eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
724 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
•°💛🦋🔗✿ من‌ازتودل‌کندم تابتونم‌نوکری‌حضرت‌زینب [سلام‌الله‌علیها] روبہ‌دست‌بیام‌وآرزودارم‌خداتواین‌سفر بهم‌نگاه‌کنہ،خیلےدوستتون‌دارم‌‌مواظب‌ خودتون‌باشید‌وسعےکن‌یہ‌جوری‌زندگی کنی‌کہ‌خداعاشقت‌بشہ‌اگہ‌خداعاشقت‌ بشہ،خوب‌توروخریداری‌میکنہ. (:♥ @sahidsarjoda
➣ ۞ ۞ خـدا میگه بنده‌ های خـوب من مجالس و جاهای ناجور نمـیرن اگر هم بشن و یا ببینن حتی نگاه هم‌نمیکنن و رد میشن! 📒برگرفته از آیه ۷۲ سوره فرقان @sahidsarjoda
🌷 آیت الله بهجت(ره) : 👌 حرم مطهر حضرت امام رضا (علیه السلام) نعمت بزرگ و گران قدری است که در اختیار ایرانی هاست، عظمتش را خدا می داند، به حدی که امام جواد (علیه السلام) می فرماید : ☘ «زیارت پدرم از زیارت امام حسین (علیه السلام) افضل است، زیرا امام حسین را عامه و خاصه زیارت می کنند، ولی پدرم را جز خاصه( شیعیان دوازده امامی) زیارت نمی کنند. 📖 در محضر بهجت ج 1 @sahidsarjoda
💠إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ 🔸 در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید و از خدا پروا نمایید تا مورد رحمت قرار گیرید. 📗سوره حجرات آیه 10 @sahidsarjoda
🔸 : ‌ 🕋 امام همچون است که باید به سویش روند، نه آن که (بمانند تا) او به سوی آنها بیاید. 📚بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳ @sahidsarjoda
‼️اهمیت انتظار فرج...‼️ ▪️امام صادق علیه السلام فرمودند من مات منكم على هذا الامر منتظرا له كان كمن كان في فسطاط القائم ▫️کسی از شما که برای این امر در حالت انتظار او(امام زمان ارواحنا فداه) بمیرد مثل کسی است که در خیمه امام مهدی علیه السلام است 📚 بحارالانوار جلد ۵۲ صفحه ۱۲۵ @sahidsarjoda
❁﷽❁ 💙 هنوز سفره ے احساسِ عشق ، نان دارد قبول! اين تن من خستہ اسٺ! جان دارد عجيب خستہ ام از روزهاے غرق گناه سہ‌شنبہ ها دل من حال جمڪران دارد @sahidsarjoda
-کتاب ✅📚💠تازه ترین کتاب تقریظی مقام معظم رهبری: متن تقریظ حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب بر کتاب « مربع‌های قرمز »: بسمه تعالی بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است. رد پای چانه گرمی‌های آقای حاج حسین یکتا در آن آشکار است. ظرافت‌های برخاسته از ذوق و قریحه‌ی لطیف که در سراسر کتاب گسترده است، می‌تواند از نویسنده‌ی خوش قلم و چیره دست کتاب باشد و می‌تواند هم دُر افشانی‌های راوی باشد. نقطه‌ی برجسته‌ی کتاب یاد شهیدان و یاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقا بسیار خوب تصویر شده است. ارادت راوی به مرحوم آقای حاج میرزا علی احمدی میانجی هم برای من جالب بود، آن مرحوم را حدود شصت سال به علم و تقوا و ورع می‌شناختم و به من لطف داشت. این کتاب ظاهرا چند روز پیش رونمائی شده است، برای من چندی پیش از این فرستاده بود و تماما مطالعه شد. ۹۷/۴/۲۶ کتاب «مربع‌های قرمز» ، خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا است که به قلم خانم زینب عرفانیان تدوین و منتشر شده است. @sahidsarjoda
متن دعای فرج 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ. اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ @sahidsarjoda
بايد غزل نوشت زغوغاے سرگذشت از عمر عاشقے كه همه بےخبر گذشـت اين حرفهاے من كه به دردے نميخورد بايد براے سربازیت از جان و سر گذشـت @sahidsarjoda
♥️ هزار و یکصد و هشتاد سال است که می‌داند که مولا در چه حال است؟ فدای غربتش یاور ندارد به این غربت کسی باور ندارد از او مظلوم‌تر در این جهان کیست زکُنه غربتش کس باخبر نیست به غیبت سوز و اشک و آه دارد چو جد خویش سر در چاه دارد توی گویی خار در چشمش نشسته دلش از غفلت شیعه شکسته قسم بر صورت زهرا که نیلی‌ست به رخساری که آزرده ز سیلی‌ست در این غم اشک آل الله جاری‌ست حدیث قرنها چشم انتظاری ست @sahidsarjoda
آنکه در گناهی، بسیار اندیشه کند این کار او را به گناه می کشاند 📚غررالحكم حدیث8561 @sahidsarjoda
📿❤قرارمعنوی10❤📿 قرائت"زیارت عاشورا"هرروزتا چهل روز😊 🎤بانوای علی فانی 🔸روزنهم چله🌷🌱 التماس دعا...😊 -ملت-امام-حسینیم @sahidsarjoda
او با شماست هرجا که باشید @sahidsarjoda
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟! @sahidsarjoda
▫️چون کودکی در فراق بابای مسافر، با تمام اسباب بازی هایم خاکنشین شده ام... محقرتر از آنم كه زیر چتر نوازش دستانتان قرارگیرم..‌ اما بیا به رسمِ : «و بالوالدين إحسانا و بذي القربى ... و ابن السبيل» که من «ابن السبیل»ِ سالهای فراقم... @sahidsarjoda
🔅 امیرالمؤمنین علیه السلام: ✍️ ماضي يَومِكَ فائتٌ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ 🔴 گذشته‌ی امروزت سپرى شد؛ و آينده‌‏اش مورد ترديد است و زمان حال غنیمت است. 📚 غررالحكم حدیث ۹۸۴۰ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @sahidsarjoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵فواید سجده کردن! ✅شیخ رجبعلی خیاط میفرمود: 💠بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی ، خمش می‌کنی ... هر چه خم شود خالی تر می‌شود ؛ اگر کاملا رو به زمین گرفته شود، سریع تر خالی می‌شود ... ♻️دل آدم هم همین طور است ؛ گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم ، غصه ، از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران ... 🌺قرآن می‌گوید : "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت... این نسخه ای است که خدا برای پیامبرش پیچیده است... 🌺پیامبر اکرم فرمود: پُشت های شما از بار گناه سنگین شده است. آنها را با سجده های طولانی سبك كنید. @sahidsarjoda
🔰چه کسانی خودشان را مسخره می کنند؟ ❤️ امام رضا علیه السّلام: 🔻هفت چیز جنبه مسخره دارد: 1️⃣ کسی که با زبانش استغفرالله بگوید ولی در دل از گناهی که کرده پشیمان نباشد خودش را مسخره کرده 2️⃣ کسی که از خدا توفیق کار خیر طلب کند ولی تلاش و کوششی نداشته باشد خود را مسخره کرده 3️⃣ کسی که از خدا بهشت بخواهد و در انجام عبادات صبر نکند و در ترک معاصی صبر نداشته باشد خود را مسخره کرده 4️⃣ کسی که از آتش جهنم به خدا پناه برد ولی از لذت گناه دست بر ندارد خودش را مسخره کرده 5️⃣ آنکس که یاد مرگ کند و از آن ترس داشته باشد ولی خود را برای مرگ آماده نکند ( یعنی اعمال خیر انجام ندهد و از گناهانش استغفار نکند) خودش را مسخره کرده 6️⃣ کسی که خدا را یاد کند و مشتاق دیدار او باشد ولی در گناهان اصرار ورزد خود را مسخره کرده 7️⃣ کسی که بدون توبه از خدا طلب عفو و بخشش کند، خودش را مسخره کرده است. @sahidsarjoda
