eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
734 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃رمـــان ... 🌸🍃 قسمت ‌ _نگفت عاشق نشو!😏😍💓 با شنیدن سہ ڪلمہ ے آخر ضربان قلبم بالا رفت 🙈💗صداش رو مے شنیدم! صداے قلبم رو بعد از پنج سال مے شنیدم!☺️ آب دهنم رو قورت دادم، چشم هام رو باز و بستہ ڪردم، آروم بہ سمت سهیلے برگشتم. بہ ڪاشے هاے زیر پاش زل زدہ بود، گونہ هاش سرخ شدہ بود.😌☺️ خبرے از اون لحن محڪم و قاطع ڪہ گفت "نگفت عاشقش نشو " نبود! دست چپش رو برد بالا و گذاشت روے پیشونیش، از روے پیشونے دستش رو ڪشید همہ جاے صورتش و روے دهنش توقف ڪرد. چند لحظہ بعد دستش رو از روے دهنش برداشت،همونطور سر بہ زیر گفت:😊 _فقط بهم یہ فرصت بدید همین! نگاهم رو بہ ڪفش هاے مشڪے براقش دوختم.👀👞 این مردے ڪہ رو بہ روم ایستادہ بود، امیرحسین سهیلے،استاد دانشگاهم و دوستِ امين! خب دوست امین باشہ،مگہ مهمہ؟مگہ امین بیشتر از یہ پسرہ ے همسایہ ے سادہ س؟ لبخندے نشست روے لب هام.😌☺️ 💓توے قلبم گفتم:فقط یہ پسرہ همسایہ س همین! قلبم گفت:سهیلے چے؟ جوابش رو دادم:بهش فرصت مے دم همین! همین،با معنے ترین ڪلمہ ے اون شب بود 💞😍🙈💞😍🙈💞😍🙈💞😍🙈 صداے شهریار از توے حیاط بلند شد: _هانیہ بدو مردم منتظرن!😄 همونطور ڪہ چادرم رو سر مے ڪردم با صداے بلند گفتم:😄 _دارم میام دیگہ! از اتاق خارج شدم،مادرم قرآن✨ بہ دست ڪنار در خروجے ایستادہ بود. شهریار با خندہ گفت: _آخہ مادرِ من این قرآن لازمہ مراقبش باشہ یا پسر مردم؟😁 چپ چپ نگاهش ڪردم و چیزے نگفتم. قرآن رو بوسیدم و از زیرش رد شدم،پدرم بہ سمتم اومد و گفت: _حاضرے بابا؟😊 سرم رو بہ نشونہ ے مثبت😌😇 تڪون دادم. پدر و مادرم 💑سوار ماشین🚗 شدن،شهریار هم دنبالشون رفت. عاطفہ ڪنارم ایستاد با لبخند نگاهم ڪرد و گفت:😊 _استرس دارے؟ سریع گفتم:😟😬 _خیلے! جدے نگاهم ڪرد و گفت:😃 _عوضش بہ این فڪر ڪن از ترشیدگے درمیاے! با مشت آروم ڪوبیدم بہ بازوش و گفتم:😄 _مسخرہ! خندید و چیزے نگفت. شهریار شیشہ ے ماشین رو پایین ڪشید و گفت:😄 _عاطفہ خانم شما دومادے؟ رو بہ پدر و مادرم ادامہ داد:🙁😄 _دارن دل و قلوہ میدن! با حرص گفتم:😬 _شهریار نڪنہ تو عروسے انقد عجلہ دارے! عاطفہ اخم ساختگے ڪرد و گفت:😠😄 _با شوور من درست حرف بزن. ایشے گفتم و بہ سمت ماشین رفتم. عاطفہ در رو بست،قبل از من ڪنار شهریار نشست، من هم سوار شدم، پدرم با گفتن بسم اللہ الرحمن الرحیم ماشین رو روشن ڪرد. شهریار با ترس 😨چشم هاش رو دوخت بہ سقف ماشین و لبش رو بہ دندون گرفت. تو همون حالت سرش رو بہ سمت چپ و راست تڪون داد و گفت: _خدا میدونہ قرارہ چہ بلایے از آسمون نازل بشہ ڪہ ما هر قدممونو با قرآن و بسم اللہ برمیداریم.😁 🌸🍃ادامه دارد.... ✍نویسنده:لیلے سلطانے instagram:leilysoltaniii .
