eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
728 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت فردا شب شهادت حضرت زهــ🌸ــرا نامی بود به این دلیل تلویزیون چیزی نداشت ٬سرور را به ماهواره وصل کردم و به تماشای فیلمی کمدی نشستم.. -مامان -جانم -تاکی این دستگاه های لعنتی باید باشن؟ -تاوقتی که خوب خوب بشی -چرا من هیچی یادم نیست چرا اون پسرو..🙁 -بسه سوها٬گفتم درموردش حرف نزن٬کیوان فرداشب میاد خواستگاریت خیلی بده اگه راجب پسری دیگه حرف بزنی.😏😌 -مامان ولی نمیدونم چرا حس خوبی نسبت به کیوان ندارم😐😟 -حستو بیخیال شو ٬وقتی باهاش ازدواج کنی میرین امریکا و عشق و حال اصلا اینا دیگه فراموشت میشه سوها و من فکر میکردم و فکر میکردم ٬اما چرا به پاسخی نمیرسیدم هرجقدر درذهنم پسری علی نام را جستجو میکردم نمیافتمش٬نگاهش خیلی اشنا بود اما حضورش درزندگی من٬آن هم با ان شکل وقیافه تعجب برانگیز بود.😣 دراتاقم نشسته بودم٬ دستگاه ها به اجبار من برداشته شده بودند و فقط کپسول اکسیژنم مانده بود٬ باتلفن📱 همراهم را بازی میکردم و زیر و رویش میکردم تا شاید نشانی از بی نشانی های ذهنم پیدا کنم که چشمم به یک شماره خورد که به این اسم سیو شده بود. -اقا علیم😍 بدون وقفه شماره را گرفتم و تنها این صدارا شنیدم -دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد .the mobail this is of باخود گفتم اگر رابطه اش بامن نزدیک نبوده پس چرا علی من ان را نوشتم و اگر بوده حال چرا خاموش است؟ 😟پس حتما اوهم مرا فراموش کرده.. نمیدانم چرا انقدر حس خوب نسبت به او دارم... امشب قرار است کیوان برای خواستگاری به خانه ما بیاید با اصرار مادرم کت و دامنی تنگ و کوتاه پوشیدم و موهایم را باز گذاشتم. چه حال بدی 😣 داشتم انگار داشتم درون مرداب میرفتم نمیدانم چرا!! حالم بدتر و بدتر میشد نفسم سخت بالا می آمد و سرم گیج میرفت٬زنگ در فشرده شد و من تمام محتویات معده ام را بالا اوردم٬ مادرم مراصدا میزد اما پاهایم توان نداشت٬ناخود آگاه به سمت در کشیده شدم و در را قفل کردم 🔐کلید راهم رویش گذاشتم٬ مادرم به در میکوبید و پدرم صدایم میزد باهربار کوبیدن در نفسم تنگ تر میشد و قلبم فشرده تر ٬زانوانم خم شد و روی زمین افتادم هرچقدر بادست دنبال کپسولم میگشتم پیدایش نمیکردم و تنها صدای در را میشنیدم و سیاهی مطلق... ساعت:سه و چهل دقیقه شب -تو کی؟تو.. چی؟تو... و با وحشت 😰از خواب پریدم ٬سریع اباژور کتار تختم را روشن کردم ٬کپسول را پیدا کردم و ماسک را بردهانم گذاشتم ٬عرق سردی روی پیشانیم نشسته بود خوابم جلوی چشمانم ظاهر شد 🌺٬مردی نورانی اما غمگین جلویم امد در خواب فقط نگاه میکردم ٬گفت -به کنار من بیا تا اشکار شود هرانچه نمیدانی به دیدنم بیا که منتظرت هستیم.فقط راه بیفت که دیر نشود٬٫ حرکاتم دست خودم نبود سریع لباسی پوشیدم موهایم را جمع کردم و شالی روی سرم انداختم٬سوئیچ ماشینم را از روی پاتختی برداشتم ٬ارام در را باز کردم و پله هارا ارام پایین امدم سریعا به پارکینگ رفتم و ریموت رافشردم ٬پا روی گاز گذاشتم و لاستیک ها از جا کنده شد ٬نمیدانستم به کجا میروم شب بود جایی مشخص نبود فقط به حرف های ان مرد نورانی فکر میکردم ٬بیا٬منتطرت هستیم!چه کسی منتطرم بود؟