💕 داستان کوتاه مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست می کرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت قالب های گرد یک کیلویى در می آورد و همسرش در ازای فروش آنها، مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: «دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.» مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: «راستش ما ترازویی نداریم که کره ها را وزن کنیم. ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم.» یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم. @sahidsarjoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اختصاصی | موشن گرافیک ''شهید محسن فخری زاده'' که بود؟ 🔸 شهیدی که نامش در بین پانصد شخصیت قدرتمند جهان بود، ولی در کمال فروتنی و گمنامی کار می‌کرد. 🔹 از تکنولوژی‌های لیزری و دانش هسته‌ای تا ساخت واکسن کرونا @ sahidsarjoda
❣﷽❣ 📚 1⃣ 📖کتاب سه دقیقه تا قیامت داستان زندگی یک هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد. اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 📖البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه ...در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم:⇲⇲ 💢پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💢با اصرار و التماس و دعا و نماز به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.. 💢اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند. به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 💢یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم ... در همان حال و هوای 17 سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...! ادامه دارد.... -سه-دقیقه-در-قیامت -بهشتی @sahidsarjoda
📚 2⃣ 💢حتما حتما داستان رو بخونید و از دست ندید. واقعا رزق معنویتونه و فوق العاده تاثیر گذار و زیباست. 💢البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💢نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. 💢ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 💢می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم.. 💢 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 💢روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. 💢 سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 💢از سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. راننده پیاده شد و می لرزید‌. با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 💢به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! ادامه_داد.... # کتاب -سه-دقیقه-در-قیامت -بهشتی @sahidsarjoda
📚 3⃣ 💢یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت که وقت رفتن من نرسیده است! فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار کنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. 💢اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد. در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است. 💢سالها گذشت. باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم. مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید. 💢حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و کجا. آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده. در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد. 💢حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت. تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است! درست بود! چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدی داشتم. 💢همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست. تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است... 💢پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد می‌دانستند اما با اصرار من قرار شد که که عمل انجام بگیرد. با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم. 💢حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم. عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد.. پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد.... 💢احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند. چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد. احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 💢برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم. از لحظه های کودکی تا لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت... 💢چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را می‌ دیدم. در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود. او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. 💢با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را کجا دیدم؟! سمت چپم را نگاه کردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام از شهدای دوران دفاع مقدس بود. 💢از اینکه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم. نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را. حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد ... عالم خواب...حضرت عزراییل! با لبخندی به من گفت: برویم. با تعجب گفتم کجا؟ دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر ماسک روی صورتش را درآورد و گفت: مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد. 💢خیلی عجیب بود که دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم! می فهمیدم که در فکرش چه می‌گذرد و افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم می‌فهمیدم. از پشت در بسته لحظه ای نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. 💢برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود و ذکر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت: خدا کند که برادرم برگردد. دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه کنیم... یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه‌های من چه کند!! کمی آن طرف در یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد. جانبازی بود که روی تخت خوابیده بود برایم دعا می کرد 💢قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی کرده و گفته بودم که شاید برنگردم. این جانباز خالصانه می گفت: خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه. ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت: دیگر برویم ... ... -سه-دقیقه-در-قیامت -بهشتی @sahidsarjoda