شهید شدن یک اتفاق نیست
بـاید خون دل بخورۍ
دغدغہهای هیات
دغدغہ های کارجهادی
دغدغہهای ترک گناه
دغدغههای شهادت وتفریح سالم
#شهیدرسولخلیلی♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 به خدا بگو تا جبران کند ...
#استوری
🚥|••
اگرڪسےُمیدیدبہحضرتآقا
یاخدایےنڪردهبہمقامعظمےٰولایت
بےاحترامےمےڪرداینواصلانمیتونست❌
تحملڪنہو درمقابلشمےایستاد.
دیگہازخودشنرمشنشوننمےداد. مےایستادومقابلہمےڪرد.
اگرمیتونستاونرومتقاعــدمےڪرد
واگرنمیتونستشدیــداًباهاش
برخـوردمےڪرد🖐🏿.
#بہنقلازمادربزرگوار
#شہیدمحمـدحسینمحمـدخانے♥️
#زندگےبہسبڪشہدا🥀••
‹💙🕊›
-
-
زیبایی🧔🏻جوانی🌱
تحصیلات🎓بورسآلمان💸
وهرچیزیڪهمیتوانستبهزمین🌍
وصلشڪندداشت🙂✌️🏼
اماقلبشآسمانیبود❤️
🕊⃟☁️¦⇢ #شهیدآنہ••
🕊⃟☁️¦⇢ #شهیدبابڪنوࢪے••
بین خودمان بماند گاهی دلمان می خواهد دل شما هم برای ما تنگ شود...
#شهید_ابراهیم_هادی🕊
✨°•"♥️"•°✨
عشق که تــــو باشی
مگر می شود پروانه نشد و
دورت نچرخید
عشق که تــــو باشی
مگر می شود که در غم دوری ات
مثل شمع آب نشد
#شهید_ابراهیم_هادی
بچههای محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچهها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد. بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستیاش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم».
📚 از کتاب سلام بر ابراهیم؛ زندگینامه شهید ابراهیم هادی