eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
732 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام اینم از نماز عید فطرمون😍😍 دعاگوتون بودیم 😊
انقدر قدرتمند به سمت مشکلات حرکت کن که دنیا زیر پات به لرزه دربیاد🌿♥️}••• 🦋💫
|•🌸🌿•| محجبه بودن مثل زندگی بین ابرهایی ست☁🧡 که ماه🌙✨ را فقط بࢪای خدایش نمٰایان می کند...✨☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 . قسمت #نهم _احسان دیگه. باباش کارخونه داره 😉 . -اها اها اون تیره برقه
💞 💞 قسمت توچشماش نگاه کردم و باحرص گفتم _بله آقای فرمانده پایگاه😑 . در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت 😀 _محمدجان من برم خواهرم توحرم منتظره . -برو علی جان . -تااینجا فهمیدم اسمشم محمده😊 . داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسردیگه رفت و گفت _حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم😆 . -به سلامت سجاد جان . -داشتم گیج میشدم😯😨 . -چرا هرکی یه چی میگه؟!😕 . رفتم جلو: . -جناب فرمانده؟!😐 . -بله خواهرم؟! . -میتونم بپرسم اسم شما چیه؟!😯 . -بله اختیار دارید.علوی هستم . -نه منظورم اسم کوچیکتون بود😐 . دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم _چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم. همین😐 . -اها.بله.من محمد مهدی هستم.دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن😄 . _اها.خوب پس.حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم😊 . _هر چی مایلید ولی ازاین به بعداگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن😊 . اعصابم خوردشد و باغرض گفتم: . _باشهه.چشم😑 . . موقع شام 😋غذا هارو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم. سمانه با اینکه مسول فرهنگی بودوکارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد.یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم😕.تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار😒 . خلاص این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز اخر که چند تا ازدخترها به همراه زهرا برای خرید میخواستیم بریم بیرون . -سمانه . -جانم؟! . -الان حرم نمیخوایم بریم که؟!😯 . -نه.چی بود؟! . -حوصله چادر گذاشتن ندارم اخه.خیلی گرمه😞 . سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت _نه حرم نمیریم😒 . رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا بادوستش که تو یه مغازه انگشتر فروشی بودن مارو دیدن: . -دخترا یه دیقه بیاین☺️ . -بله زهرا جان؟!😯 . و باسمانه رفتیم به سمتشون . -دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟!😕 (تو دستش دو تا انگشتر عقیق مردونه داشت) . که سمانه گفت _به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو باسر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت: . _راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین . یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت جلسه شدیم . وارد اطاق شدیم که دیدم اقا سید و زهرا با هم حرف میزنن . در همین حین یکی ازپسرها وارد شد. . اقا سید دستشو بالا اورد که دست بده✋ . دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه😢 . ادامه دارد.... نويسنده✍ 🚫 منبع👇 💟iNStA:maHdIBaNi72
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 قسمت #دهم توچشماش نگاه کردم و باحرص گفتم _بله آقای فرمانده پایگاه😑 .
