♦️(علایق، دانشگاه و یاری خلق از زبان پدر)
به نقاشی خیلی علاقه داشت. در همان سالهایی که در کرمان بودیم معلم نقاشی داشت؛ به نویسندگی هم خیلی علاقه داشت و خیلی چیزها مینوشت. حتی یک کتابی قبل از انقلاب نوشته بود که اسم عجیبی داشت یادم نیست یک چیزی شبیه «نه از خود...» موضوعش یک چیزی بود در مورد ناراحتی مردم و فقر و تنگدستی و… بود.💔
البته بعضی از نسخههای این کتاب هم بود که تکثیر شده بود؛ اما الان در دسترس نیست. یادم هست از همان زمانی که به دانشکده میرفت در مورد این موضوعات حساس بود. یک روز زمستان وقتی از دانشکده به خانه آمده بود دیدم پالتویش همراهش نیست. پرسیدم پالتویت کجاست، گفت: دادم به کسی. از این کارها زیاد میکرد.
شهید سید مرتضی آوینی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📝(خاطرات نوجوانیِ شهید سید مرتضی آوینی به زبان خودش)
🔸من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانهای به دنیا آمده و بزرگ شدهام که درهر سوراخش که سر میکردی به یک خانواده دیگر نیز برمیخوردی.
🔸اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچهها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.
ناگهان یکی از بچهها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پروندهات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد
(شهید سید مرتضی آوینی) ♥️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📖(زندگینامه و خاطرات شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش)
◽️تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بیآنکه آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
و حالا از یک راه طی شده با شما حرف میزنم...🗣
شهید سید مرتضی آوینی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📝(خاطرات شهید سیدمرتضی آوینی از زبان خودش)
💠دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست.
💠حقیر هرچه آموختهام از خارج دانشگاه است✔️. بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر✍🏻.
💠قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است📚. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرساندهام✖️.
💠با شروع انقلاب حقیر تمام نوشتههای خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم 🔥و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم✖️. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند.
💠 به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمهالله علیه»
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
💠سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنیناند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوهگر میشود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعیام بر این بوده است✔️.
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(عصر توبه بشریت) 👌🏼
سید مرتضی بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبهی بشریت" مینامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج الله) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.
(شهید سید مرتضی آوینی)❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
نظارت امام زمان(عج الله) بر همه اعمال و رفتار ما💠
چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار ذکر کرد این بود آقا امام زمان(عج الله) در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. در این صورت من چهطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ اینگونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد. در مورد هر آدم غیرسیگاری این احتمال، هر چند ناچیز وجود دارد که یک روزی سیگار بکشد، ولی در مورد آقامرتضی این امر کاملاً غیرممکن بود؛ چون ارادهاش از اراده حق ناشی میشد.
🎙(راوی: همسر شهید)
❤️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(تعلقات سید مرتضی)✋🏻
🔴كتابچه دل سید پر بود،
آن را كه میگشودی، صدف عشق را میدیدی كه درونش مروارید محبت اباعبدالله (علیه السلام ) و ایمان به خدا میدرخشید. همه وجودش را به امام عشق بخشیده بود. خانه، ماشین و مال، چیزهایی بودند كه در مخیلهاش نمیگنجید.
سرانجام دنیا را رها كرد و فریاد زنان با پای برهنه در برهوت كربلا دوید.
فقط برای سالار شهیدان خواند و نوشت. آسمانی بود، متواضع و بلندنظر،
در برنامه دانشجویی «رقص علم» به خواهش دانشجویی، از مولایش نوشت.
برق سكهها چشمانش را خیره نكرده بود، این عشق بود كه قلبش را بیتاب ساخته و قلمش را لرزان.
اعتراض كردم، سید سالهاست كه مینویسی و میخوانی اما هنوز ...
كلامش سردی سخنم را قطع كرد : «اصلاً تعلقی غیر از این موضوعات ندارم...»
(شهید سید مرتضی آوینی) ❤️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸پیش بینی شهید آوینی در مورد علم هسته ای :
موازنهی قدرت در دنیای امروز بر سلاحهای اتمی استوار شده است.
آنها مثل گرگهایی متخاصم رو در روی یکدیگر ایستادهاند و چشم به دندانهای هم دوختهاند. آنچه که این گرگها را از تهاجم باز داشته است، رحم و عطوفت و بشردوستی و جوانمردی و عدالت نیست؛ آنها از دندانهای یکدیگر میترسند. معیار قدرت در جهان امروز ابزار است و آن که ابزارهای نظامی مهلکتری در اختیار دارد قدرتمندتر است.