احساس کردم نیرویی مرا هدایت میکند ٬از دور نور سبزی دیدم به ان سمت فرمان را کج کردم ٬ خود را روبه روی مسجدی یافتم ٬روی تابلو راهنما نوشته بود٬ دست هایم سر شد نفسم بریده بریده بود٬ماشین را پارک کردم٬شلوغ بود٬انگار مراسمی برپاست ٬خانمی صدایم کرد و چادری به رنگ فیروزه ای به دستم داد و گفت -این رو بپوشید حرم حرمت خاصی داره عزیزم با لحنش ارام شدم چادر سرکردن بلد نبودم اما روی سرم انداختم قدم هایم به سمت حرم میرفت٬انگار حمعیت کنار میکشیدند تا من رد شوم ٬چون خیلی سریع به ضریح رسیدم٬ صدای مداحی می آمد تازه یادم امد امشب شب شهادت بود.... 🌺🍃ادامه دارد... نویسنده: نهال سلطانی @nahalnevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بــسم‌ربــــ‌الحــسینـــ🌻 ســـــلام‌عـــــلیڪم‌رفـــقـا ✋🌺🍃
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
پاسخ یڪ .... از زبان تو؛ همہ شهر را... بہ مے رساند! راستے؛ ڪے میشود روزے ڪہ؛ چشم در چشم تو.... پاسخ سلاممان را بشنويم؟ ✋سلام بر قطب عالم امڪان☀️
🌸🍃 ⚡️کسۍمیتواند شب‌عملیات‌از‌سیم‌هاۍخارداردشمن عبورڪند🍃 💥ڪہ‌ازسیم‌هاۍخاردارنفس‌خود ‌گذشتہ‌باشد🌿!! ◍قسمتےازوصیتنامہ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با‌یا‌حسیـن‌😍بغض‌عطش‌در‌گلوۍ‌ماست این‌اشڪ‌هاۍ‌سرزده‌آب‌وضوے‌ماست وقت‌زیارت‌است‌سلام‌ٌعلے‌الحسین😍 با‌هر‌سلام‌صبح‌،حرم‌روبروے‌ماست
ـــــــ"|🔗⃟❣|○○ ڪاش...☘️ خنثےڪردنِ‌نفس‌راهمــ یادمـان مـےدادیــد...🙃🌷 مےگوینــد: آنجاڪهـ نفس مغلوبـ باشد عاشــ‌‌♡ــق‌مـےشویمــ💕 عاشق‌ ڪ شدے میشوے...♥️🕊 ‹‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ › ⃟⛓¦↜ 🌱 ⃟⛓¦↜ 💫
•°•|💚|•°• •یه‌استاد‌داشتیـم‌مےگفت: + اگه درس‌مےخونین‌بگین‌برا‌امام زمان اگه‌ مهارت‌ڪسب‌مےکنین‌نیتتون‌باشه براےمفید‌بودن‌تو دولت‌امام‌زمان♥️🌱 اگہ ورزش‌مےکنین‌امادگے‌براے دوییدن‌توحکومت‌ڪریمه‌آقا‌باشه اینجورے میشیم⇓ سـرباز‌قبل‌از‌ظهـور :)
••💖⃟🌿•• باتوازمرگ‌ندارم‌بہ‌خدا‌واهمہ‌اۍ؛ جآنمان‌پیشڪش‌سیّدنا‌خامنہ‌اۍ...!ジ ‌ - - - - - ⪻❁⪼ - - - - - - ‌∞¦💖⃟🌿¦ 😌🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• • | . . جنتلمن هاۍ پشت میز مذاکره همـون تروریـست هاۍفرودگاه بغداد هستند..👊🏼 🌱
──⪻شہیدانہ⪼──── میفرمایدڪھ؛ فقط ‌‌یڪبار ڪافۍاست.. ازتھ دل خدا روصداڪنید دیگر ماݪ ‌خودٺان‌نیستید! مـاݪ‌او‌مۍ‌شوٻد😌 شهیدامیرحاج‌امینی↻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 آفرین 👏 ایولا👏 غیرتتون رو که خوب فروختین. سردار رو به چند فروختی؟؟ تف به ذات نجستون
ـــــــ"🌼⃟🕊|○○ دلـتـنـگـم‌ۅ اےڪـاش‌مـࢪا جـزغـمِ‌تـــــۅ حالِ‌دگــــࢪبۅد..(:💔🥀 ‹‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ › ⃟⛓¦↜ 💕 ⃟⛓¦↜ 🍃
ـــــــ"📮🥀|○○ شدیم نسلی که: معلوم نیس چه مرگشه...😔 یه گوشی تو دست📲 چندتا اهنگ♪♪♪ ادّعای داغون بودن👈😞 همه شکست عشقی خورده💔 یه سری بیست چهاری کلش به دست...🚦 زیر ۲۰ سال همه درگیر گل و... ریه ها داغون....😷 معرفت ها الکی...💔 همش نقش، همش حرف...🗣👥 پای عمل همه میکشن کنار....😶😶 موقع بدبختی ها یاد خدا میفتیم😕😔 دریغ از اینکه تو خوشی هامونم ب یادش باشیم😔 چی ازمون ساختن؟؟؟ یه نسل نا امید به آینده....!😒 پاشید جمع کنید مسخره بازیاتونو...😦 پسره متولد ۷۴ شد مدافع حرم😳 چند ماه بعد یه روبان مشکی کنار عکسش بود..🖊 فرق ما با این ادم چیه؟؟؟؟ چطور اون میتونه بجای کلش از اعتقاداتش دفاع کنه!؟