خودم و نفهمیده بودم که زهرا پرسید: . -ریحانه جان چیزی شده؟!😯 . -نه چیزی نیست😕 . -سمانه که از خواستگاری دیشب خبر داشت سریع جواب داد چرا ...دیشب برا خانم خواستگار اومده و الان هوله یکم😄 . -زهرا :ااااا...مبارکه گلم...به سلامتی😊 . تا سمانه اینو گفت دیدم اقا سید سرشو اول با تعجب 😳بالا آورد ولی سریع خودشو با گوشیش📱 مشغول کرد بعد چند بار هم گوشی رو گرفت پیش گوشش و گفت: . _لا اله الا الله...آنتن نمیده 😡 و سریع به این بهونه بیرون رفت😕 . دلیل این حرکتشو نمیفهمیدیم😐 . ادامه دارد.... . . . منبع👇 Instagram:mahdibani72
سه پارت تقدیم نگاه هاتون😍😍 شرمنده چند روز رمان نداشتیم 🙏
https://harfeto.timefriend.net/16210026904448 منتظر نظر هاتون هستیم 😍😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسلام علیک یااباصالح المهدی(عج)
مے‌گفت: اخـم‌ڪردن، توۍ‌محـیطےڪه پـر‌ا‌‌‌‌ز‌نامحرمہ خیلے‌ھم‌خوبہ( :
••|🚎💙|•• -دلتون‌ ڪه‌ گرفتـــــ . . . تسبیح‌ بردارید و استغفار ڪنید!📿 براے دلایۍ ڪہ‌ شڪستید قضاوتـــــ هایـے ڪه‌ ڪردید براے همہ‌ے گناه‌هاےِخواسته‌ و ناخواسته‌ استغفار ڪنید...🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌪⃟📘¦⇢ 🌪⃟📘¦⇢
‌‌‎ رفیـقـش مـۍگـفـت'': درخـواب‌مـحسـن‌رادیـدم‌ڪه‌مـۍگـفـت: هرآیـه‌قرآنۍ‌که‌شمـابـࢪاۍشھدامۍخوانـید دراینجاثواب‌یك‌ختـم‌قـرآن‌رابـه‌اومـۍ‌دهنـد📖'' ونـورۍهـم‌برای‌خـواننـده‌آیـات‌قـࢪآن فـرستـاده‌مـۍشـود.💔 ️️ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ
『👀👌』 لطفا‌ڪنار‌ آینه‌اتاقت‌بنویس‌ . . ! یه‍‌جوری تیپ‌بزن‌ڪه امام‌زمان‌☝🏿نگاهت‌‌ڪنه👀🌸 نه‌مردم . . .💔 ـــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ✿|| "|🌸🌱|"
••|♥️🌿|•• • ° دࢪ پۍ اسمـ و ࢪسمـ و مقامیمـ غافݪ از اینڪہ فاطـمہ (س) گمنامـ مۍطلبد.... ° • ♥️🔖¦⇢ ♥️🔖¦⇢ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ«❁»ـ ـ ـ ـ ـ