「🌱🖇•••」
.⭑
'حالدلمـانبےتودچـارتغـییر؛
برگردڪہشدآمدنـتخیلےدیـر...
.⭑
🌱🖇¦➺ #این_صاحبنا؟
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
「🌱🖇•••」 .⭑ 'حالدلمـانبےتودچـارتغـییر؛ برگردڪہشدآمدنـتخیلےدیـر... .⭑ 🌱🖇¦➺ #این_صاحبنا؟
「💛🌓•••」
.⭑
دلتـنگم و دیدـار تـ ـ ـو درمـان مـن اسـت !
بـے رنـگ رخـت زمـانھ زنـدان مـن اسـت !🖐🏻
♥️⃟🦋
درڪویتودیگربهسرافرازیماڪیست؟
گرعشقڪندخاک،بهراهتسَرِمارا!!!♥️
🌱|↫ #کربلا
#حرفخودمونی^_^
مومنبایدزرنگباشه❗️
زرنگباشیم👀
وقتیمیخوایمبهکسیکادوبدیم🎁
یهجانمازکوچیک🍃
یهتسبیح📿
یهکتاب📘
ازاینجورچیزاییکهباهاشونکارخیر✨
میشهکردکنارشهدیهبدیم😁
اینجوری😎
تاهروقتکهبااونجانماز☔️
نمازبخونه🤲🏻
بااونتسبیحذکربگه📿
ازاونکتاببخونهواستفادهکنه📘
یاهروسیلهیدیگهکهباهاشکارخیرکنه♥️
برایماهمخیرحسابمیشه🌱
پسزرنگباشیم✌️🏼
اللّهُم عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج❤️🌱
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
🍀💚 #اللّهم_عجِّل_لولیِّک_الفَرَج #سربازم_سربازِمهدی_فاطمه
#چادرانهــ💛
شایدچادرڪلمهایستعربی!✨
ولۍعربڪه‹چ›ندارد!😳
پسشاید🌱
بهجای‹چ›باید‹ج›گذاشت..🙂
‹ج›گذاشتوگفتجادر!🌼
یعنیجاۍدُر..!🙃
یعنیتودُرهستیهمانمروارید
همانیڪهجایشدرصدفاست..😇
همانمرواریدزیبادرصدفڪهگرانقیمت
تریناستدربیندُرها!🔮
پسچادرهمانصدفاست✨
صدفیبرایمحفوظماندنتو..!
صدفیبمان:))♥️
#حجاب✨
‹🐻🔗›
-
-
بہدلخستھبگویید
خداوندۍهسٺ..
مھࢪبآטּترازحدتصور😌🖐🏻!''
-
-
🖇⃟🐻¦⇢ #پسرونهـ••
‹🦋💙›
-
-
ڪارمایناستڪھسمتِحࢪمشروڪنمۅ،
ازهمیندورسݪامشبدهمگریھڪنم ...💔
-
-
🖇⃟📘¦⇢ #ڪربلآ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆🏻برافراشته شدن پرچم جمهوری اسلامی ایران در #قدس_شریف و هجوم مردم برای سلفی گرفتن😍
#القدس_اقرب
#حاج_قاسم
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 قسمت #بیست_و_هشتم . بهم نگاه کرد و با چشمهای قرمز پر از اشکش گفت: . -
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞
#قسمت_بیست_و_نهم
.
مادر سید:
_زهرا جان این خانم تو بسیج چیکاره ان؟!😯
.
زهرا:
_خاله جان این خانم.....این خانم همون کسی هستن که محمد مهدی به خاطرش دوبار رفتنش عقب افتاده بود☺
.
-اونکه میگفت به خاطر کامل نبودن مدارکشه😯😧
.
-دیگه دیگه 😆😉
.
صورتم از خجالت سرخ ☺️🙈شده بود و سرم رو پایین انداختم دوست داشتم میتونستم همون دقیقه برم بیرون ولی فضا خیلی سنگین بود😕
.