😔 بجای زدن رل فور اور و سینگل فور اور تو پروفایلش ، مرد و مردونه تو شناسنامش زدن: در دفاع از حرم شهید شد.....! نسلی شدیم ک بی اعتقادی شده کلاس!😮 فکر میکنیم با فحش دادن پرچم میره بالا....!🚩🏳 غیرت و ناموس هم ک فقط ادعاش مونده....😤😑☹️ چند سال پیش تو همین مملکت هم سن های من و تو رفتن واسه ناموس ملت، واسه امنیت منو تو جون دادن....😔 سه تا شهید دادیم فقط و فقط برای برگردوندن جنازه ی یه دختر.... اما الان چی...؟؟؟؟😔 پسرا مملکتمون به جای غیرت ، زیر پست دخترا.... عکس های برهنه شون رو لایک میکنن و تو کامنت ها اراجیف میگن....😮😐 دخترامون معنای زیبایی رو گم کردن!!!😞 فکر میکنن هرچی برهنه تر باشن جذاب ترن..😱 ن اینطور نیست....❌❗️ با این عکس ها فقط چشمای یه سری آدم بوالهوس رو سیر میکنن😶 شدیم نسلی که حتی معتقد هامونم داره پاشون میلرزه😖 بیرون استغفر الله رو لبمونه و سرمون پایین....!😶 ولی تو چت انگار یهو دین خدا عوض میشه....💻📲 همون دختری که بیرون نامحرمه، تو چت میشه محرم...😢😦 راحت با هم حرف میزنیم👥🗣 بجا سنگین و موقر بودن واسه هم عشوه میایم👉 نه دین این نیست که خشک مقدس باشی... ولی هرچیزی به جاش عشوه هاتو بزار واسه همسرت...👨👩 نه یه آدم غریبه ک تو ذهنت باهاش رویاهاتو ساختی...👱❌ نه قرار نیست چیزی رو با حرفام به کسی تحمیل کنم💢 لا اکراه فی الدین..... فقط یکم تلنگر.....📵⚠️ تا شاید به خودمون بیایم💠 یکی ۲۰ سالشه و مدافع حرم➡️ یکی ۲۰ سالشه و درگیر لایک و کلش🎮📲 بخدا ما فرقی با این بچه ها نداریم...😶 ما هم میتونیم....😯 °★°||↫ 📲 °★°||↫
بقول‌حاج‌آقا‌قرائتی هرمعتاد‌حداقل‌سالی‌یک‌نفررو با‌خودش‌همراه‌میکنه..! شما‌مومن‌مسجدی‌سالی‌چند‌نفرو‌ با خودت همراه میکنی؟؟
دوستان✋🏻 انتخاب با شماست، "مرد میدان" را انتخاب می‌کنید یا "مرد مذاکره" را؟🤔 نتیجه هشت سال مذاکره جلو چشم شماست، دلار و بورس و مرغ و تخم مرغ؛😏 نتیجه میدان هم مشخص است، جمع شدن بساط داعش و اراذل جهانی از منطقه😎 چه شود اگر اقتصاد و فرهنگ و سیاست هم به دست مردان میدان منطقه بیفتد.🤲🏻 ❤️
••🌱🦋•• . . داشتم‌فکرمیکردم‌واقعا‌اگہ‌سیستم‌ِخدا اینجورۍ‌بود‌کہ‌وقتےبھش‌میگفتیم‌ خدایا ببخشید... میگفت ؛ متاسفم‌دیگہ‌نمیتونم‌ببخشمت چیکارمیخواستیم‌بکنیم(:؟😶💔 🌿⃟🔗¦⇢ 💛!
*•✨🧡• ✍اثر چت با نامحرم مثل بعضی از تصادف هاست😣 همان موقع تورا نمیکشد ...! اما بعد از مدتی،یک بار، حتی با یک ضربه کوچک همه چیزت را میگیرد❗️ مراقب داشته هایت باش💌 💐اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب الکبری💐
《زندگے چیست بھ جز ‌‌لحظہ‌ۍ خندیدن تو ؟!♥️》
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
《زندگے چیست بھ جز ‌‌لحظہ‌ۍ خندیدن تو ؟!♥️》 #شهید‌بابڪ‌نوری #شهید
|برادرشهید| بابک فارق التحصیل حقوق بود ، تورشته ای که فارق التحصیل شده بود به بچه‌ها مشاوره میداد، تاجایی که مشکل داشتند بابک پیگیری میکرد و مشکلشون رو حل میکرد. حتی یک موردی براش پیش اومده بود ، یکی از دوستاش در "فومن" با یک مشکلی روبه رو شده بود، به من زنگ زد ، باهم دیگه رفتیم مشکلش رو حل کردیم. هلال احمر میرفت با دوستاش و کمک میکردند و فعالیت میکردند ، "دوستان بابک هم ، مثل بابک بودند " اونها هم همینجوری در جاهای مختلف مثل هلال احمر و مؤسسات غیر دولتی که کار خیر خواهانه میکنند، بااونها همکاری میکردند و میکنند.
رفیق(: رمضان‌هم‌کم‌کم‌داره بہ‌نیمه‌اش‌مے‌رسہ از‌فرصتت‌استفآده‌میکنی‌؟ . .🚶🏿‍♂ هدرش‌ندیآ:))))