🌸🍃رمـــان ... 🌸🍃 قسمت شهریار رو بہ من جدے ادامہ داد:😄 _خواهرم حداقل همین تهران مراسم میگرفتے!تا قم نمے رسیما! مادرم با تحڪم گفت:😐 _شهریار! شهریار نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:😄 _چشم مامان جونم چیزے نمیگم! پدرم با خندہ گفت:😃 _آفرین. عاطفہ نگاهم ڪرد و با اضطراب گفت: _هانیہ چادرت ڪو؟ 😟 خواستم دهن باز ڪنم ڪہ شهریار گفت:😜 _رو سرش! برادر بزرگم نمڪدون ☺️شدہ بود! یعنے خوشحال بود، خیلے خوشحال! عاطفہ گفت:😌 _منظورم چادر سفیدہ! آروم گفتم:😇 _جیران خانم میارہ! صداے هشدار پیام📲 موبایلم بلند شد،با عجلہ موبایلم رو از توے ڪیفم درآوردم. رمز رو زدم و وارد صندوق پیام ها شدم. حنانہ بود.☺️🙈 "عروس خانم ڪجایے داداشم رماتیسم گرفت از بس این ڪوچہ رو بالا پایین ڪرد" بے اختیار لبخندے روے لبم نشست،عاطفہ با شیطنت گفت:😉 _یارہ؟ سرم رو بلند ڪردم و گفتم:☺️ _نہ خواهر یارہ! مادرم برگشت سمت ما و گفت: _هانے،بهارم دعوت ڪردے؟ سرم رو تڪون دادم: _آرہ میاد حسینیہ!😊 یڪ ساعت بعد رسیدیم سر خیابون دانشگاہ،🚗 پدرم خیابون رو رد ڪرد و وارد ڪوچہ ے حسیــ💚ــنیہ شد. لبم رو بہ دندون گرفتم و شروع ڪردم بہ جویدن. نزدیڪ حسینیہ رسیدیم، سهیلے💓 دست بہ سینہ جلوے حسینیہ قدم مے زد. سرش رو بلند ڪرد، نگاهش افتاد بہ ما. ایستاد، پدرم براش بوق زد، با لبخند سرش رو تڪون داد.☺️😍 پدرم ماشین رو پارڪ ڪرد و پیادہ شد. سهیلے و پدرم مشغول صحبت شدن. ڪت و شلوار آبے نفتے با پیرهن سفید پوشیدہ بود. موها و ریش هاش مرتب تر از همیشہ بود!☺️ استادم داشت داماد مے شد!دامادِ من!😍 مادرم چادرش رو مرتب ڪرد و پیادہ شد،عاطفہ چشمڪے بہ شهریار زد و گفت:😉 _مام بریم. دستگیرہ ے در رو گرفتم و گفتم:😊 _باهم بریم! شهریار در رو باز ڪرد و پیادہ شد. عاطفہ هم پشت سرش! نگاهم بہ شهریار و عاطفہ بود ڪہ چند تقہ بہ شیشہ ے پنجرہ ے ڪنارم باعث شد ڪہ سرم رو برگردونم. پدرم بود، در رو باز ڪردم و پیادہ شدم. پدرم دستم رو گرفت،باهم قدم برمے داشتیم، چند قدم با سهیلے فاصلہ داشتیم. با دیدن من نگاهش رو دوخت بہ گوشہ ے چادرم و گفت:☺️ _سلام! آروم جوابش رو دادم. دیگہ نایستادم و وارد حسیــ💚ـنیہ شدم. با لبخند😊 بہ حسینیہ نگاہ ڪردم، برعڪس دفعہ ے اولے ڪہ اومدم سیاہ پوش نبود! 🎊ماہ شعبان بود و حسینیہ هم رنگ ماہ گل بارون 🎀🎊و با پرچم هاے رنگے چیزے ڪہ قشنگترش مے ڪرد سفرہ ے عقد سفید و نقرہ اے بود ڪہ وسط حسـ💚ـــینیہ مے درخشید! مادرم و عاطفہ همراہ جیران خانم و حنانہ ڪنار سفرہ ے عقد نشستہ بودن. خانم محمدے با لبخند 😊بہ سمتم اومد و روبوسے ڪرد. حنانہ و جیران خانم هم اومدن ڪنارمون. جیران خانم گونہ هام 😊😘رو بوسید و تبریڪ گفت. حنانہ با شیطنت گفت: _مامان خانم من ڪہ گفتہ بودم عروستو دیدم.