مادر سید گفت
_دخترم خیلی ممنونم ازت که اومدی.. پسرم از اونروز که اومده بود یک کلمه با ما حرف نزد ولی با دیدن شما حالش عوض شد☺معلومه شما با بقیه براش فرق داری☺
.
زهرا:
_خاله جون حتی با من😐😉
.
-حتی با تو زهرا جان 😄
.
دخترم تو این مدت که خبر برنگشتنش رو به ما دادن یه چشمم اشک بود یه چشمم خون😢میگفتن حتی جنازش هم بر نمیگرده😢باور کرده بودم که پسرم شهید شده😔ولی خدا رو شکر که برگشت🙏
.
-خدا رو شکر🙏
.
.
یک ماه از این ماجرا گذشت
و من چندبار دیگه رفتم عیادت آقا سید و اون هم کم کم داشت با شرایط جدیدش عادت میکرد و روحیش بهتر میشد ولی همچنان میگفت که من برم پی زندگی خودم😐🙁
.
-خانم تهرانی بازم میگم اون حرفهایی که توی نامه زدم رو فراموش کنید 😔
من قبل رفتنم فقط دوتا گزینه برا خودم تصور میکردم😕
اینکه یا شهید میشم یا سالم برمیگردم
اصلا این گزینه تو ذهنم نبود...😔
شما هم دخترید و با کلی ارزو
ارزو دارید با نامزدتون تو خیابون قدم بزنید😕 با هم کوه برید 😕
با هم بدویید 😕 ولی من..😔
بهتره بیشتر از این اینجا نمونید😔
.
-نه این حرفها نیست😑بگید نظرتون درباره من عوض شده.بگید قبل رفتن فقط احساسی یه نامه نوشتید و هیچ حسی به من نداشتید.😐
.
-نه اینجور نیست😟 لا اله الا الله😐
.
-من میرم و شما تنها بمونید توی پیله خودتون... ولی آقای فرمانده...
این رو بدونید هیچ وقت با احساسات یه دختر جنگ نکنید😐
و فقط به کسی از عشق حرف بزنید که واقعا حسی دارید😔
.
-خواهرم شما شرایط من رو درک نمیکنین😕
.
-من حرفهام رو زدم😕خداحافظ😐
.
و از اتاق اومدم بیرون و به سمت خونه رفتم
.
.
یک هفته بعدش صبح تازه بیدار شده بودم و رو تختم دراز کشیده بودم.نور افتاب از لای پرده ی اتاق داشت روی صورتم میزد.فکر هزار جا میرفت.که مامان اروم در اتاق رو زد و اومد تو
.
-ریحانه؟؟ بیداری؟؟😯
.
-اره مامان😴
.
-ریحانه تو کلاستون به جز این پسره احسان بازم کسی...؟!😯
.
-چی؟! 😯نه فک نکنم..چطور مگه؟؟😕
.
-اخه یه خانمی الان زنگ زد و اجازه خواستگاری میخواست
میگفت پسرش هم دانشگاهیتونه😐
.
-چی؟! خواستگاری؟!😐کی بود؟
.
-فک کنم گفت خانم علوی😐
.
ادامه دارد......
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#کپی_با_ذکر_منبع_و_اسم_نویسنده
منبع👇
Instagram:mahdibani72
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 #قسمت_بیست_و_نهم . مادر سید: _زهرا جان این خانم تو بسیج چیکاره ان؟!😯
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞
#به_نام_خدای_مهدی
.
قسمت #سی_ام
.
.
-فک کنم گفت علوی
.
-چییی😳😯علوی؟!؟!
.
-میشناسیش؟؟همکلاسیتونه؟؟😯
.
-چی؟! ها؟!اآهان..اره..فک کنم بشناسم☺
.