آیا بهراستی در این دنیای وارونه که منطق دیوانگان حکمفرماست، ما نیز با همین معیارها پای به میدان نهادهایم؟ آیا بهراستی قدرت و شجاعت ما بر موشکهای استینگر و سلاحهای پیشرفتهی دیگری که در اختیار داریم متکی است؟ جواب این است: خیر، ما به حول و قوهی خدا بر قوهی اتم نیز دست خواهیم یافت، اما هرگز بر آن تکیه نخواهیم کرد.
لیکن ما هرگز بر قدرت ابزار تکیه نخواهیم کرد؛ قدرت حقیقی در جایی دیگر است.
(شهید سید مرتضی آوینی)❤️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✔️قرنهاست زمین انتظار مردانی اینچنین را میکشد تا بیایندوکربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه ساز ظهور باشند…آن مردان آمدندورفتند، فقط من وتو ماندیم واز جریان چیزی نفهمیدیم…
(شهید سید مرتضی آوینی)❤️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شیرینی زندگی ♥️
☑️ يادم ميايد اگر ايشان يك غذاي خوشمزهاي يا شيريني يا شكلاتي به تناسبي، جشني ، عروسي بود و چيزي به ايشان ميدادند شيريني كه برميداشتند ميل نميكردند. به ميزبان ميگفتند كه من ميتوانم يك دانه ديگر بردارم و آن شخص با كمال ميل ميگفت برداريد. ميگفت من اين را برميدارم كه با خانمم و بچههايم ميل كنم. اين خيلي عجيب بود كه مثلا حتي يك شيريني يا شكلاتي هم داشت ميبردند تو خانه كه در اين شيريني اندك و خوشمزگي اندك هم، خانوادهاش سهيم باشند و به ما توصيه ميكردند كه اين خيلي موثر است كه آدم شيرينيهاي زندگياش راشاديهاي زندگياش را سعي كند، باخانوادهاش تقسيم كند، فقط فكر خودش نباشد. ميگفت در ايجاد مودت بين زن و شوهر موثر است و يك چيز ديگر كه ميگفتند خيلي موثر است خواندن نماز جماعت با خانواده است. ميگفت خيلي در ايجاد الفت بين اعضاي خانواده موثر است،غير از آنكه روح عبادي هم حفظ میشود ...
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت همکار شهید)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹(شهید آوینی و خانواده)
ميگفت كه بچههاي من حرفم را نميخوانند. ميگفتم يعني چه، اختلاف سني آقامرتضي با بچههايش زياد بود.
ميگفت وقتي من سجاد را دعوا ميكنم و يك تشري ميزنم خودم خندهام مي گيرد، بعد سجاد تحويل نميگيرد. ميگفت علت آن، رفتار خودم است. من خودم نميتوانم از خودم چنين تصويري بدهم كه من يك چيزي ميگويم حتما بايد گوش كنيد.
يك روز ديگر ما با هم در مجله قرار داشتيم مقداري دير آمد. من پرسيدم چي شد؟ گفت كه سجاد را تنهايي فرستادم مدرسه. خودم هم دنبالش رفتم ببينم چه طوري ميرود و خيلي لذت برده بود كه مردانه از خيابان گذر كرده و يا من يك بار سوال كردم كه شما شبها اينقدر دير به منزل ميرويد آيا اعتراضي به شما نميشود گفت نه! خانمم عادت كرده و درجريان قضاياست و اين طوري نيست كه منفك باشد و هر كسي كار خودش راانجام بدهد.
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت همکار شهید)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴با این که تعداد مسئولیت هایی که داشت از حد توانایی های یک آدم خارج بود،
ولی در خانه طوری بود که ما کمبودی احساس نمیکردیم؛
با آن که من هم کار در مخابرات را آغاز کرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندمان هم به عهده مان بود.
وقتی من می گفتم فرصت ندارم، شما بچه را مثلاً دکتر ببر، می برد.
من هیچ وقت درگیر مسائل خرید بیرون از خانه، کوپن یا صف نبودم.
جالب است بدانید که اکثر مطالعاتش را در این دوران، در همین صف ها انجام می داد.