😉😌 چشم غرہ اے بہ حنانہ رفتم،جیران خانم بستہ ے سفیدے بہ سمتم گرفت و گفت:😊 _هانیہ جان برو چادرتو عوض ڪن! تشڪر ڪردم 😊 و بستہ رو ازش گرفتم،همراہ حنانہ رفتیم گوشہ ے حسیــ💚ـنیہ،چادر مشڪے م رو درآوردم و دادم بہ حنانہ. بستہ رو باز ڪردم، چادر سفید تورے✨ با اڪلیل هاے نقرہ اے! هم خونے جالبے با سفرہ ے عقد داشت.😊 شال سفید رنگم رو مرتب ڪردم،چادر رو سر ڪردم. رو بہ حنانہ گفتم: _چطورہ؟😌 با ذوق نگاهم ڪرد و گفت:😍👌 _عالے! حنانہ دو سال از من ڪوچیڪتر بود اما روحیہ ے شیطونش بہ یہ دختر نوزدہ سالہ نمیخورد! دوربینش 📸رو گرفت سمتم و گفت:😊✋ _وایسا! با خندہ گفتم:☺️🙈 _تڪے؟ نگاهش رو از دوربین گرفت و گفت:😉 _چہ هولے تو! خوبہ چند دیقہ دیگہ محرم میشید! چند دیقہ دیگہ عڪس دونفرہ بخواہ. بشگونے از دستش گرفتم و گفتم:☺️ _بچہ پررو!خواهر شوهر بازے درنیار. حنانہ بے توجہ بہ بشگونے ڪہ ازش گرفتم سریع دوربین رو بالا برد و عڪس گرفت! با لبخند گفت: _بفرمایید اینم اولین عڪس دونفرہ!😉😍 با تعجب گفتم:😳 _وا! با چشم و ابرو بہ پشت سرم اشارہ ڪرد. سرم رو برگردوندم، سهیلے چند قدمیم ایستادہ بود. جا خوردم مثل خنگ ها گفتم: _واااا! سریع دستم رو گذاشتم روے دهنم!☺️ حنانہ شروع ڪرد بہ خندیدن.😄 سهیلے لبش رو بہ دندون گرفتہ بود، مشخص بود خودش رو نگہ داشتہ نخندہ!☺️🙊 🌸🍃ادامه دارد.... ✍نویسنده:لیلے سلطانے instagram:leilysoltaniii .
نگو استاد ندارم؛ شهدا استادان راه سلوک‌اند! 🌸
4_5861584903870613349.mp3
14.06M
♥️ همین جا بود همین موقع یکی برگِ شهادتش امضا شد 🎤|•° میلاد هارونی
انقدر به ما دهه هشتادیا گیر ندین امام خیمنی هم دهه هشتادی بود :) ۱۲۸۱ شهدای دهه هشتادی
خدایا!!! مارا طاقت مردن نیست.... شهیدمان کن.... 😔✨
سلام علیکم اگر اعضا کانال کمک کنند ..😄 چشم حتما میزاریم 😊
------------- ‌''🔔تلنگࢪے'' فرشــتگان از خــدا پرسیدند: خدایا تو ڪه بشــر رو آنقــــدر دوست داری چــرا را آفریدی؟ خدا فرمود : غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوق‌من تا غمگین نباشد به‌یاد خالقش نمی‌افتد!😔
ــــــــــــــــــــ"🕊" هࢪ گاه مایل به‌ بودے" این³نڪته ࢪا فࢪاموش مڪن:↓ ▫️•|.....می....بیند............" ▫️•|..مےنویسند............" ▫️•|دࢪهر..حال‌ مے ‌آید......"