بعد اینکه مامان از اتاقم بیرون رفت نمیدونستم از شدت ذوق زدگی چیکار کنم 💃😇یعنی بالاخره راضی شد بیاد؟! ولی شاید یه علوی دیگه باشه؟!نه بابا مگه چند تا علوی داریم که هم دانشگاهی هم باشه.
.
تو همین فکرها بودم که زهرا برام یه استیکر لبخند😊 فرستاد
.
منظورش رو فهمیدم و مطمئن شدم که خواستگار اقا سیده😊🙈
.
-سلام زهرایی..خوبی؟!
.
-ممنونم..ولی فک کنم الان تو بهتری 😊😆
.
-زهرا؟؟ چطوری حالا راضی شدن؟؟😯
.
-دیگه با اون قهرهایی که شما میکنی اگه راضی نمیشد جای تعجب داشت😃
.
-ای بابا 😂
.
.
روزها گذشتن و شب خواستگاری رسید...دل تو دلم نبود😕...هم یه جوری ذوق داشتم و هم یه جوری استرس شدید امانمو بریده بود..
یعنی مامان و بابا با دیدن سید چه عکس العملی نشون میدن؟! یعنی سید خودش چیکار میکنه امشب؟؟ اگه نشه چی؟! 😔
و کلی فکر و خیال تو ذهنم بود و نفهمیدم اون روز چجوری گذشت..😕
اصلا حوصله عیچ کاری نداشتم و دوست داشتم سریع تر شب بشه😊
بابا و مامان مدام ازم سوال میپرسیدن؟؟
_حالا این پسره چی میخونه؟؟😐
وضعشون چطوریه؟!😕
و کلی سوالاتی که منو بیشتر کلافه میکرد
.
.
هرچی ساعت به شب نزدیک تر میشد ضربان💗 قلب منم بیشتر میشد...
صدای کوبیدن قلبمو💓 به راحتی میشنیدم.
خلاصه شب شد و همه چیز آماده بود که زنگ در صدا خورد.
.
از لای در اشپزخونه یواشکی نگاه میکردم😞
اول مادر سید که یه خانم میانسال با چادر مشکی بود وارد شد و بعدش باباش که یه اقای جا افتاده با ظاهر مذهبی بود و پشت سرشون هم دیدم سید روی ویلچر نشسته و زهرا که کاور مخصوص چرخ ویلچر برای توی خونه رو میکشه و بعدش ویلچر رو اروم حرکت داد به سمت داخل..
با دیدن سید بی اختیار اشک ذوق تو چشمام حلقه زد😢😊
.
تو دلم میگفتم به خونه خانم آیندت خوش اومدی😊
.
بعد اینکه زهرا و سید وارد شدن دیدم بابام رفت و راه پله رو نگاه کرد و برگشت تو خونه و با یه قیافه متعجبانه گفت:
_شما رسم ندارین اولین بار آقا داماد رو هم بیارید؟! آقای مهندس چرا نیومدن؟!😊
.
که مادر سید اروم با دستش اقا سید رو نشون داد و گفت
_ایشون اقای مهندس هستن دیگه ☺
.
ادامه دارد.....
.
.
🌀سی قسمت شد هنوز تموم نشد 😓😓اولش فک میکردم نهایت 15 قسمت بشه😆😐 التماس دعا
.
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#کپی_با_ذکر_منبع_و_اسم_نویسنده
منبع👇
@inatagram:mahdibani72
🦋⃟📸
معنیانتظاررانمی دانیم
ولی؛
دلهایمانبرایدیدنتپرمیکشد
اسمقشنگتقلبمانرا میلرزاند
نمیگوییمعاشقیم،
ولیبیتـــــــو
تحملزندهماندنرانداریم...
#یابنالحسنروحیفداک
⭐️⃟💌
تا زمانۍ ڪہ همنشینِ گناه باشیم
همنشینِ امامِزمان نخواهیم بود
تازمانۍ ڪہ گرفتارِ نَفس باشیم
همنَفَس ِ امامِزمان نخواهیمبود...
🦋|↫ #تلنگࢪانھ