💞 💞 . قسمت . . که دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه😢 . نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود😢 . من اولش فقط دوست داشتم با اقا سید کل کل کنم ولی چرا الان ناراحتم؟! . نکنه جدی جدی عاشقش شدم؟!😞 . تا آخر جلسه چیزی نفهمیدم و فقط تو فکر بودم . میگفتم شاید این انگشتره شبیهشه . ولی نه..جعبه انگشتر هم گوشه ی میز کنار سر رسیدش بود😔 . بعد جلسه با سمانه رفتیم برای آخرین زیارت . دلم خیلییی شکسته بود😣😭 . وقتی وارد صحن شدم و چشمم به گنبد خورد اشکهام همینطوری بی اختیار میومد.😭 . به سمانه گفتم _من باید برم جلو و زیارت کنم😣 . سمانه گفت _خیلی شلوغه ها ریحانه 😯 . گفتم _نه من حتما باید برم و ازش جدا شدم و وقتی وارد محوطه ضریح شدم احساس کردم یه دقیقه راه باز شد و تونستم جلو برم. فقط گریه میکردم.😭 چیزی برای دعا یادم نمیومد اون لحظه .فقط میگفتم کمکم کن.😭🙏 . وقتی وارد صحن انقلاب شدیم سمانه گفت _وایسا زیارت وداع بخونیم😢👋 . تا اسم وداع اومد باز بی اختیار بغضم گرفت😢 . یعنی دیگه امروز همه چیز تمومه 😔 . دیگه نمیتونیم شبها تو حرم بمونیم 😕 . سریع گفتم _من میخوام بعدش باز دو رکعت نماز بخونم😕 . -باشه ریحانه جان☺ . مهرم رو گذاشتم و اینبار گفتم 😭 _نماز حاجت میخوانم قربتا الی الله . اینبار دیگه نه فکر آقا سید بودم نه هیچکس دیگه...فقط به فکر میکردم😔 . بعد نماز تو سجده با خدا حرف زدم و بازم بی اختیار گریه ام گرفت و اولین بار معنی سبک شدن تو نماز رو فهمیدم.👌 . بعد نماز تو راه برگشت به حسینیه بودیم که پرسیدم: . -سمانه؟!😕 . -جانم؟!☺ . -میخواستم بپرسم این اقا سید و زهرا باهم نسبتی هم دارن؟!😯 . ادامه دارد ... . . نويسنده✍ . منبع👇 💟Instagram:mahdibani72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🖤🎬''↯ ‌- خیلی حرفاش درباره حجاب قشنگ بود..! اما عکس نصفه ازچهرش یا چشماش یا دستش میذاشت پروفایل! انگاری حواسش نبود حجاب برا پوشوندن زیبایی هاست واین کارش دقیقا در تضاده با حجابه!! درگوشی بگم: -مابه اینامیگیم مذهبی نما:) -----------------‌‹❁›-----------------
『شھـادت‌یك‌هنر☘🎨 وشهـید🕊 یك‌هنرمندِ‌واقعے‌است ...🦋☁️』 ♥️ ‍‎‌‌‎‎
حرم ‌اگر نیافتۍ شھدا هستند؛ گلزارشان‌ میشود مأمنۍ ‌براۍ ‌دلت !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝 « عدالت، گمشده‌ی آخرالزمان» 🔺 قبل ظهور دنیا زشت میشه...
|•🌸🌿 •| °👭🧸° [تو فَرق دارےبا هَمِہ دنیا! تو دست دارےتوےتَسڪینم..❤️]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ چادرے ڪہ با عشق سرشار است را رها نمی‌کنم،🌿 مگر می‌شود عاشق بود معشوق را نخواست..!ツ🦋
|•🌸🌿 •| °🦋☁️° آرزویت را براوردھ میکند آن خدایے کھ آسمان را براے خنداندن گلے میگریاند:)♥️ ✿↷🌼˘˘‌
چادر من! نہ بࢪاے نشان دادن فقࢪ دࢪ سࢪیال‌هاے تلویزیونے کشوࢪم است … نہ لباس متهمان دادگاه و زندان ها … چادࢪ من تاج بندگے من است ... سند زهرایی بودنم را امضا میکند …!🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210430-WA0003.mp3
3.7M
🥀برای امام زمانم چه کنم؟🥀 🕊ترانه ی عشق 🕊بهانه ی عشق 🕊تو میراث جاودانه ی عشق عج
↯ ــــــــــــــــــــــــ خدا‌از‌مابچہ‌مذهبی ها انتظارتغییر‌وٺحوݪ‌بیشتردارھ! این‌مسئلہ‌بیشتر‌یقہ‌ماهارو‌میگیرھ! هرڪی‌مذهبے‌شد‌آمادھ‌باشہ آمادھ‌باشہ‌‌براۍامتحان‌هایی‌ڪه خدا‌زیر‌و‌روش‌بڪنہ.. خدا‌باآزمایشاتش این‌ڪار‌رو میڪنہ خداباهمه اینڪارو‌میڪنہ..!! !!
⭕️ خبر ها و تصاویر از حملات بی سابقه دیوانه وار امشب صهیونیستها به غزه حکایت دارد. زن و بچه است که داره تو فلسطین کشته میشه😭😭 دعا کنیم براشون...