تمام خرید خانه به عهده خودش بود و اصلاً لب به گلایه باز نمی کرد
خلق خوشی داشت !🍃
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت همسر شهید)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بین کار با نماز خواندن فرق نمیگذاشت!🖐🏻
آقای رجبی تعریف میکرد موقع مونتاژ میرفت وضو میگرفت و میآمد. گفتم آقا مرتضی! وسواسی شدی؟ گفت نه آقا احسان! کار کردن راجع به شهدا یک حرمتی دارد. راجع به جنگ بایستی درست وارد شد. ماشه دوربین را میخواهی بچکانی، قبلش یک سری مقدمات دارد. میز کارش رو به سمت قبله بود. تو را به خدا نگاه کنید حال و هوای اینها را. کار را با نماز خواندن فرق نمیگذارد!
شب قدر دارد کار میکند. آقا سید شب قدر هم کار میکنی؟ میگوید: این هم همان است. اینها میشود که دهبار هم نگاه میکنی، خسته نمیشوی. از نظر تکنیکی هم میتوانی بگویی اینجایش چرا اینطور شد و آنجایش چرا آن طور شد؟ ولی چون روی فرکانس قلب و فطرتت درست شده، مثل یک سرود، مثل یک نوحهای که صد بار گوش میدهی، ولی خسته نمیشوی، نتیجهاش این طور است ...
🎙 (شهید سید مرتضی آوینی به روایت سردار سعید قاسمی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
نصیحت عملی 👌🏼
آوینی اگر میخواست مطلبی را بگوید و نصیحتی بکند، سعی میکرد از طریق عمل بگوید. من یادم نمیآید که مستقیماً بگوید... شما، اگر با این محافل هنری آشنا باشید، اصلاً چیز غیرمعمولی است که وقتی اذان گفته میشود، نماز اول وقت بخوانند. اصلاً، تو این باغها نیستند... حالا در چنین محافلی، شهید آوینی همیشه با وضو میآمد، بدون آنکه مستقیم نصیحت کند، با عمل و رفتارش این کار را میکرد... در مسائل مذهبی، اصلاً اهل تظاهر نبود، ولی دقیقاً حرف خودش را میزد.
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت علی تاجدینی، نویسنده و پژوهشگر)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌱(برداشت زیبای شهید آوینی از یک کاریکاتور )
🔻سیدمسعود شجاعی طباطبایی هنرمند کاریکاتوریست با انتشار یکی از آثار خود در دهه ۶۰ نوشت:
مجموعهای از کاریکاتورهایم را که توسط انتشارات نیستان به چاپ رسیده بود، در اولین فرصت به آقا مرتضی آوینی هدیه کردم.
📚در این مجموعه، کاری وجود داشت که یک ماهی را در تُنگ به تصویر میکشید. شهید آوینی این تصویر را دید و نسبت به آن ابراز خرسندی کرد. او ماهی را استعارهای از انسان خاکی دانست که اقیانوس را میبیند و کافیست از دل تنگ جستی بزند و خود را به اقیانوس برساند.
به این ترتیب این کاریکاتور مورد توجه ایشان واقع شد و با آن که به لحاظ گرافیکی در چند خط ساده طراحی شده بود، در مجله سوره آن هم در صفحه دوم رنگی منتشر شد (خوابش را هم نمیدیدم.)
تصور من از کشیدن آن طرح صرفاً این بود که بگویم ما همچون یک ماهی در تنگ کوچک شیشهای در دل دریا اسیریم. اما سید مرتضی آوینی وقتی برای بار اول طرح را دید، پیشانی ام را بوسید و گفت: «میبینی سید جان چقدر تنهاییم، کمی تلاش کنیم با یک جست میتوانیم خود را به اقیانوس عشق برسانیم. عشق را میبینیم، فاصلهمان با آن تنها یک جداره نازک شیشهای است اما...»
(شهید سید مرتضی آوینی)❤️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سخن ناب 🌱!
فاش بگویم هیچ کس جز آن که دل به خدا سپرده است رسم دوست داشتن نميداند
✍🏻(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃با صدای ملکوتی شهید آوینی🌷:
✨نقطه قوت ما در ایمان ماست و نقطه ضعف دشمن نیز در ایمان اوست
به این ترتیب عاقبت کار روشن است ...🍃
.
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
معنای زندگی✋🏻
به یاد دارم که در مورد زندگی و مرگ گفت:« زندگی کردن با مردن معنی مییابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگی کردن».
چگونه مردن برایش مهم بود؛ و خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند.