پیچیده تو عالم خبرش ... زیبا ویژۀ میلادِ حضرت علی اکبر علیه السلام و ┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ پیچیده تو عالم خبرش ارباب شده روشن نظرش امشب که به دنیا اومده گُل پسرش الطاف الهیِ که تاج پادشاهیِ که روی سرِ حسینِ این نورِخداییِ که شهزاده فقط یکیِ اون پسر حسینِ ای آینۀ خدا علی پیغمبرِ کربلا علی علی...علی...علی... هر چی که بگم ازش کَمِ هر جا بِرِ اونجا حَرَمِ مثل عموجونش حَسَن اهل کَرَمِ عطر فاطمه پیچیده از آسمونا رسیده لیلیِ دلِ لیلا پا تا به سرش علیِ سرتا قدمش به خدا رفته به خودِ مولا زینب به تو میگه یاعلی پیغمبرِ کربلا،علی ای آینۀ خدا علی پیغمبرِ کربلا علی علی....علی....علی... پایینِ قدم هایِ حسین یعنی همه دنیایِ حسین قلبم شده جایِ علیُ جایِ حسین من علیِ اکبری ام شد مدال سروری ام نوکریتون آقا این دستِ گداییِ من قلبِ کربلاییِ من حالمُ بدون حالا ای قبلۀ عاشقا علی پیغمبرِ کربلا، علی ای آینۀ خدا،علی پیغمبرِ کربلا،علی علی...علی...علی...
خیلی قشنگه دختر خانم های چادری حتما بخونن عالیه😍😍 دختره میگه: شلوارم اسلش بود.... اما☝️🏻چادرم را برداشتم و رفتم بیرون 🧕🏻☺️ سوار ماشین شدم🚗 و بعد از کمی رانندگی رسیدم اما.... چنتا پسر نشسته بودن و داشتن به من نگاه میکردن 👀 دقیقا سر اون راهی که من میخواستم رد بشم🙈 نمیدونستم چیکار کنم امابا وجود چادرم میدونستم کامل هستم و از نگاه های حرام محافظت میشم😍😌 اما... همینی که از ماشین پیاده شدم😳 شلوار اسلشم امد بالا😰😱 داشتن نگاه میکردن اما من همچنان در شُک😑 حتی نميتونستم بشینم و درستش کنم😞 اونا همچنان داشتن نگاه میکردن😒 خیلی برام سخت بود اما همینی که استادم... سردی چادرم را روی ساق پام حس کردم😍☺️ چادرم پامو پوشونده بود🦋 حس قشنگی بود 💖 اون لحظه از 🌹 خدا 🌹 تشکر کردم فهمیدم چادرم تاج بندگی منه 🌸 و من در اون کامل هستم و در اون آرامش دارم🌺 کپی کنید کپی واجبه با زکر صلوات برای سلامتی و تجلیل در ظهور آقا امام زمان😍😍☺️☺️🙏🏻🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⫷🖇🔗⫸ ⃟🕌 رفیق خوب زندگیم ارباب🖐🏻🥺 ⃟🎥 ⃟☕️ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
کپی برای استفاده شخصی ازاده ولی برای استفاده در کانال ها یا با لینک یا فوروارد شود...لطفا🙏🙏 https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 😌هر کسی با یکــ خو گرفت😌 روز محشر آبـــــــــرو از او گرفت...😍💔 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 ... 👇🌺👇 🍃🌹۲۲ تا ۸ صبح میباشد🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 هر کسی با یکــ خو گرفت😌 روز محشر آبـــــــــرو از او گرفت...😍🌷🕊 شما 💐به کانال رسمی 🌷🕊 برای عضویت روی زیر کلیک کنید. 🍃🌺 👇 🌺🍃 ‌ 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
یہ‌بنده‌خدایــےمــےگفت: خدایاماروببخش کہ‌توی‌انجام‌کارخوب یاجارزدیــم!!! یاجــازدیم...:)💔 +حواسمون‌باشہ..:)!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 پیامبــراڪرم{ص}↯ نمــاز نیز مثل نهرے جاری است‌ ڪہ هرگــاه برپا مے‌شود گناهان را مے‌شوید و از بین مے‌برد🌊 📚وسائــل‌الشیعہ؛۲:۷📚