💠منبع : کتاب همسفر خورشید
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت دوست شهید)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
زندگی و نماز🌱
به نماز سید كه نگاه میكردم،
ملائك را میدیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشستهاند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمیدانم, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»
گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» (1). بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
1- از سخنان سید مرتضی آوینی
💠منبع: كتاب همسفر خورشید
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت اكبر بخشی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
لبخند خامنه ای شفقت صبح است 🌱
دلباخته ي رهبري بود ، بعد از ارتحال امام اينگونه در نوشته هايش با رهبرش بيعت كرد:
"عزیز ما ! ای وصی امام عشق ! آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند، اما شما خوب می دانید که سرچشمه ی این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست .
خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم ، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم .
ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم
لبخند شما شفقتِ صبح را داشت و شبِ انزوای ما را شکست .
سر ما و قدمتان ، که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان"
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
برهوت🌫
سعید با عجله وارد سالن شد، گلهمند بود فیلم خنجر و شقایق(1) را میخواست، قرار شد به منزل حاجی برویم، مقابل در، که رسیدیم، سعید
پشت ما پنهان شد، سجاد در را باز کرد، حاجی با نگاهی خندان به کوچه آمد، سعید فیلمها را خواست، سید پس از چند لحظه سکوت گفت:«سعید جان! فعلاً تنها نسخه فیلمها دست من است.
من اکثر شبها آنها را در جایی نمایش میدهم، اگر فیلمها را امشب به شما بدهم باید بیست و چهار ساعت بعد برگردانی». با عهد و میثاق شدید فیلم را به قاسمی داد، با شوخی گفتم:«آقا مرتضی نگفتی! فیلمها را برای چه کسی نمایش میدهی».
حاجی نگاهش را به زمین دوخت و با خنده گفت:«بیشتر شبها آنها را در پایگاهای بسیج محلات نشان میدهم، امشب عذر آنها را میخواهم،اما آقا سعید فردا شب حتماً با فیلمها بیا».
آوینی جوانان را از دریچه دوربین به معرکه عشق میکشاند؛ آنگاه آنها را در برهوت رها میکرد؛ تا خود چاره این زخم بیهنگام را بیابند.
1- این فیلم در مورد بوسنی است.
💠منبع : کتاب همسفر خورشید
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(نمیخواهم همرنگ دیگران شوم) ✋🏻
تابستان سال ۶۳ صدا و سیما یک دوره آموزشی گذاشته بود. من هم از طرف بسیج صداوسیمای مهاباد به این دوره معرفی شده بودم. در اوایل انقلاب هرکس کاری بلد بود یکجا میفرستادنش؛ چون من کمی عکاسی میدانستم به تلویزیون رفتم. در این دوره آموزشی، یکی از اساتید ما، آوینی بود و اولین ملاقاتهای من با ایشان در آن زمان رُخ داد. البته آوینی را دورادور میشناختم و میدانستم که ایشان در تلویزیون است، نگاه متفاوت دارد و حرفهای متفاوت میزند.
در آن کلاسها فهرستی از کارهایش ارائه داد و چند کار را نام برد. در آن کلاسها نوع لباس آوینی برای ما خیلی شاخص بود. ایشان در تیرماه اورکت خاکی را که بسیجیها میپوشیدند به تن داشت و در کلاس هم آن را در نمیآورد. جلسه سوم یا چهارم، وقتی به او مقداری نزدیک شدم، پرسیدیم: شما با این اورکت گرمت نیست؟ گفت: نمیخواهم با در آوردن این لباس، همرنگ دیگران شوم. او آدمی به شدت انقلابی بود. البته ما از این روحیات ایشان لذت میبردیم؛ چون خودمان هم در سالها در همان حال و هوا بودیم. شخصیت او طوری بود که آدمها جذبش میشدند.
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت محمدعلی فارسی، مستندساز)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
داد زد : خدا لعنتت کند ❗️
احتمالاً زمستان سال 68 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله عليها بي ادبي ميشد. من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور، ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني روشنفكري خودمان قضيه را حل كرديم. طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم اما يك نفر نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا لعنتت كند! چرا داري توهين ميكني؟!
همه سرها به سويش برگشت در رديفهاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني. كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش. از بغل دستيام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را ميشناسي؟»
گفت: «سيد مرتضي آويني است.»
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✋🏻خانم زهرا(سلام الله عليها) فرمود: با بچه من چه كار داري؟
من يه وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم.
پلك كه روي هم گذاشتم "بي بي فاطمه" (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟
من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز" بي بي "فرمود: با بچه من چه كار داري؟
براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك "بي بي" شنيدم، از خواب پريدم.
وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم.
سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند»
ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت يوسفعلي ميرشكاك)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR